eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
#ای_شهید هوای دلم ابری است ... #موج دلم را ❤️❤️ روی امواج #عاشقی تنظیم کن باشد خدای مهربان #خریدارم شود ... #شهید_حسین_معزغلامی🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🕊🌹🕊 #یااباصالح_المهدے_عج❣ 🌹نواخٺ گوش دلم را اذانِ تو آقا ☘تمامِ بود و نبودم از آنِ تو آقا 🌹 #قرار_هفتگے ما همیشہ پابرجاسٺ ☘سہ‌شنبہ‌هاےمن و #جمڪران تو آقا #سہ‌شنبہ_هاے_عاشقے❣ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
ranaee-shab_04_moharam1396-009_0.mp3
4.3M
کربلایی مهدی رعنایی محرمِ 97 یاحسین✋ @shahadat_dahe_haftad کانال❣ شهادت+ دهه هفتاد❣
در روزگار قحطی پرواز گاهی عطر شهادت درکوچه پس کوچه های شهر میپیچد🌹 فداییان زینب یکی یکی جام شهادت را از دست مولایشان مينوشند ایستاده ام نگاهم برقافله شهدا خیره مانده که چه آرام آرام ازمقابلم میگذرند ومن چه حيرانم درزمین😔 @shahadat_dahe_haftad کانال❣ شهادت+ دهه هفتاد❣
☘🍃 #پروفایل #پسرونه👨✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
☘🍃 #پروفایل #دخترونه👩✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
(📛) | ! جوان خــیلی آرام و مـتین بہ مرد نزدیڪ شد و با لحنی مودبانہ گفت: - ببخشید آقا! من میتونم یڪم بہ خانم شما نگاه ڪـنم و لذت ببرم؟😗 مرد ڪہ اصلاً توقع چنین حرفی رو نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پرید و میان بازار و جمعیت، یقۀ جوان رو گرفت و عصبانی، طوری ڪہ رگ گردنش بیرون زده بود، او را بہ دیوار ڪوفت و فریاد زد:😠😡 - مردیڪۀ عوضی، مگہ خودت ناموس نداری…؟ خجالت نمیڪشی؟؟(😡) اما جوان،خیلی آرام، بدون اینڪہ از رفتار و فحش های مرد عصبی بشہ و واڪنشی نشون بده، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.. - خیلی عذر میخوام؛ فڪر نمیڪردم این همه عصبی و غیرتی بشین! دیدم همۀ بازار دارن بدون اجازه نگاه میڪنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم،😕 ڪہ نامردی نڪرده باشم…! حالا هم یقه مو ول ڪنین! از خیرش گذشتم!!😒 مرد خشڪــش زد… همانطور ڪہ یقۀ جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز ڪـرد…🤔 اینجاست ڪہ میگن مردان باغیرت زنان با حجاب دارند ...👌🌸 @shahadat_dahe_haftad کانال❣ شهادت+ دهه هفتاد❣
🕊 به‌مناسبت سالگردشهدای یگان صابرین ۱۳ شهریور سال ۹۰ ۱۳ تن از رزمندگان یگان ویژه #صابرین درحین مبارزه با تروریست های #پژاک در #شمال‌غرب کشور به فیض #شهادت نائل آمدند. 🌷| شادی روح شهدای یگان صابرین صلواتی نثار کنید |🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
[شـهـداء💚] سَرمَزار شهیدجهآن‌آرا بودیمـ😇 گفت(: ایݩـ فیلمآ🎞 رو بعد اَز شهآدتمـ پَخش‌کُن. بہ شوخے🙊گُفتݦ(: حٰالا ڪو تا شهادٺـ چیزے بگو اَندازه‌ات باشہ😅 گفت(: اگر دَمشق نشُد،حلب شهیــ🕊ـــد میشمـ (: #شهــیـــدمـحــمــدرضـــادهـقــاݧ••🍂•• |دلمـ میگیــره وقتـےفڪرمیڪنمـ هـردوےمـا نسـل دهـه‌ےهفتـادیمـ•| راسـے هنـوز همـ راز چشمـانتـاݧ را بـر مـَلا نمیڪنید؟!••✨•• @Shahadat_dahe_haftad
#عاشقانه_شہدا 🌹 اولین بار براے صحبت کردن زمان #خواستگارے💐 وآخرین بار هـم براے صحبت کردن قبل از اعزام به #سوریه به #گلزار_شهدای قصر فیروزه تهران محل رفتیم.😍 محل دلداگے ما همین امامزاده بود💚 #شهید_عباس_دانشگر 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#عاشقانه_شہدا 🌹 اولین بار براے صحبت کردن زمان #خواستگارے💐 وآخرین بار هـم براے صحبت کردن قبل از اعزا
