هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حالا که ابر قدرت جهان داره با قندیل ترافیکی تو خیابون و کیف زنونه آتیش شهر گرون و فوق پیشرفته لسآنجلس رو خاموش میکنه
👈 یادی کنیم از آتشسوزی بزرگ سال ۱۴۰۰ توی ترکیه که با این نمایش خیرهکننده هواپیمای ایرانی با حمل ۴۰ تن آب در هر پرواز، کشور پرمدعای ترکیه رو نجات دادیم.
@harffe_hesab 💠
لطفا" عضو شوید🍃🌸🍃
هدایت شده از نشر شهید هادی
ebrahim_1.mp3
3.82M
یکی از دوستان شهید هادی پس از مدتها تلاش، کار بسیار زیبایی در زمینه کتاب صوتی شهید هادی، براساس سلام بر ابراهیم۱ انجام داده اند.
ایشان هر داستان کتاب را در یک قسمت آماده نمودند که تعدادی از آنها که آماده شده را برای دوستان ارسال می کنیم.👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
یدالله - 11.mp3
3.58M
هدایت شده از نشر شهید هادی
پیوند الهی - 13.mp3
4.02M
هدایت شده از نشر شهید هادی
محبت پدر - 1.mp3
3.91M
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
روز آخر حالش خیلی بد بود، دردِ پهلو و سینه امانش را بریده بود؛ بی تابی میکرد و نیت کردیم تا دردهایش را به نیت خانم حضرت زهرا (س) تحمل کند! اسم بیبی (ع) که برده شد علی دیگر صدایش در نیامد، زیر لب زمزمه داشت و برای خودش روضه میخواند و اشک میریخت. روزهای آخرعمر علی، همهاش با توسل و روضه سپری میشد. اذان مغرب بود که به آیسییو منتقل شد، همان موقع شماره مامان را گرفت و گفت: "مامان جان برایم دعا کن" و خداحافظی کرد. مدتی گذشت، طاقتم تمام شده بود، با اصرار زیاد داخل آیسییو رفتم. یک لحظه که چشمانش را باز کرد سلام داد و دستم را بوسید گفت: "اگه اجازه دادند امشب رو هم پیش من بمون". گفتم: "علی جان اجازه نمیدن، تا اینجا هم بهزور اومدم، حالا که امشب تنها هستی به نیت بیبی حضرت رقیه (س) باش، به یاد تنهایی خانم تو صحرای کربلا و اسارتش تو شام". تا این پیشنهاد را دادم، باز هم مرغ روح علی بهسوی دمشق پرواز کرد و گوشهی چشمش خیس شد. از علی خداحافظی کردم و گفتم: "علی جان فردا حتماً میام پیشت". فردایی که دیگر علی برای همیشه رفته بود!
اجازه نداشتم همراهش باشم. مجبور شدم بروم هتل. نیمههای شب بود که تماس گرفتند که مدارک علی را ببرم! با همین تماس کوتاه، تمام تمرکزم را ازدست دادم. نمیدانم فاصلهی هتل تا بیمارستان را چهطور طی کردم، افکار زیادی در ذهنم میگذشت اما اصلاً نمیخواستم به رفتن علی فکر کنم. تا به بیمارستان برسم، مدام زیر لب صلوات و دعا میخواندم و اشکهایم بیامان جاری بود. علی همان شب دوبار احیا شده بود اما روح بلند علی هنگام اذان صبح با گفتن یا زینب (س) به دیدار معبودش شتافته بود. علی همهی کارهای مهمش مصادف میشد با تولد و شهادت حضرت زهرا (س)، بیماری و عروجش هم همینطوری شد. درست شامِ تولد حضرت زهرا (س) علی از بین ما سوی عرشیان پرواز کرد.
دنیا روی سرم خراب شده بود. در شهر غریب تک و تنها بودم و رفتنش برایم خیلی سختتر شد. وقتی بالای پیکرش رفتم، بدنش هنوز گرم بود. خیلی گریه کردم، آقایی که در سردخانه بود آمد و کمک کرد تربت آقا امام حسین (ع) را ریختم داخل دهانش، آخرین حرفهایم را با علی زدم، صورت ماهش را بوسیدم و آرام در گوشش گفتم: "علی جان، مامان بعد از تو میمیره، از حضرت زینب (س) بخواه کمکش کنه". تنها چیزی که آرومم میکرد گریه بر مصیبتهای خانم حضرت زینب (س) بود. سه تا از دوستان علی که چند روز مثل برادر پیش علی بودند آمدند و آنجا بالا سر علی روضه و زیارت عاشورا خواندند. مداح، روضهی آقا ابالفضل (ع) را میخواند. بلند شو علمدار، علم رو بردار... آنجا در طول روضهها، عمق مصائب اهلبیت (ع) را با تمام وجود لمس میکردم و اشکهایم مرهم زخم دلم بود. بعدها از پرستار بخش شنیدم که میگفت: "علی لحظات آخر مدام حضرت زینب (س) رو صدا میکرده و در همان لحظات پرواز کرده بود".
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد شهید علی خاوری .روزت مبارک مرد میدان
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی_آنلاین_زنگ_در_بهشت_ذکر_یاعلی.mp3
2.11M