eitaa logo
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
303 دنبال‌کننده
545 عکس
269 ویدیو
8 فایل
هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمی‌ذاره😍 بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه🕊 کانال مثل ابراهیم جانباز مدافع حرم شهیدحاج علی خاوری🕊 ارتباط با ادمین @anbare
مشاهده در ایتا
دانلود
حق مطلب رو این بیت مرحوم منزوی اردبیلی ادا می‌کنه : منزوی هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی...
شهدای مدافع حرم که در این دوران با این‌ همه تبلیغات مخالف و معاند و جورواجور، دلشان پر میکشد به سمت منطقه‌ جهاد و شهادت، مقام شان خیلی بالا است. مقام معظم رهبری.. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
♾ دعوتی به دوره «بی‌نهایت» 🌐 جهان رو از پنجره‌ای نو نگاه کن.. هر 24 ساعت، 15 دقیقه کلیپ ببین 😯 🎁 با جوایز ارزنده: ▫️اردوی ویژه تفریحی در مشهدمقدس ▫️1 میلیارد ریال وجه نقد ▫️کوادکوپتر ▫️ اسکوتر برقی ▫️لپ تاپ ▫️نیم ست طلا ▫️تلسکوپ ▫️تبلت و گوشی هوشمند ▫️کوله پشتی شگفت انگیز ▫️ و هزاران جایزه بدون قرعه کشی... 👥 ویژه دانش‌آموزان پسر و دختر ( متولدین 80 تا90) ✅ هزینه رایگان، اینترنت نیم بهاء 🔥 اگر می خوای 10 امتیاز بیشتر بگیری موقع ثبت نام کد 1023991 رو به عنوان کد معرف وارد کن ❤️ 🌐 ثبتنام و اطلاعات بیشتر در Bn.javanan.org 🔹 موسسه جوانان آستان قدس رضوی
هدایت شده از نشر شهید هادی
👈ازدواج شهید مدافع حرم و همسرش به واسطه 🌷 🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی داشتم، کتاب علمدار، زندگی نامه ایشان مطالعه کردم. این مطالعات به شکل کلی من را با ، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد. 🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر دارید، در خانه شهدا را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان (عج) و از اولیا باشد. 🔹حاجتی که با عنایت ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم. 🔸یک شب خواب شهید سیدمجتبی علمدار را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود. شهید لبخندی زد و به من گفت (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به خواستگاری تان می آید. نذرتان را ادا کنید. 🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ تر دارم و غیرممکن است که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر کنم. غافل از اینکه اگر شهدا بخواهند شدنی خواهد بود. 🔸فردا شب سید مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود: جوانی هفته دیگر به خواستگاری دخترتان می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند. شهید علمدار گفته بود که ما این کارها را آسان می کنیم. 🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد، پدرم دیگر حرفی نزد و موافقت کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یکدیگر درآمدیم. همان شب خواستگاری قرار شد با عبدالمهدی صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم! طوری که یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود که شهید علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است. گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را که تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن. گفتم چرا گریه می کنید؟ در کمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن متدین برایم گفت... راوی:همسر شهید 💗 📙برگرفته از کتاب شهادت آیه ها. اثر جدید گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
بعضى‌غم‌ها‌نفس‌روتنگ‌ميكنه قلب‌روبه‌دردمياره‌،آه‌رو‌كشيده‌تر‌ميكنه ‌بغض‌رو‌عميق‌ترميكنه وبه‌تدريج‌ذره‌ذره‌آدم‌رو‌تموم‌ميكنه ‌وآه‌ازغم‌ازدست‌دادن‌ برادر....؟ ‏ https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از ابومهدی مدیا
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بانو زینب سلیمانی: حضرت آقا، حکم رگ گردن حاج قاسم رو داشت +دنیا بداند ما رویِ رگ گردن حاج قاسم خیلی حساسیم ❤️✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کاربر آمریکایی نوشته: حتی طبیعت هم به محور مقاومت پیوسته! 🔹 اینو دیگه خودشون میگن! 🇮🇷
هدایت شده از روایتگری شهدا
داستان پرواز .mp3
3.04M
صدای شهید حاج عبدالله را میشنوید... ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
# دستنوشته اعظم عربی تصویر سازی بسیار زیبا و عجیب خانم عربی از نحوه عروج ملکوتی اش چقدر عاشقانه و زیبا است .. بسم الله النور یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ‌کس نبو،د یه دختری بود که وقتی تنها میشد میرفت پیش شهدا، انگار گلزار خونش شده بود. زمین مزار شهدا براش میشد آسمون خدا، جدا میشد از دنیایی که جدا بود از شهدا. یه روز "از" غصه دوری از شهدا، دخترک رو مریض کرد، شهدا چند روز منتظر اومدن مهمونشون بودن ،وقتی فهمیدن مریض شده همگی پوتین عیادت پاهاشون کردن و چفیه سلامتی به گردن انداختن، رفتن توی شهر تا برسند به خونه دخترک، از غصه چشماشون پر از اشک شد! مردم رو دیدن که مشغول گناه و معصیتن، بوی گناه آزارشون میداد، هیچ خبری از خدا نبود. دلشون از غربت و گمنامی خودشون گرفت، وقتی به کوچه مهمونشون رسیدن دیدن کوچه آب و جارو شده و بوی گلاب همه جا رو پر کرده و دخترک با چادر سفید منتظر دم در ایستاده، با دیدن شهدا، دختر پیش اومد و دعوت‌شون کرد که مهمونش بشن، شهدا رفتن رفتن کنار حوض حیاط نشستن و قبل از اینکه احوال مهمونشون رو بپرسند از اوضاع شهر گفتن و گریه کردن دخترک همراه شهدا گریه میکرد و اشک چادرش رو خیس می کرد شهداء که کمی آروم شدن دیدن مهمون همیشگی مزارشون دلش تا خدا پرواز کرده و بوی غریبی گرفته، مثل خودشون شده، وقتی داشتن به گلزار برمیگشتند، مهمونشون رو هم با خودشون بردن تا دیگه هیچ وقت تنها نمونه حالا دیگه دخترک تنهای قصه ما کنار شهدا خونه داشت و دیگه تنها نبود..😭😭 # طلبه مجاهد زیبا 👌👌 مطالعه ☝️☝️☝️ https://eitaa.com/Arabi_khadem_shohda