سلطان محمد خدابنده معروف به (اولجايتو) نواده چنگيز در سلطانيه قزوين ، بر سراسر ايران و عراق و ديار بكر و ساير نقاط همجوار آن روز ايران ، سلطنت مى كرد.
سلطان محمد مانند برادرش غازان خان مسلمان شده بود، ولى نظر به اينكه اكثريت مردم ايران مذهب تسنن داشتند، سران مغول نيز وقتى مسلمان شدند، پيرو تسنن گشتند.
سلطان محمد خدابنده روزى به همسر خود غضب نمود و در حال خشم و عصبانيت او را سه طلاقه كرد. سپس از عمل خود كه با ناراحتى و شتاب انجام گرفته بود پشيمان شد.
براى تعيين تكليف ، موضوع را با علماى عامه در ميان گذاشت . علماى چهار مذهب گفتند: بدون محلل سلطان نمى تواند به زن خود رجوع كند و مجددا او را به زنى بگيرد.
قانون محلل هم بدين گونه است كه وقتى زن سه طلاقه شد، بايد به مرد ديگرى شوهر كند و پس از اينكه وى با زن نزديكى نمود و او را طلاق داد وعده اش به سر آمد زن مى تواند با عقد جديدى به همسرى شوهر اول درآيد.
چون قبول محلل براى سلطان مملكت ،بسيار مشكل و ناراحت كننده بود، لذا سلطان رو كرد به علماى چهار مذاهب اهل تسنن : حنفى ، مالكى ، شافعى و حنبلى و گفت : شما مجتهدين چهار مذهب در هر مسئله اى آراء و نظريات گوناگونى داريد، آيا در اين مسئله نظر مخالفى نيست كه من بتوانم بدون محلل به زن خود رجوع كنم ؟
فقهاى چهار مذهب گفتند: نه ! اين مسئله نزد مسلمانان قطعى است ، و نظر مخالفى وجود ندارد.
در آن اثناء يكى از وزراى سلطان محمد به وى گفت : يكى از مجتهدين شيعه كه در شهر حله به سر مى برد طبق مذهب خود فتوى مى دهد كه طلاق ملكه باطل است ، و سلطان مى تواند بدون محلل نزد همسر خود برود. اين شخص (علامه حلى ) است كه امروز سرآمد علماى شيعه است .
سلطان محمد خدابنده عده اى را ماءمور كرد بروند حله و (علامه حلى ) را براى حل قضيه طلاق بانوى اول مملكت ، كه سخت فكر شاه را به خود مشغول داشته بود بياورند.
هنگامى كه علماى سنى متوجه شدند سلطان مى خواهد مجتهد بزرگ شيعه را براى حل مشكل طلاق خود، دعوت كند به وى گفتند: سلطان بايد بداند كه اين مرد پيرو مذهب باطلى معروف به (مذهب رافضى ) است .
رافضى ها مردمى كم عقل هستند. شايسته مقام سلطنت نيست كه مرد كم عقلى چون ملاى رافضى ها را به دربار بياورد و حل مشكل خود را از او بخواهد!
سلطان محمد گفت : بگذاريد بيايد و از نزديك ميزان عقل و ادراك و ارزش فتواى او را آزمايش كنيم و بعد درباره وى قضاوت نمائيم .
وقتى علامه وارد پايتخت شد، سلطان محمد علماى چهار مذهب را احضار نمود. آنها نيز هر كدام در جاى خود نشستند و منتظر ورود (علامه حلى ) پيشواى فقهاى شيعه شدند.
همينكه (علامه حلى ) وارد شد كفش خود را در آورد و به دست گرفت و قدم به مجلس سلطان نهاد. سپس سلام كرد و پهلوى سلطان نشست ! علماى چهار مذهب به شاه گفتند: ما نگفتيم شيعيان كم شعور هستند.
سلطان محمد گفت : علت اين كار را خودتان از وى سئوال كنيد. چون علامه عرب بود و به عربى سخن مى گفت ، مترجم سخنان او را ترجمه مى كرد.
علماى سنى : اى مرد! چرا رسوم و آداب دربار را رعايت نكردى و براى شاه سجده ننمودى و به خاك نيفتادى ؟
علامه حلى : عجب ! پيغمبر خدا سر آمد پادشاهان روى زمين بود، و با اين وصف فقط به وى سلام مى كردند. ما و شما هم به اين اصل معتقديم كه سجده كردن براى غير خدا جايز نيست ، پس چه ايرادى است كه به من مى گيريد؟
علماى سنى : خوب ! اما چرا رفتى پهلوى سلطان نشستى ؟
علامه حلى : در مجلس غير از اينجا، جاى خالى نبود، من هم در جائى نشستم كه خالى و بلامانع باشد.
