✨بخوان دعای فرج را 🌺 دعا اثر دارد 🤲
دعا کبوتر🕊 عشق❤️ است و بال و پر🌱 دارد ✨
#امام_زمان
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
🌱 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🌱
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷هفتم تیر سالروز شهادت جانگداز و مظلومانه شهید بهشتی(ره)، فقیه بابصیرت و انقلابی، عالم وارسته و مجاهد، سیدالشهداء انقلاب اسلامی، معمار دستگاه قضائی اسلامی، یار و یاور صدیق حضرت امام و ۷۲ تن از کارگزاران انقلابی، مؤمن و متعهد نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران که در حادثه تروریستی و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به فیض عظیم شهادت نائل آمدند، تسلیت باد.
#شهید_بهشتی
#بهشتی_یک_ملت_بود
🌿 ͜͡🌸 #حجابــ
بچه بود👧🏻 #چادر •°{🖤}°•سر می کرد.همه گفتند:
بچه است نمی فهمد...😶
بزرگتر شد👩🏻 بازهم چادر•°{🖤}°• بر سر داشت ...
همه گفتند:مادرش🧕🏻 مجبورش می کند...
ازدواج کرد👰 باز هم چـادر
•°{🖤}°•برسر داشت...😋
بازهم همه گفتند:
از ترس😥 همسرش🧔🏻
چـادر•°{🖤}°• سر میکند ...
همیشه دنبال دلیلی براے تخریبش بودند...😒💔
ولے☝️ هیچ گاه نفهمیدند :
{عاشـ♥️ـق استـ}
عـاشــق حجاب حضرت مـ💚ــادر (س)
نفهمیدند تمام عمرش را وقف این عشــــــق کرد...😍
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
{━─━─━∞◆∞━─━─}
♡عشق من حجاب ♡
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚 #پارت4 این قسمت: خشونت از نوع درجه 🅱 تمام وجودم آتش گرفته بود …🔥🔥🔥 برگش
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت5
این قسمت: زندگی در خیابان
شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون ...🌛
شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می خوابیدم …
دیگه نمی تونستم سر کار پاره وقتم برم. می ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن ...👮♂
اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم …
شب ها با هر تکانی از خواب می پریدم توی سطل های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می گشتم …🍞
تا اینکه دیگه خسته شدم … زندگی خیلی بهم سخت می گذشت …😖
با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی …
اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی شد …
ترس و استرس وحشتناکی داشت … دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می افتاد و تکرر ادرار می گرفتم …😑
کم کم حرفه ای شدیم … با نقشه دزدی می کردیم … یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی های بزرگ تر و حساب شده تر می زدیم …😏
تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد …🔫
من از دزدی مسلحانه خوشم نمی اومد …
کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می کشید …
توی محله های ما به ندرت پلیس می دیدی … اگر سراغ قاچاقچی ها هم نمی رفتی امنیتش بیشتر بود …
اما اونجا با اولین صدایی پلیس می ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته …😰
بین بچه ها دو دستگی شد … یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین …
حرف حالی شون نبود … 🙄
در هر صورت از هم جدا شدیم … قرار شد هر کس راه خودش رو بره …😪
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت6
این قسمت: این تازه اولش بود
یه سال دیگه هم همین طور گذشت …
کم کم صدای بچه ها در اومد … اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد …
از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد … 💰
برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود … پول خوبی می دادن … قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم …
پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد🚫
همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن … و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم …
جایی که نه سرد بود نه گرم …
اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم …🤗
اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد …
کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد … 🤧
بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود … خیلی از کارم راضی بودن … قرار شد برم قاطی بالاتری ها …😎
روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد …
یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن … اما تازه این اولش بود …🤕
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده … گروه ها با هم درگیر شدن … بی خیال و توجه به مردم …
اوایل آروم تر بود … ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن …💥
بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن … درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود … منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم …🚕
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت7
این قسمت: زندان بزرگسالان
هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین صدایی از خواب می پریدم
چشمم که گرم می شد تصویر جنازه ها و مجروح ها میومد جلوی چشم هام …😣
جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می کردن … کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می شد …
فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می شد …🤒
دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم … مشروب و مواد هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می کرد … بعدش همه چیز بدتر می شد …🤕
اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می کرد می خواستم لهش کنم … کم کم دست به اسلحه هم شدم … اوایل فقط تمرینی …
بعد حمل سلاح هم برام عادی شد … هر کس دو بار بهم نگاه می کرد اسلحه ام رو در میاوردم …
