#سجادقهرمانی #آخوندانقلابی #آخوندروستا #آخوندمردمی #بسیجی #انقلابی
#نویسنده #سخنران #مشاور
#کارشناس #ورزشکار #فوتبال
#والیبال #کوهنورد #جهادی
#حاج_آقاسلام
#شیخ_سجاد
#شیخ_محله
#شیخ_خودمون #حاجی_ خودمون
#hajagha_salam
#حجه_الاسلام_قهرمانی
#حاج_آقاقهرمانی
#منبردقیقه_ای
#منبرکوتاه
#سبک_زندگی_اسلامی
#شهدا
#وحدت
#آخوندخاص
📌آبروی خدا....!
بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم.
وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد.
بعد از نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا.
اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست...
آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم.
پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا.
هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد.
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در، آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا.
همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لولهها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم.
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند.
در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست،فراوان...
مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد.
گفتم اینا چیه؟
گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد.
آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. و من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
کارشان که تمام شد، رفتند.
آقا به من فرمود، دو نکته:
اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد، چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟
بعد فرمود: مشکل خیلیها همینه. نه سکوت شون از سر انصافه، نه سر و صداشون. وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت.
📚 جام عقیق
👈 حالا شده حکایت ما.
یک عمر بر سر سفره خدا نشسته ایم، کافیست یک مرتبه کمی تاخیر شود، سر و صدایمان بلند می شود.
کاش همان شأنی که برای مردم قائل هستیم تا آبرویشان را نریزیم، برای خدا هم قائل بودیم و آبروریزی نمی کردیم.
#سبک_زندگی_اسلامی
#رزاقیت_خداوند
#شهید_نواب_صفوی
✅کرامت و احترام ملائک به مومن در هنگام مرگ
🔸رسول اکرم (ص) فرمود: هنگامی که خداوند از بندهاش راضی شد،به عزرائیل میفرماید: از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه که از اعمال انجام داده کافی است. من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخههای گل و دستههای ریشهدار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول میکنند و نزد آن بنده صالح میآیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت میدهند که دیگری به چیز دیگر بشارت میدهد.
در آن هنگام فرشتگان با شاخههای گل و دستههای زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی میایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). هنگامی که ابلیس که رئیس شیطانها است، آن منظره را میبیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره میکشد!
پیروان او وقتی او را اینگونه وحشتزده مینگرند، میپرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثهای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شدهای؟ ابلیس میگوید: مگر نمیبینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید!؟ آنها میگویند: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد.
📚جامعالاخبار، مطابق بحار، ج6، ص161
#سبک_زندگی_اسلامی