علماى سنى : چرا كفش خود را به دست گرفته اى ! تصديق مى كنى كه اين كار شايسته آدم عاقل نيست ؟
علامه حلى : علت اينست كه ترسيدم فرقه حنفى كه در مجلس هستند آنرا بدزدند، همانطور كه پيشواى آنها (ابوحنيفه ) نعلين پيغمبر (ص ) را دزديد!
علماى حنفى : حاشا و كلا، كى گفته است امام اعظم ابوحنيفه نعلين پيغمبر را به سرقت برد؟
اصلا ابوحنيفه در زمان پيغمبر (ص ) وجود خارجى نداشته است . ولادت ابوحنيفه صد سال بعد از پيغمبر بوده است .
علامه حلى : فراموش كردم ، گويا (مالك بن انس ) پيشواى فرقه مالكى بوده كه نعلين رسولخدا را به سرقت برده است .
علماى مالكى : اين چه حرفى است امام مالك قريب سى سال بعد از ابوحنيفه از دنيا رفته و يكصد و هشتاد سال بعد از رسول الله چشم از جهان فرو بسته است . چطور ممكن است او در زمان پيغمبر باشد تا گفته شود نعلين حضرت را دزديده است .
علامه حلى : پس شايد (محمد بن ادريس شافعى ) رئيس فرقه شافعى بوده است .
علماى شافعى : عجب موضوعى را اين ملاى رافضى پيش كشيده ، كى شافعى ، در زمان پيغمبر بوده است ؟ تولد شافعى در روز وفات ابوحنيفه يعنى سال 150 هجرى اتفاق افتاده ، بنابراين چگونه او مى تواند در زمان پيغمبر وجود داشته باشد؟
علامه حلى : گويا (احمد حنبل ) امام حنبليان بوده است ، و من ديگرى را به اشتباه گرفته ام !
علماى حنب
لى : امام احمد حنبل نزديك دو قرن بعد از رسول خدا در جهان مى زيسته و بعد از ابوحنيفه و مالك و شافعى آمده است ، او كجا و پيغمبر كجا؟!
در اين موقع علامه حلى سلطان را مخاطب ساخت و گفت : سلطان شنيديد كه علماى چهار مذهب اهل تسنن ، همگى اعتراف كردند كه رؤ ساى مذاهب آنها، هيچكدام در زمان پيغمبر وجود نداشته اند.اين خود يكى از بدعت هاى ايشان است كه از ميان مجتهدين اسلام ، فقط اين چهار نفر را پيشواى خود مى دانند. آنهم سالها بعد از رحلت پيغمبر!
اگر در ميان خود اهل تسنن ، كسانى پيدا شوند كه از اين چهار نفر، به مراتب داناتر باشند، جايز نمى دانند بر خلاف فتواى آنها عمل شود، هر چند فتواى ديگران مناسب تر و صحيح تر باشد، تا چه رسد به علماى ساير مذاهب اسلام !
سلطان محمد خدابنده رو كرد به طرف علماى چهار مذهب و پرسيد: رؤ ساى مذهب شما، هيچكدام در زمان پيغمبر و صحابه وجود نداشته اند؟
علماى چهار مذهب گفتند: نه هيچكدام نبوده اند!
علامه حلى گفت : سلطان بايد بداند كه به عكس اينان ، ما طايفه شيعه پيروان حضرت امير المؤ منين (ع ) هستيم . على (ع ) جان پيغمبر، (ص ) و برادر خوانده و پسر عم و جانشين بلافصل او بوده است .
با اين وصف اين آقايان ، مذهب ما را كه از زمان پيغمبر (ص ) سابقه داشته است ، باطل مى دانند و جزو مذاهب اسلام به شمار نمى آورند. دين اسلام را منحصر در چهار مذهب خود نموده اند و دانستيد كه از هيچكدام در زمان پيغمبر اثرى نبوده است .
سپس علامه حلى به سلطان گفت : چون طلاق ملكه به يك لفظ و در يك مجلس واقع شده ، باطل است . زيرا شروط طلاق انجام نگرفته است . يكى از شروط صحت طلاق حضور عدلين (دو نفر عادل ) است كه بايد اجراى صيغه طلاق را بشنوند. آيا سلطان اين شروط را هنگام طلاق ملكه رعايت كرده ، و طلاق در سه مجلس و با حضور دو نفر عادل انجام گرفته است ؟ سلطان گفت : نه !