علی الخصوص مواد هم خودش محرک شده بود و شجاعت و اعتماد به نفس کاذب بهم داده بود … در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان اون جنگل شده بودم … 👿
درگیری به حدی رسید که پای پلیس اومد وسط … یه شب ریختن داخل خونه ها و همه رو دستگیر کردن …
دادگاه کلی و گروهی برگزار شد … با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم …
مثل یه بزرگسال باهام رفتار می کردن … وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد …🙄
به 9 سال حبس محکوم شدم …😩
یه نوجوان زیر 17 سال، توی زندان و بند بزرگسال ها … آدم هایی چند برابر خودم … با انواع و اقسام جرم های …🔞
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت8
این قسمت: هم سلولی عرب
توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم😌
دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم … تنها … وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود 🤭
هر روزم سخت تر از قبل … کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود … به بن بست کامل رسیده بودم🤕
همه جا برام جهنم بود … امیدی جلوم نبود … این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ … چه کاری بلد بودم؟😥
فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها … اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه … 🚫
6 سال از زمان زندانم می گذشت …
حدودا 23 سالم شده بود … یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم … حس خوبی بود … تنهایی و سکوت … بدون مزاحم … اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم …😬
21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو … قد بلند … هیکل نسبتا درشت … پوست تیره … جرم: قتل … اسمش حنیف بود …🧐
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت9
این قسمت: تصویر مات
ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من با اون …🤫
ولی ازش متنفر بودم … فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود … یه کم هم می ترسیدم … بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد … 🤢
هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی … و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم … 👊
حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت … حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن … حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود🤯
یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت و من هر شب با استرس می خوابیدم … دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم 😒
خوب یادمه … اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن … با هم درگیر شدیم …🥊
این دفعه خیلی سخت بود … چند تا زدم اما فقط می خوردم … یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم …😵
سرم گیج شده بود … دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم …
توی همون گیجی با یه تصویر تار … هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم … (جیغغغغغغ😍)
اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد … صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم 😢
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت10
این قسمت: کابوس های شبانه
بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت … 🤕
هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم … چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود …
یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن😩
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم … 😒
هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد … سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد …🤧
مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود … 😬
برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم …
می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین، شد پرستارم …!!!
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد
توی سالن غذاخوری از همهمه
با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم
من حالم اصلا خوب نبود 😭
جسمی یا روحی … بدتر از همه شب ها بود … 🙁
سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها …
فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه
دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم … نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن …
چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی،سهم من لگد و باتوم بود😑
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت …🤫
همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد …
اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم … 🙂
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود …😶
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
رسول خدا (ص)🌱😍
هر زنی که به خداوند سبحان 🌸
و روز قیامت ایمان دارد، 🌛🌜
زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمیکند🌷
و همچنین موی سر و مچ [پای] خود را
نمایان نمیسازد🍀
وهر زنی که این کارها
را برای غیر شوهرش انجام دهد🚨
دین خود را فاسد کرده📛
و خداوند را نسبت به خود
خشمگین کرده است 🔥
(مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۵۴۹)
#پیامبر
•°🌱
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان✋
روزهارفت
و فقـط ...
حسرت دیدارِ رُخت
مانـده بر
این دلِ یعقوبۍ ما
آقاجـــان...
استاد #پناهیان میگن:
کیمیخوایبفهمی؛
کهاگهخدارهاتکنه،نابودمیشی..!
شکرکنخداروبخاطربودنش..!
یھ رفیقی برایِ خودت انتخاب کن ،
که هر وقت کنارش بودی نتونی گناھ کنی . .
