eitaa logo
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
1هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
14.2هزار ویدیو
37 فایل
ایدی مدیر مالک: @MuhammadF313 کشکول جامعی از مطالب متنوع سیاسی ؛ اجتماعی؛ فرهنگی؛ طنز؛ خانواده؛ .... به ما بپیوندید🙏🪴🌺💖 @haj_ghasem1_20
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا" قدری تامل کنید عدم تسلط دولت به فضای رسانه ای 🔴 این خبر به تنهایی می‌توانست قیمت دلار را تا ۱۰ هزار تومان کاهش دهد. اما خب چون مدیران استفاده از کار رسانه ای را نیاموخته اند ،فرصت‌ها را برای بهتر کردن زندگی مردم از دست می‌دهند...
🍃💐🌸🌻🌸💐🍃 حدیث قدسی ؛ قال الله تعالی عزّوجلّ: (ای آدم!) اگر این‌ها(اهل بیت علیهم‌السلام) نبودند ، نه تو را می‌آفریدم و نه بهشت و جهنم را ، و نه آسمان و زمین را ...؛ منبع : 👇 (کتاب شریف معانی‌الاخبار124) 🍀🌸🌻💐🌻🌸🍀
✨﷽✨ ✍امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر برای به دست آوردن آنها با پاشنه های پای خود زیر بغل های شترها را بزنید که به سرعت حرکت کنند تا به این پنج چیز برسید سزاوار است: ❶ هیچ کس از شما نباید به کسی امیدوار باشد مگر به خـدا ❷ و از هیچ کس و هیچ چیز نترسد مگر از گنـاه خود زیرا عذاب خدا سخت است ❸ اگر چیزی را که نمی داند از او بپرسند نباید خجالت بکشد اول که فوراً بگوید نمی دانم ❹ و اگر چیزی را نمی داند نباید شرم کند از اینکه آن را بیاموزد. ❺ و بر شما باد بر صبر کردن زیرا صبر از ایمان است و مانند سر است در بدن. و خیر و نیکی در بدنی که سر نداشته باشد نیست و همچنین در ایمانی که با آن صبر نباشد. 📚 نهج البلاغه فیض حکمت ۷۹ ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
995.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طنز حلال 🔹از حجت‌الاسلام قرائتی بشنویم: گونی پر از گربه و استجابت دعا😂😂😂😂😂😂😂
🍃🌸 داستان شب 🌸🍃 سلام و درود؛ شبتون بخیر الهی زندگیتون شاد و بانشاط باشه الهی آمین ............................... داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۲/۱۱/۰۳ " طنز آدم بدشانس" رفیقم می‌گفت : ۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز . رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم .🚌 صندلی جلوی من ؛ زن و شوهری بودند که یه بچه تُپل و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند .👶 اتوبوس راه افتاد. ۱۶ ساعت راه بود. در طول راه ؛ بچه تُپل و شیرین که صندلی جلو بود ؛ هِی به سمت من نگاه می‌کرد و می‌خندید . 😁 چندبار باهاش دالی بازی کردم و بچه کُلی خندید...😁 دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش . تو دالی بازی ؛ یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم . بچه کمی خندید..😁 کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین !!!! بالاخره کاکائو را خورد.☺️ دیدم پدر و مادرش خوشحالند ؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشند. خلاصه ۳ تا کاکائو را کم کم از دست بچه ؛ یواشکی گاز زدم و بچه هم می‌خندید .😁 مدتی بعد خسته شدم . چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهو اِی واییییی..😱 مُردم از دل پیچه..... دل و رودم اومد تو دهنم.. سرگیجه داشتم.. داشتم میترکیدم . 😱 دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غُرغُر 😏 تو یه کافه وایساد. عین سوپر من پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم. برگشتم واز راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی...! اتوبوس راه افتاد. هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که درددل شروع شد. طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم . از درد میخواستم داد بزنم‌ . چه دل پیچه وحشتناکی.. تموم بدنم را میکشیدند.. مُردم خدا....