علامه حلى گفت : پس اصلا ملكه مطلقه نيست كه احتياج به محلل داشته باشد. او همچنان همسر شرعى شماست و هم اكنون مى توانيد با وى باشيد!
سپس علامه در اين باره با علماى چهار مذهب به بحث و مذاكره پرداخت و همه را ملزم و مجاب نمود، و حقانيت مذهب شيعه را در اصول و فروع اسلامى همچون آفتاب نيمروز ثابت و مدلل ساخت ...
سلطان محمد خدابنده فى المجلس شيعه شد، و پيروى مذهب تسنن را ترك گفت . سپس بخشنامه كرد به تمام شهرها و كشورهاى قلمرو خود كه همه جا نام ائمه طاهرين (ع ) را در خطبه ذكر كنند و در سكه ها ضرب نمايند، و ديوارهاى مساجد و مشاهد مشرفه را به اسامى آن ذوات مقدس آرايش دهند. (1)
داستان های ما جلد سوم
1- روضات الجنات ص 175 شرح حال علامه حلى - به نقل از (شرح من لايحضره الفقيه ) دانشمند نامى ملا محمد تقى مجلسى .
السلام علیک یا اباعبدالله.
شب عاشورا شنیدید خیلی شب عجیبی بود ، حضرت سرِشب اصحاب را جمع کرد ، خدا را حمد و ستایش بلیغی کرد و فرمود از شما بهتر اصحاب و اهل بیت نمی شناسم ولی بیعتم را برداشتم پاشوید بروید . مردم اینها با من کار دارند من فردا به شهادت می رسم کار به مقصد می رسد و شنید آن جملات بلیغ را گفتند.
ای کاش هزار بار مارا می کشتند از نو زنده می شدیم خونمان را می دادیم ، ای کاش مارا هفتاد بار می کشتند هر بار مارا می سوزاندند خاکسترمان را به باد می دادند دوباره زنده می شدیم . یک جان که چیزی نیست. وقتی سخنها را گفتند، حضرت فرمودند پس همه تان فردا به شهادت می رسید . همه تان. هر که بماند شهید می شود. مقاماتشان را نشان دادند .
در نقل است آقا زاده ی امام مجتبی که یک نوجوان سیزده ساله ای بود ، ببینید همراهان امام حسین به کجا می رسند ؟ به حضرت عرض کرد عموجان ، من هم فردا به شهادت می رسم؟ حضرت فرمود : اول یک سوال از او کردند، فرمودند عزیزِ دلم مرگ در نظر تو چه جور است؟ دوست داری مرگ را؟ عرض کرد آقا مرگ در رکاب شما أحلا من العسل از عسل شیرین تر است. حضرت فرمود پس به تو بشارت دهم تو هم به شهادت میرسی ولی شهادتت همراه با یک سختی و شهادت ویژه ایست. خدای متعال برایت یک سفره ی خاصی پهن کرده . خیلی هم سخت است شهادتت.
همین طور هم شد ، شنیدید آمد محضر امام اجازه بگیرد حضرت اجازه ندادند. التماس کرد حضرت اجازه دادند برود میدان. سوار بر مرکب شد ، گفتند پاهایش به رکاب نمی رسید. زره نپوشیده بود ، جوری جنگید مجبور شدند ، خیال می کردند یک نوجوان است مجبور شدند محاصره اش کنند. از اسب رو زمین افتاد عمو را صدا زد . امام حسین ع یکی از جاهایی که پیداست خیلی غصه خوردند در عاشورا اینجاست. گفتند حضرت به سرعت خودش را رسانید ولی دید قاسم در حلقه ی محاصره ی دشمن است. تا برود دشمن را دور کند از حلقه ی محاصره قاسم را بیرون بیاورد ، بدن مطهر حضرت زیر سُم اسبها قرار گرفت. یک وقتی گردو غبار میدان فرو نشست حضرت آمد بالینش دیگر کار تمام شده . در حال جان دادن است . پا به زمین می کوبد . حضرت فرمود چقدر برای عمویت سخت است تو اورا صدا بزنی اما نتواند تو را اجابت کند. نتواند کاری برای تو انجام بدهد. البته این ظاهر است دیگر . باطن که همه ی عالم دست امام است. کار از کار گذشته باشد، وقتی برسد که کار از کار گذشته . شنیده اید بدن قاسم را برداشت به سینه چسبانید ولی می گویند وقتی میرفت دیدند پاهای قاسم روی زمین می کشد .