خجالت بکشی و به حرمت پاكبودن کارهایِ
رفیقت دست به گناه نزنی :) ☝️🏼♥️
#درمحفلشھدا | شھیدعلیخلیلی 🌿'
#خادم_شهدا
✨(••"♡"••
یه دختر بی حجاب به دوست باحجابش میگه: بعضی ها بخاطر اینکه زشتی هاشونو بپوشونن حجاب میکنن...😐
دخترباحجاب با خونسردی برمیگرده طرفش میگه:☺️تا حالا ندیدم روی پیکان چیزی بکشن،ولی روی ماشینای مدل بالا همیشه پوشیده شدس تا هیچ آسیبی بهشون نزنن😌💕🌸
#حجاب (:
بعد خودشون چرا انقد آرایش میکنن 😁😐🚶🏻♀️🙌🏻
#خادم_شهدا
یه نفر زنگ میزنه ثبت احوال میگه اونجا ثبت احواله بهش میگن بله
میگه امروز حالم خوبه ثبتش کنید😂😂🚶🏻♀️
#خادم_شهدا
↰🌿🌸 آیت الڪرسے
⊱┈──╌❊╌──┈⊰
🍃🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِے السَّمَاوَاتِ وَمَا فِے الأَرْضِ
🍃🌸من ذَا الَّذِے یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ ڪُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
🍃🌸لاَ إِڪْرَاهَ فِے الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَڪْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ
🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَڪَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ ڪَفَرُواْ
🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِڪَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌿⃟♥️|
『دُعــــــــای عهــــــــد』
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ ⤸الــرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَـــسْجُورِ وَ مُــــنْزِلَ الـتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الــزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّـــلِّ وَ الْحَــرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ🌸⤹
🌿⃟♥️| اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ] ⤸الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْــهِـــكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَــيُّــومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِــكَ الَّـــذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ🌸⤹
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ ⤸الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا وَ جَـبَلِهَا وَ بَــرِّهَا وَ بَـحْـــرِهَا وَ عَـنِّي وَ عَـنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَـةَ عَـرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ] وَ أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ]🌸⤹
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَـبِـيحَةِ يَوْمِي ⤸هَذَا وَ مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَـةً لَـهُ فِي عُـنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَــدا الـلَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِـــــنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْـمُـسَارِعِــيـنَ إِلَـيْـهِ فِـي قَـضَاءِ حَـوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ] وَ الْمُـحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَـــيْـــنَ يَدَيْهِ🌸⤹
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَـيْنِي وَ بَـيْنَهُ الْمَوْتُ ⤸الَّذِي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِـــــــــــبَــادِكَ حَـــتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي🌸⤹
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ ⤸الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ🌸⤹
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا ⤸لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ🌸⤹
🌿⃟♥️|اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ ⤸الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ🌸⤹
#أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
┅┄┅┄┅┄🌹┄┅┄┅┄
دقت کردین جملات وارونه چگونه است؟
(گنج) (جنگ) می شود ،
(درمان) (نامرد) و (قهقهه) (هق هق) !!!
ولی (دزد) همان (دزد) است
(درد) همان (درد) است
و (گرگ) همان (گرگ) ...
اری نمی دانم چرا (من) (نم) زده است
و (یار) (رای) عوض کرده است
(راه) گویی (هار) شده ،
و (روز) ب (زور) میگذرد ،
(اشنا) را جز در (انشا) نمی بینی
و چه (سرد) است این (درس) زندگی ،
اینجاست ک (مرگ) برایم (گرم) میشود چرا که (درد) همان (درد) است
یا صاحب الزمان دلم (آرامش) «وارونه» می خواهد...
دلم (شما را) میخواهد....
اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
🥀 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🥀
•| #امام_زمان🌼✨|•
••گریه هاتونو، اشکاتونو
برای غربت مهدی فاطمه بریزید
آقا صاحب الزمان (عج)
خیلی غریبه مظلومه…
قسم به عصمت زهرا
بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی
خدا کند که بیایی🌿
••اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج💛✨
#سلام_امام_زمانم🌸
#سلام_فرمانده🤚
چشم من بر راه است؛
تا بیایی روزی
همچو نوری ز میان خورشید
و بتابی به دل تاریکم ...
روز و شب منتظرم؛
تا بیایی آخر
چشم خود فرش کنم
تو نهی پای برآن
و من از شوق ببالم بر خود
و به شکرانه آن جان به فدای تو کنم ...
💞💚💞💚💞💚💞💚💞💚💞