#حال_مقال
🔍حجاب، کجای دین؟؟
✍مرتضی بذرافشان
رفتم در جمع دانشجویان، از جمله پرسیدم: کجای دین، سخن از حجاب به میان آمده است و اما بعد:
_من حافظ نهج البلاغه ام و بخشی از قرآن؛ در مناظره ریا اشکال ندارد.
_پرسیدم حجاب، کجای دین است؟ به پبر به پیغمبر، دختران، قرار است به من رای بدهند.
_فکر کردم، مهر ۱۴۰۱ است و فضای زن، زندگی و آزادی. باتعجب کسی برایم کف نزد.
_از طرح نور به عنوان طرح سیاه نام بردم؛ فقط چند نفر برایم سوت زدند.
_یهویی سوره نور آیه ۳۱ لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن یادم آمد که با مرحومه همسر بهتر از خودم، بارها گفتوگو کرده بودیم.
_دیدم ته خیار به قول امروزیها تلخ است، گفتم: من یک اصولگرایم ولی با نگرش اصلاحطلبی. وسط طناب داشته باشم بهتر است.
_برای اینکه در ادامه رد صلاحیت نشوم گفتم من ذوب در ولایتم.
_شروع کردم به خاطره گویی؛ هول هولکی گفتم: دوران سربازی سال ۵۲ من ۱۷۰۰ تومن حقوق میگرفتم؛ یکی از مشاورانم به من نوشت: حقوق یک افسر در آن سال ۱۲۰۰ تومن بوده است؛ سوتی بس است دکتر.
_ برای رد گم کنی، به بحث تخصص پرداختم و گفتم: وزن مغز آدمی کلا ۷۵۰ گرم است؛ یعنی قرار نیست رییس جمهور همه چیز را بداند و از اقتصاد هم سر دربیاورد. یکی از مشاورانم نوشت: دکتر جان وزن مغز ۲۵۰ گرم بیشتر نیست.
_حالا در فکرم نه علم قرانی به کارم آمده نه تخصص جراحیام؛ مذبذب بین ذالک.
_با این همه سوتی، در اولین مناظره چطور باید سربلند بیرون بیایم.
_امیدم به آذریها بود و گسل قومیتها؛ با این هنجار شکنیها و اهانت به حجاب و طرح نور، روی برگشت و دیدن مردم باغیرت تبریز را ندارم.
_ به یاد این حدیث افتادم: رب تال القرآن و القرآن یلعنه. بعد از انتخابات، باید برگردم به باغ زیبایم در ارومیه؛ ساده لوحی، مرضیست که به تعبیر امام، درمان ندارد.
،
#حال_مقال
🔍شوک خبر شهادت "روحانی"
✍مرتضی بذرافشان
در مناظره دوم، خبر شهادت "روحانی" توسط بنده_پزشکیان_اعلام شد. چرا و چگونه به شرح ذیل:
_از روی نادانی و قدرناشناسی گفتم: دولت سوم "روحانی" نیستم ؛ خدا او را از ما گرفت.
_سرنوشت رئیس جمهوری در ایران به شهادت گره خورده؛ ولی شهادت این آقا پشت درهای بسته، دیر هنگام و شب جمعه اعلام و خودش هم صبح جمعه باخبر شد.
_یحتمل از چشم غره "زاکانی" به هذیان و پرت و پلا گویی افتاده باشم.
_یمکن یارانه طلایی و رایگان کردن خدمات "زاکانی" هوش از سرم برده باشد.
_خدا خیر دهد به "زاکانی" که وقت فراموشی، مدارس سمپاد را به یادم آورد. به این میگویند رقابت جوانمردانه.
_وقتی پرسید بانیان وضع موجود در ستادت چه میکنند؟ پاسخ دادم: داداش! به هر قیمتی من رای میخواهم؛ قاچاقچی یا نفوذی فرقی ندارد.
_ دنیا مکافات عمل است. از بس به رفتارهای "بایدن" خندیدم، خودم به جن زدگی و این رفتار شوکه کننده گرفتار شدم.
_حالا دوزاریام افتاد که چرا تایید صلاحیت شدم؛ من که رای ندارم جز گرم کردن تنور انتخابات.
_چند مناظره بعدی را خدا ختم بخیر کند تا از شر آلزایمر و سوتیهای ریزشی، مجبور نباشم از رحمهای اجاره ای "ظریف" و "جهانگیری" برای سخنرانی استفاده کنم. دو روز دیگر نوبت تقسیم پست است؛ بیا و ببین.
.