صلی الله علیک یا ابا عبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله
برای اینکه این محفل مهیا بشود و بهره مند شویم برای سلامتی امام زمان سه تا صلوات بفرستید.
🏴شهادت "حضرت قاسم بن الحسن"
🗣حمید بن مسلم گويد:
در اين گيرودار جوانى كه صورتش قرص قمر بود و شمشيرى حمايل داشت و پيراهنى پوشيده و نعلينى بپا كرده كه بند يكى از آنها گسيخته بود وارد معركه كارزار شد #عمر_بن_سعد_ازدى به من گفت سوگند بخدا هم اكنون بر اين جوان حمله مىكنم و او را از پا درمىآورم ، گفتم سبحان اللَّه تعجب مىكنم از اين اراده كه كرده ، دست از اين كار بردار و بگذار ديگران كه بر كوچك و بزرگ حسين ع رحم نمىكنند او را به پدران نامدارش ملحق سازند ، پاسخ داد چنين نيست بخدا قسم سر راه بر او مىگيرم و او را نابود مىكنم اين سخن را گفت و به قاسم ع حمله كرده شمشيرى بر سر مباركش زد سرش شكافت
قاسم بن الحسن به روى زمين افتاد عمويش حضرت حسین(ع) را بداد خواهى دعوت كرد.
امام حسین(ع) كه فرياد برادرزادهاش را شنيد مانند باز شكارى خود را به بالين وى رسانيده و چون شير ژيانى شمشير كشيده به قاتل وى حمله كرد شمشير بدست پسر ازدى فرود آمد و آن را به پوست آويخت آن نابكار چنان فريادى زد كه همه لشكريان صداى آن مرد را شنيدند، لشكر يورش كرده به منظورى كه بتوانند او را از دست حسين(ع) برهانند در نتيجه بدن او پامال سم ستوران شد.
حميد گويد پس از آنكه گرد و غبار ميدان فرونشست ديدم حسين ع ببالين آن جوان نشسته و او پاشنه پا به زمين ميمالد و آخر لحظات عمر را مىپيمايد حسين ع كه از اين پيشآمد سخت متأثر بود فرمود از رحمت خدا دور باد قومى كه ترا كشتند و فرداى قيامت جد تو دشمن آنان خواهد بود و فرمود گران است بر عموى تو كه او را به يارى خود بخوانى و پاسخ ندهد و اگر جوابى فرمايد سودى به حال تو نداشته باشد سوگند به خدا دشمنان او بسيار و ياوران او اندكند آنگاه بدن فشرده قاسم را كه از سم اسبان كوبيده شده به سينه چسبانيد و همچنان كه پاهاى او به زمين كشيده ميشد بطرف خيام طاهرات برده و او را كنار فرزندش على و ساير اهل بيتش كه به تيغ بيداد از پاى درآمده بودند بر زمين نهاد.
حميد بن مسلم گويد من آن جوان را كه قلب حسين و همه خاندانش را جريحهدار كرد نمىشناختم از كسى احوال او را پرسيدم گفت او قاسم پسر حضرت# امام حسن مجتبى ع است.
📚 الإرشاد(مفید) ج۲ ص۱۰
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال رسمی استاد سیدجلال رضوی همدانی
@haj_razavi
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
🎥 #ویدیو_استوری
•
💠 #روز_ششم_محرم
🏴السلام علیک یا عبدالله ابن حسن
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال رسمی استاد سیدجلال رضوی همدانی
@haj_razavi
🏴 ثواب بی بدیل روضه خوانی...
✨امام صادق عليه السلام فرمودند:
🔹ما مِن احدٍ قال فی الحسین شعراً فبکی و ابکی به الّا أوجب الله له الجنة و غفر له.
💠هیچ کس نیست که درباره ی امام حسین علیه السلام شعری بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب می کند و او را می آمرزد.
📚 رجال شیخ طوسی، ص 289
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال رسمی استاد سیدجلال رضوی همدانی
@haj_razavi
🔰وقایع روز هفتم محرم سال61
✍ عمر بن سعد نامهای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطرهای آب به امام (ع) نرسد،
✅ یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطرهای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
🌺 حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم میگوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت.
🌷 امام حسین (ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.
