🌸💐 داستان شب 💐🌸
*سلام علیکم*
شبتون آرام و با صفا و وجودتون بدور از هر رنج و تلخی...؛
الهی عمر باعزت و زندگی شیرین در کمال مودت وعشق و وفا ؛ در کنار عزیزانتون داشته باشید و هیچ وقت ؛ تاکید میکنم هیچ وقت از بودن در کنار هم سیر نشوید...؛
الهی آمین
....................................
داستان امشب را تقدیمتون میکنم.
۱۴۰۲/۱۰/۱۰
به مناسبت ولادت باسعادت حضرت زهرا"ع" و پاسداشت مقام زن ؛ داستانها تا پایان هفته ؛ از زندگی و خاطرات زنان روایت میکنم.
🌺 عشق واقعی 🌺
بزرگان سخن و حکمت آورده اند:
در عهد قدیم و در بلاد دور؛ مردی با یک دختر زیبا ازدواج کرد که او را بسیار دوست میداشت...!
عشق و محبت شان روزبه روز بیشتر میشد و زبانزد عام و خاص بودند...!!
مرد بناچار برای کاری ؛ به سفر کاریِ رفت و از مادرش خواست به جد ؛ مراقب و ملازم همسرش باشد...!
از بد حادثه همسر مرد ؛ به مرض پوستی دچار شد و روز به روز جلدش تغییر میکرد، و زیبائی خود را از دست میداد...!
بعد از چند روز از طریق مادر ؛ مرد متوجه شد که همسرش به چنین بیماری دچار و او را ملزم کرد که برای درمان زنش ؛ به شهرشان خود برگردد...!!
شوهرچون از ماجرا آگاه شد ؛ در بازگشت از سفر تصادف کرد ؛ و بینایی اش از دست داد...!
جالب اینجاست که این زوج بیشتر از قبل هم دیگر را دوست داشتن، و به هم عشق و محبت میورزیدند...!!!
و زندگی زناشویی خود را ادامه میدادند و هیچکدام نقص دیگری را ظاهر نکردند...!!
در گذر زمان ؛ زن روزبه روز جلدش تغییر میکرد، و پوست رویش شروع به افتادن کرد و احساس میکرد شوهرش نابیناست و از ماجرا چیزی نمیداند...!!!!
زندگی آنها با همان عشق و دوستی سپری میشد...!
مرد دیوانه وار عاشق همسرش بود، و به او مانند سابق احترام قائل میشد...!!
از بد روزگار بیماری حاد شد و زن از دنیا رفت......!
شوهر با از دست دادن همسرش، بسیار اندوهیگن میشود...!
مرد تصمیم میگیرد که پس از تدفین و خاکسپاری، محل زندگی را به تنهایی ترک میکند و به شهر دیگری برود...!!!!
در این میان مادرش او را صدا میزند و میگوید :
حالا چهگونه به تنهائی راه میرویی در حالیکه از چشم نابینایی ، با از دست دادن همسرت که تو را رهنمایی میکرد و دستگیر تو بود...؟؟!
مرد گفت: من کور نیستم!
تظاهر به نابینایی میکردم تا به عشق و محبت و علاقه با همسرم صدمه نرسانم...!!!
وقتی فهمیدم او بیماری جلدی دارد، تصادف ساختهگی ساختم. او همسرم بود، میترسیدم دلیل آزار و اذیت او باشم.
در تمام این مدت وانمود میکردم که نابینا هستم...!!!
و من با همان عشق و محبتی که نسبت به او قبل از تصادف داشتم رفتار میکردم. و مثل سابق عشق و محبت میورزیدم؛ و بسیار دوستش داشتم...!!!!
....................................
بله دوستان خوبم؛
عشق باید واقعی باشد. در بازی عشق؛ گاهی باید وانمود کنیم که نابینا هستیم...!
برای اینکه عیب دیگران را نبینیم، همه ما عیب داریم.
و سعی نکنیم به دیگری نشان دهیم، که کاستی های او را می دانیم، او را خجالت زده، و درد های روحی او را افزایش دهیم...
و به هم بدون در نظر داشتن پول، چهره و مقام محبت کنیم، و عشق بورزیم. بدانیم دنیا مملو از خدا حافظی های بیخبر است...!!!!
الهی خیر زندگی و خانوادتون رو ببینید.
شبتون خوش.
مراقب خودتون و عزیزانتون باشید
🍃🌺🌸❤🌸🌺🍃
✨🌙✨
هر کس که به او چیزی دادهاند...
در ساعات سحر دادهاند
کسی که در دل شب برای مناجات با
محبوب ازلی و خواندن نماز شب
بلند میشود.....
زائر خداوند است
💫استاد فاطمی نیا
🤲پروردگـــــارا...
شبم را به شایستگی به بامداد برسان
تا در بندگی تو بکوشم
و سحرگاه به امید مناجات و نیایش
به درگاه تو برخیزم
🌙شبتون بایاد خدا بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 🌼
نعمت سلامتى مبداء همه نیازها ست
و عاقبت بخیرى مقصد همه نیازها
تو را به مهربانیت این دو را
به همه عزیزانم عطا فرما
🍃شبتون گرمِ نگاه خدا🍃
╔═🍃🌷🍃═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌷🍃═╝
🍃🌸🌻💐🌻🌸🍃
سلام و شبتون بخیر؛
خسته نباشیدخدا قوت.....🙏
ممنون که امروز هم کنار ما بودید💐
تا فردا و روزی پراز نشاط و تعالی؛ شما را بخدا میسپاریم.
حلال کنید و ببخشید🙏💐
سلامت و باتندرست باشید.
🍃🌺🌻💐🌻🌺🍃
🪴آیت الله #حق_شناس ( رحمة الله علیه) به افرادے ڪه نمازهایشان قضا ميشد میفرمودند:
📙 ڪه سوره یس و زیارت عاشورا بخوانيد تا قلبتون ازظلمات و تاریڪی به نور قرآن و زیارت عاشورا روشن و هدایت شود...
┈✾•••✾═✾•••✾┈
🏙 اذان صبح 🏙
به افق تهران (استان تهران)
دوشنبه 1402/10/11 ————————————
اوقات شرعی امروز هدیه
🏙 اذان صبح 05/44
🌅 طلوع آفتاب 07/14
☀️ اذان ظهر 12/07
🌄 غروب افتاب 17/01
🌃 اذان مغرب 17/21
🌘 نیمه شب 23/23
————————————
⚙️ تنظیمات 💡راهنما۷
.
🍂 برگی از درخت بر زمین میافتد
در عالم تاثیرگذار است؛
چطور فڪر میڪنید گناه ڪردن
در عالم بیاثر باشد.
#علامهطباطبایی
🌴🌹🌴الهی
تو...به من منت نهادی و خدایم شدی
تا بنده ات باشم....
تا بندگی ڪنم برای تـــــو...
من اما ایمان دارم ڪه شنیده ای نجواهای سجده ام را...
ڪه گفته ام :
«الهی و ربی من لی غیرڪ»
خدایا من ڪه جز تو ڪسی را ندارم
تواگر دستم را نگیری اگر راه نشانم ندهی
و اگر یاریم نڪنی برای بندگی
من ڪم می آورم،،،
من زمین میخورم..
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