~🕊
#روایتعشق^'💜'^
حاجقاسمسرزدهآمدبهجلسهیقرآندر"روستا.
مثلبقیهنشستیکگوشهوشروعکردازحفظخواندن..
باتعجبپرسیدم:
شمابااینهمهمشغله
چهطورفرصتحفظقرآنداشتید؟
گفت:درماموریتها ، فاصلهیبینشهرهارا
عقبماشینمینشینموقرآنمیخوانم...
#حاجقاسم♥️🕊
.
.
#خدا
#خاطره🎞
|دوسټشہـید|
یکروزماازسمټواحدخودبہماموریټاعزامشدیم
وبہعلټطولانـےشدنزمان⏰کہبایکشب🌙 زمستانیسردهمزمانشدهبود ☃❄️
مجبورشدیمکہهنگامبرگشټازماموریټ
بہعلټنمازوگرسنگےبہیگانخدمتیبابڪبرویم.
بہپادگانرسیدیموپسازپارککردنماشین🚓
بہسمټساختمانرفتیموچندینباردر🚪زدیم .
طبقمعمولبایدیکسربازدَرِساختمانرابازمیکرد
اماانگارکسےنبود🙄.
بعدازدهدقیقہدیدیمصدایِپامیآید👣
ویکنفردررابازکرد.
بابڪآنشبنگهبانبودباخشمگفتیم😠
باباکجابودیآخہیخکردیم🥶پشتدر🚪
لبخندیزدومارابہداخلساختمانراهنماییکرد💁🏻♂ وارداتاقشکہشدیمباسجادهای📿روبہروشدیم
کہبہسمټقبلہوروی
آنکلاماللهمجید📖وزیارتعاشورابود ،
تعجبکردم😳گفتمبابڪنمازمےخوندی ؟!
باخندهگفتهمینجوریمیگن.
یکنگاهیکہبہرویتختش 🛏انداختیم
باکتابهای📚مذهبےودرسےزیادۍروبہروشدیم منهمازسرکنجکاوی🤓درحالورقزدن
آنکتابها📚بودمکہاحساسکردمبابڪنیست ، بعدازچنددقیقہباسفرهنان🍞ومقداریغذاآمد🍚 گفټشماخیلےخستہایدتایکمشاممیخورید
منمنمازمراتماممیکنم.
مابہخوردنشاممشغولشدیم
وبابڪهمبہماملحقشداماشامنمیخورد
مےگفټشمابخوریدمنمیلیندارم🙂
ودیرترشاممیخورمتاآنجاییکہمثلپروانه🦋
دورمامیچرخید💫
وپذیراییمیکردخلاصہشامکہتمامشد
نمازراخواندیموآمادهیرفتنبہادامہمسیر
کہچشممان👀 بہآشپزخانهافتادوباخندهگفتیم😂 کلکخانبرایخودټچیکنارگذاشتیکہشام
نمیخوری؟!😉
بابڪخندهیآرامیکردومیخواستمانع❌
رفتنمابهآشپزخانہشود.
ماهمکہاصراراورادیدیمبیشتربرایرفتنبه آشپزخانهتحریکمیشدیم.
خلاصہنتوانسټجلویمارابگیرد
وماواردشدیمودیدیمکہدرآشپزخانهوکابینت چیزینیسټدریخچالرابازکردیم
وچیزیجزبطریآبنیافتیم 🍾
نگاهمبهسمټبابڪرفټکہکمےگونہوگوشهایش سرخشدهبودوخندهایشراازمامیدزدید.🤗
اینجابودکہمتوجہشدیمبابکهمانشامراکہ سهمیہخودشبودبرایماحاضرکردهاست :)💔
#شهید_بابک_نوری💛
#مطلبگرافی"
خـوشبَختۍبَـرسہسُتـوناُستواراَسـت:
𝟏.فَـراموشڪَردَنِتَلخۍهـٰاۍِدیروز
𝟐.غَنیمَـتشُمُردَنشیرینھـٰاۍِاِمروز
𝟑.وَامیـدوارۍبہفُرصَتهـٰاۍِفَـردا
#پندانہ🌱🚶🏿♂
#