✅ تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو نوشتهاند.
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال رسمی استاد سیدجلال رضوی همدانی
@haj_razavi
روضه خوان مشهور شهر بود ، یکی از شبهای محرم الحرام ، تهران قدیم ، بعد از آخرین مجلس به راننده گفت: فلانی! امشب مستقیم مرا به منزل نبر ، اول به لاله زار میرویم ، تا اسم لاله زار را آورد برق راننده را گرفت، آخر آن زمان در تهران هرکس میخواست به معصیت و عیش حرامی مرتکب شود میرفت آنجا، راننده روضه خوان میگفت: با تعجب و حیرت به سمت لاله زار رفتیم ، مدام بین راه باخود میگفتم سید مهدی را چه به لاله زار! وارد خیابان شدیم، چند کاباره اینجا بود که با وجود فرا رسیدن ماه عزا همچنان فعالیت داشت، جلوتر کنار خیابان زن فاحشه ای منتظر ایستاده بودگ تا بقول معروف مشتری پیدا کند و خودش را به او بفروشد، همین که از مقابل آن زن بد کردار گذشتیم ، حاجی زد بروی شانه ام و گفت: نگه دار! میگم نگه دار! تعجب من صد چندان شد، خدای من! نکند سید مهدی... خیلی بهم ریختم و نگران شدم. ترمز کردم ، حاجی پیاده شد، رفت بسمت زن بد کاره ، سرش را پایین انداخت ، سلام کرد، دستش را زیر عبایش برد، پاکتی از جیب عبایش بیرون آورد، به آن فاحشه با لحن پدرانه ای گفت: "این پاکت یک دهه روضه خوانی منه، تو رو به صاحب این عزا ، تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از این راه پول درنیاور.
.
یکسال گذشت ، سید مهدی عازم کربلا شده بود ، در حرم سیدالشهدا علیه السلام مردی جلویش را گرفت،حاج آقا ببخشید ، سلام علیکم جوان، بفرمایید، حاج آقا آنجا گوشه ی صحن خانمم ایستاده ، از وقتی شما را دیده گریه اش بند نمی آید ، بمن گفت با شما کار دارد، سید مهدی رفت به سمت خانم، سلام کرد، بفرمایید خواهرم ،صدای گریه زن از زیر پوشیه بگوش میرسید،حاج آقا میدونی من کی هستم، شب آخر محرم، خیابان لاله زار، از وقتی پول روضه خوانی ات در زندگی ام آمد دیگر از خانه بیرون نیامدم امام حسین علیه السلام مرا خرید، آن مرد شوهرم است ، دنیای نجابت و پاکیست ، خیلی مدیون شما هستم...
روایتی آزاد از زندگی سید مهدی قوام
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال رسمی استاد سیدجلال رضوی همدانی
@haj_razavi
🔰وقایع روز هشتم محرم الحرام
✍ از مشهورترین وقایع روز هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری، دیدار امام حسین (ع) با عمربن سعد و ارشاد او بود. اما طمع حکومت ری وی را فریفته بود.
🌺 امام حسین (ع) به او فرمود: بدان که تو از گندم ملک ری نخواهی خورد.
عمر سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
✅ از دیگر وقایع این، روز تشنگی در خیمهها بود. در این روز سپاه امام حسين (ع) و خاندانش در محاصره شديد قرار داشتند، و عطش بر آنان غلبه کرد. امام(ع) دستور داد، پشت خیمه زمين را حفر کنند؛ به اعجاز آبى پديدار گرديد امام حسين (ع) و اولاد رسول خدا (ص) و اصحاب همگى سيراب شدند و مشكها را پر كردند بعد چشمه غائب شد.
🌹حضرت سكينه (س) فرزند اباعبدالله الحسين (ع) ميگويد: شب نهم مهتاب فضاي خيمه امام را روشن كرده بود ديدم پدرم ميان جمعيت ايستاده و خطاب به ياران و همراهان ميفرمايد: اي مردم! هر كدام از شما كه ميتواند بر تيزي شمشير و ضربات نيزهها صبر كند، با ما قيام نمايد وگرنه از ميان ما برود و خود را نجات دهد.
🔹 سخنان امام به پايان نرسيده بود كه ياران همگي صدا زدند سوگند به خدا چنين نخواهيم كرد، بلكه جان، مال، زن و فرزندان خود را فداي تو خواهيم كرد.
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال رسمی استاد سیدجلال رضوی همدانی
@haj_razavi