🌷 🌹 🌿 من خیلے مخالف رفتن عباس به بودم☹️ و اصلا اجازه ندادم که بره! ولے با حرف هاش منو کرد...😔 🌿روزی که مےخواست به سوریه بره من بودم و از روزهای قبل هم داشتم نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نوشته بود💌 🌿وقتی اونو خوندم خیلے شدم😰 چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی نوشته بود💞😭 🌿نوشته بود رفتم تا نشوم😓 چون مےترسید به دنیویش زیاد وابسته بشه! و نتونه دل بکنه💔 و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چہ اتفاقاتی دارد میافته!💚 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
۳🌻 پدر سلما با شانه ای افتاده برگشت و من آنها را تنها گذاشتم.😔 حالم گرفته بود. نمی دانم چرا؟! اما مطمئنم بخاطر رفتن صالح نبود.😕 حسی به او نداشتم که از دوری اش بی تاب باشم اما همیشه نسبت به مدافعین حرم حس نگرانی و بی تابی داشتم. حتی برادر یکی از دوستانم که رفت تا روزی که دوباره بازگشت ختم صلوات گرفته بودم. تسبیح سفید و ساده ای که به دیوار اتاقم آویزان بود برداشتم. سال گذشته توی مزار شهدا همسر یکی از شهدای مدافع حرم آن را به من هدیه داده بود. تسبیح را بوسیدم و شروع کردم. "خدایا تا وقتی که برادر سلما برگرده هر روز 100 تا صلوات می فرستم نذر حضرت زینب. ان شاء الله صالح هم سالم برگرده. بخاطر سلما... "🙏 ما همسایه ی دیوار به دیوار بودیم و تازه یکسال است که به این محله آمده ایم. اوایل خیلی برایم تحمل محیط جدید سخت بود. از تمام دوستانم و بسیج محله مان دور شده بودم و آشنایی با بسیج اینجا نداشتم. پدر هم بخاطر اینکه ناراحت نباشم ماشینش را در اختیارم می گذاشت که به پایگاه بسیج محله ی قبلی بروم و با دوستانم دیداری تازه کنم. یادم می آید آن روز هم با عجله از منزل بیرون رفتم و یکراست به سمت ماشین پدر دویدم.🏃 هنوز درب خودرو را باز نکرده بودم که صالح با لحنی طلبکارانه و البته مودبانه گفت: ــ ببخشید خواهرم اشتباهی نشده؟! برگشتم و سرتاپایش را از نظر گذراندم. دستی به ریشش کشید و یقه اش را صاف کرد. سرش پایین بود و کمی هم اخم داشت.😠 چادرم را جلو کشیدم و مثل خودش طلبکارانه گفتم: ــ مثلا چه اشتباهی؟😒 اشاره ای به ماشین پدر کرد و گفت: ــ می خواید سوار ماشین من بشید؟😏 خیلی به غرورم برخورد "مگه احمقم؟ یعنی ماشین بابامو نمی شناسم؟"😡 بدون حرفی دکمه ی قفل را فشردم و پیروزمندانه درون خودرو جای گرفتم.😏 متعجب به من نگاه کرد و موبایلش زنگ خورد. آن روزها سلما را نمی شناختم. انگار سلما بود که با او تماس گرفته بود و گفته بود کار واجبی برایش پیش آمده و ماشین صالح را برده. بعدا که ماشین صالح رادیدم به او حق دادم اشتباه کند. ماشین او و پدر مثل سیبی بود که از وسط دو نیم شده بود. حتی نوشته ی یا حسین پشت شیشه ی عقب ماشین یک جور بود. تا مدتها ماشین خودش را عمدا پشت ماشین پدر پارک می کرد که من دلیل آن اشتباه را بفهمم و خوب می فهمیدم اما دلم هنوز هم از اشتباهش رنجور بود.💔 یادم می آید وقتی تماس سلما تمام شد خم شد و به شیشه زد. شیشه را پایین زدم و بدون اینکه به او نگاه کنم با اخم به جلو خیره شدم.😠 شرمنده بود و نمی دانست چه بگوید؟😰 ــ مَـ ... من... ببخشید... شرمنده تون شدم... اشتباهی رخ داده... حلال کنید خواهرم...😓 با حرص سوئیچ را چرخاندم و دنده را تنظیم کردم و گفتم: ــ بهتره قبل از تهمت زدن از اتهام مطمئن بشید...😰 و ماشین را از جا کندم. لبخند تلخی زدم و تسبیح را آویزان کردم. ... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