😭😱 دویدم پیش راننده و با عِزوالتماس وضعیتم را گفتم . راننده اومد که اعتراض کنه ؛ حالت چهره منو دید ، 😰 راننده زد بغل جاده و گفت: بدو داداش پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس... تشکر کردم.. از درد داشتم میمُردم. دهنم خشک بود و چشام سیاهی میرفت. رفتم روی صندلی نشستم . گفتم چرا اینجوری شدم. غذای فاسد که نخورده بودم. دیدم دست بچه باز کاکائو هست. از پدر بچه پرسیدم : بچتون کاکائو خیلی میخوره؟ پدرش گفت : نه ؛ کاکائو براش بَده...! اومدم بپرسم ؛ پس چرا کاکائو بهش میدی؟ که مادرش گفت: حقیقت بچمون یبوسَت داره. روی کاکائو ، مُسهل مالیدم تا شاید اِفاقه کنه ؛ تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده. من بدبخت خواستم ادامه بدم که یِهو درد مجدداً اومد. میخاستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم .😱 😱 رفتم پیش راننده ؛ راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه ؛ ماشین که شخصی نیست . برو بشین.😡 مونده بودم بین درد و خجالت. یه فکری کردم . برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : منم یوبس هستم . میشه به من هم کاکائو بدید.. ۳ تا کاکائو مُسهلی گرفتم و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم : 😅 عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم ؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره ؛ شما ناراحت نشو ؛ جون همه ما دست شماست. معذرت میخام . بیا و دهنت را شیرین کن‌.. راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود ؛ گفت : اِیوَل ؛ دَمِت گرم ؛ بامَرامی ؛ آخر مَردایِ عالمی خلاصه ؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سَرِ جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم . 😰 ۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صِدام کردو گفت : داداش ؛ جون بَچَت چی به خورد من دادی؟؟ ترکیدم. داستان کاکائو و بچه را براش گفتم. راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین...😂. خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و می‌گفت : بریم پایین رفیق نامرد...😜😜😜 مسافرها هم اعتراض که میکردند ، راننده می‌گفت : پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد ؛ تو جاده میخ ریختند ؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره...😂😜 ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده می‌کردند .😌 😂😂😂😂😂😂😂 .................................. بله دوستان خوبم؛ این داستان را عرض کردم که بدانید برای انجام هر کاری ؛مسئولین باید همدرد مردم باشن ؛ تا حِس کنند مردم در چه حالی اند و چی میکشند. مسئول باید مثل آحاد جامعه ماهی بیشتر از ۱۰ الی ۱۲ میلیون حقوق نداشته باشد آن وقت با خانه مستاجری، هزینه‌های سرسام آور زندگی... هزینه های درمان... می‌فهمید درد مشترک یعنی چی!!! خدا میکرد یک اسبابی فراهم میشد و مسئولین ما هم درد ما را حس میکردند. الان خیلی از مسئولین نمیدونن ما چطور امرار معاش میکنیم وگرنه بدادمون میرسیدند...🙏🌸💐 شبتون خوش مراقب خودتون باشید 🍃🌸💐🌻💐🌸🍃
4.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹پست مقام پدر بسیار عالی استاد صاحبی ضمن ادای احترام به همه باباهای آسمانی، پیشاپیش روز پدر مبارک 💐🌸🌻🌸💐
شسته باران همه ی کوچه خیابانها را پس چرا مانده غمت در دل بارانی من؟ 🍃🍃🍃🍃
🍃🌸🌻💐🌻🌸🍃 درود وافر الهی حاجت روا و سربلند باشید پیشاپیش عید ولادت امام علی علیه السلام و پاسداشت روز پدر و مرد ؛ مبارک باد........🤲💐 شبتون بخیر؛ ممنون که کنار ما بودید💐 تا فردا و روزی پراز نشاط و تعالی؛ شما را بخدا می‌سپاریم. حلال کنید 🙏💐 🍃🌸💐🌼💐🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا