eitaa logo
♡عشق من حجاب ♡
2هزار دنبال‌کننده
38.1هزار عکس
25هزار ویدیو
502 فایل
🌹بانویی از تبار زهرا🌹 چادرم یادگار مادرم زهراست♥️ کپی؟! `یه استغفرالله واسمون میگین..` کپی از اسم و پروف؟! راضی نیستم! تبلیغاتمونه:) @tabligat59 جانم؟! https://daigo.ir/secret/54018085 لحظه رویش! ¹⁴⁰⁰٫³٫¹⁵ 2k...✈️‌...3k
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
! 🔸پس از شهادت سیدالشهداء (علیه السلام)حکومت بنی امیه رو به سستی رفت؛ تا اینکه در مدینه دو برادر از بنی العباس به نام سفاح و منصور دوانیقی، زمزمه‌ حکومت دینیِ اهل بیتی را سر دادند و شروع به تعهد گرفتن از مردم کردند. 🔹 سفاح اولین خلیفه عباسی بود که با عنوان «الراضی مِن اهل البیت» سرکار آمد. به مردم گفت: انقلاب می‌کنیم، هر یک از اهل بیت را خواستید حاکم کنید و مردم هم پذیرفتند. 🔸 به مجردی که سفاح به حکومت رسید، زیر حرف خود زد و شروع به ظلم و جنایت کرد. مخصوصاً سادات و اهل بیت را بسیار آزار داد، چون این‌ها را رقیب خود و حکومت می‌دید. 🔸بعد از چند سال، برادر او منصور دوانیقی حاکم شد. او هم شروع به اذیت سادات کرد. نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) افرادی بزرگ، پیرمرد، عالم، اهل حدیث بودند. مأموران حکومتی، سادات بنی الحسن و بنی الحسین را می‌گرفتند و از مدینه به زندانی در پشت کوفه به نام زندان هاشمیه می‌بردند. زندانی سخت در زیر زمین که پنجاه تا شصت تا پله می‌خورد و به صورت سرداب بود. همه‌ این‌ها را در این سرداب‌ها می‌انداختند. 🔸 این زندان‌ دستشویی نداشت. وقتی یک نفر از این سادات می‌مرد، جنازه‌ او را نمی‌بردند، جنازه همان جا می‌ماند. در این زندان‌ها شب و روز مشخص نبود. 🔹 حسن مُثَنّی (اسم او حسن و فرزند امام حسن مجتبی بود) او پسری داشت به نام داوود که آن زمان پیر شده بود، ولی منصور دوانیقی مهلت نداد، نیرو فرستاد و داوود را از مدینه گرفتند و به زندان هاشمیه آوردند. داوود مدتی در زندان هاشمیه گرفتار بود. 🔻 داوود نوه امام حسن مجتبی علیه السلام مادری پیر داشت که بعد از دستگیری داوود، خیلی افسرده و اذیت شد. او هر سیدی، هر زاهدی، هر عابدی و هر فرد مسجدی را می‌دید، به او می‌گفت که دعا کن که پسر من داوود را به زندان هاشمیه بردند. 🔸او شنید که امام صادق (علیه السلام) بیمار شده است. بنی الحسن با بنی الحسین پسرعمو بودند. خانه‌هایشان به هم نزدیک بود. 🔹 ام داوود به عیادت امام صادق (علیه السلام) رفت و حضرت از او تشکر کرد و پرسید: از داوود چه خبر؟ وی گفت: داوود در زندان هاشمیه‌ کوفه است، وضعیت زندان آن‌جا را هم که می‌دانید. من خیلی دعا کردم که خدا پسر مرا آزاد کند، ولی می‌گویند هر کسی به زندان هاشمیه رفته، دیگر زنده بیرون نمی‌آید. 🔻 هنگام رفتن به امام عرض کرد: من حقی را می‌خواهم به شما تذکر بدهم؛ «فإنه أخوک مِن الرضاعه » داوود برادر رضاعی شماست،چون شما از من شیر خورده‌اید. من به او و شما شیر داده ام. داوود برادر شیری و رضاعی شماست. برای او کاری بکنید. 🔸 امام صادق (علیه السلام) فرمود: ام داوود بایست. حضرت قلم و کاغذ آورد و فرمود: وقتی ماه رجب شد، صبر کن تا سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه را روزه بگیر و آن ایام نماز خود را با حضور قلب و انکسار بخوان. روز پانزدهم، فریضه و نافله‌ ظهر و عصر را بخوان و بعد این آیات قرآن و دعا را بخوان. 🔹 حضرت فرمود: ام داوود نگران نباش؛ این دعایی را که به تو گفتم، از اسرار ما اهل بیت است، هرگز پشت درِ بسته نمی‌مانی. 🌷ام داوود می گوید: روز پانزدهم از که اعمالم تمام شد، شنیدم در می‌زنند. رفتم دیدم پسرم داوود است و خوشحال شدم و از او پرسیدم که چگونه آزاد شدی؟ 🔸 داوود گفت: مادر! خودم هم نمی‌دانم. روز پانزدهم رجب نماینده‌ مخصوص منصور آمد و گفت: داوود بن حسن آزاد است. از زندان که بیرون آمدم، ده هزار درهم به من هدیه دادند و با یکی از بهترین اسب‌های خلیفه مرا راهی مدینه کردند. 🔹 مادرش گفت: بیا از امام صادق (علیه السلام) تشکر کنیم. ام داوود عرض کرد: به برکت آن دعایی که به من آموختید، داوود آزاد شده است. 🔸 آنگاه امام فرمود: داوود فهمیدی چزا منصور تو را آزاد کرد؟ گفت: نه حضرت فرمود: این عبادتی که مادر تو انجام داد، سبب شد که منصور در آن ساعت به خواب برود. در عالم خواب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دید که می‌خواهدزندگی منصور را آتش بزنند. 🔹 حضرت به او فرموده بود: داوود را آزاد کن وگرنه زندگی تو را آتش می‌زنم. منصور بین خواب و بیداری این آتش را حس کرد، با حالت ترس بلند شد و بلافاصله دستور آزادی تو را داد. 📚فضائل الأشهر الثلاثة، ص۳۳. ‌ ‌!