۴🌻 هفته ی اول سلما را تنها نگذاشتم. چند ماهی بود که پرونده بسیجم را به محله ی جدید انتقال داده بودم و فعالیتم را اینجا ادامه می دادم. دوستان جدید و خوبی پیدا کرده بودم اما سلما چیز دیگری بود.😍 مسئول بسیج بانوان بود و خیلی وقتها باهم می رفتیم و فعالیتها را سروسامان می دادیم. آن هفته سلما دل و دماغ کاری را نداشت فقط پای تلفن می نشست و منتظر تماس کوتاهی از صالح بود.😔 خیلی وقت ها پای درد دلش می نشستم و آرام و پنهانی با دلتنگی هایش اشک می ریختم. خیلی وقت ها توی اتاق صالح می نشستیم. البته به اصرار سلما.😅 معذب بودم اما نمی توانستم در برابر اصرار و دلتنگی سلما مقاومت کنم. یک هفته بود صالح تماس نگرفته بود و سلما نگران و مضطرب بود. توی اتاق صالح گریه می کرد و آرام و قرار نداشت.😭 اتاقش رنگ و بوی هنر می داد پر بود از عکس های هنری و ظرف های سفالی. یک گوشه هم چفیه ای را قاب کرده بود که با خط خوش روی آن نوشته شده بود " ضامنم زینب است و نمی شوم مأیوس بی قرارم از این همه شمارش معکوس " دلم لرزید. نمی دانم چرا؟😕 سلما هم بی وقفه گریه می کرد و چفیه را از دیوار جدا کرد و صورتش را میان آن پوشاند و زجه می زد. ــ یا حضرت زینب خودت ضامنش باش. صالح رو به خودت سپردم. تو رو به سر بریده ی برادرت امام حسین. تو رو به حق برادرت حضرت ابالفضل برادرمو از خطر حفظ کن...🙏 هر چه آرامش می کردم بی فایده بود فقط با او هق می زدم. صدای گریه ی من هم بلند شده بود. با شنیدن زنگ تلفن هر دو خفه شدیم.🤐 سلما افتان و خیزان به سمت گوشی تلفن توی اتاق صالح رفت و آن را بلند کرد. همین که طنین صدای صالح توی گوش سلما پیچید "یاحضرت زینب" بلندی گفت و قربان صدقه صالح رفت. لبخند میهمان اشک روی گونه ام شد. از ته دلم خوشحال بودم و چفیه را از سلما گرفتم و دوباره آنرا وصل کردم.😊 ... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#یا_حسین_ع #محرم_نزدیکه @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#یا_حسین_ع #محرم_نزدیکه @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
مگو که شعله در این سینه در نمیگیرد دلم گرفته💔 از این بیشتر نمیگیرد به درد بی خبری جان خسته درگیر است کسی از آن سوی #دلها خبر نمیگیرد @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
4_448967053303349644.mp3
6.29M
🎤🎤 _محمودکریمی 💠 کی می دونه شاید امسال برا ارباب بمیرم 💠 نوحه زمینه ورودیه محرم @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💚 یادمه دیگه شهریه ی طلبگیش رو نمی گرفت‼️ یه زندگی زاهدانه ای رو شروع کرده بود😍✌️ یکبار ازش پرسیدم : محمد تو که شهریه نمی گیری، برای کار کردن هم که مزدی نمی گیری پس برای غذا چیکار می کنی ؟ گفت : بیشتر روزهای خودم رو با چای☕️ و بیسکوییت🍫 می گذرونم 💚 با این حال، روز به روز حالات معنویش بهتر می شد از اون طلبه هایی بود که به فکر تهذیب نفس و عمل به دستورات دینه 👌 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 🌷
خواهرش پيراهن👕 برايش فرستاده بود. من هم يك شلوار👖 خريدم، تا وقتى از منطقه آمد، با هم بپوشد.لباس ها را كه ديد، گفت «تو اين شرايط جنگى، ام مى كنين به دنيا.» گفتم « آخه يه وقتايى نبايد به سر بزنى؟» بالأخره پوشيد. وقتى آمد، دوباره همان لباس هاى كهنه تنش بود. چيزى نپرسيدم. خودش گفت «يكى از بچه هاى سپاه بود. لباس درست و حسابى نداشت.. @Shahadat_dahe_haftad
🌹 #وصیت_شهید_قدیر_سرلک⇩⇩ ☆کاش وصیت ❤ #شهدا دلمونو إشغال میکرد، کاش دل حضرت زهرا بااعمال ما خون نمیشد، کاش مهدۍفاطمه بااعمال ما #ظهورش به تأخیر نمیافتاد. #شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید #سالروز_ولادت 🎈🎈 #شبتون_شهدایی 💫 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#صبحتون_بی_گناه 😇 ✨صبحها مےڪنم ازعشق نگاهے بہ حسین ✨مےڪنم باز از این فاصلہ راهے بہ حسین ✨ڪردم امروز سلامے ز سر دلتنگـے ✨مُردم از حسرٺ شش‌گوشه الهےبہ حسین #بوی_سیب 🍎 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
امام خامنہ ای : در دهـه ی هفتاد جنگ فرهنگی علیہ ما شروع شد حالا ببینید متولدین دههٔ هفتاد می‌روند می‌شوند و سر می‌دهـند در آن سالها این نهـال‌هـا و روییدند ۹۷/۵/۲۲ @shahadat_dahe_haftad کانال💕 شهادت+دهه هفتاد💕