هدایت شده از بیداری قم
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵خانمی که در جشن خیابانی و مهمانی یک کیلومتری عید سعید غدیر شهر پرند گفته بود دوست دارد چادر سر کند ، در روز تولدش چادری شد و یک سفر کربلا و نجف به وی هدیه داده شد
📛کانال جنجال نیوز
@janjalnews_org
🔴 هنگامِ نداری آبروی شوهرت را نریز!
💠 دو سه روزی غذا در خانهٔ حضرت زهرا سلام الله علیها نبود. حضرت به امیرالمومنین علیه السلام هیچ نگفت، تذکر نداد. یک روز حضرت امیر علیه السلام مشاهده کرد که رنگ و روی حسنین علیهم السلام پریده و رنگ #صورت آنها نیست. معلوم شد که سه روز است غذا در خانه نبوده، امیرالمومنین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: چرا به من نگفتی تا برای بچه ها یک چیزی تهیه کنم؟
💠 فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کردند: پدرم در شب عروسی به من سفارش کردند که از شوهرت چیزی #تقاضا نکن. شاید نداشته باشد و از تو خجالت بکشد. من به وصیت پدرم عمل کردم.
💠 چقدر خوب است که پدرها شب عروسی به دخترشان این مطالب رو بگویند. تذکر بدهند که اگر شوهرت وضع مالیاش خوب نبود ، به کسی نگو. آبروی شوهرت را نریز! صبرکن!
💠 بعضی مادر زنها هم عالی هستند. شنیدم زنی عصبانی شد و از خانه شوهرش #قهر کرد و به خانه پدر آمد. مادر، او را راه نداد و گفت: برو زندگی کن! برو زندگی کن! رفت و زندگی کردند عالی، باهم خوب هم شدند.
⭕️ #آیت_الله_مجتهدی
زنی باش که تکیه گاه است
که محکم است.
#زنی_باش که اگر یک روز از غم بارید
فردا زیباترین لباسش را بپوشد
لبخند بزند و ادامه دهد
عاشق باش؛ لطیف باش
اما مطمئن
این ها که می گویند
او را برایِ پولش خواستم
برایِ ماشینِ مدل بالایش
برایِ خانه ی لوکسش
فاتحه ی خوشبختی را باید بخوانند
زن بودن بی نیاز بودن است.
زن باید عشق باشد
اطمینان باشد
باید بشود در چشمانِ یک زن نگاه کرد
و تمامِ دل نگرانی ها را به یک باره دور ریخت
باید بشود در آغوشِ یک زن
خستگی ها را فراموش کرد
اینکه گاهی دختر بچه می شود
#لوس_میشود_ناز_میکند
اینکه گاهی از مردش می پرسد
دوستم داری ؟
باید از زنانگی اش باشد
زنی باش
که اگر روزی تو را نفهمیدند
سرت را بالا بگیری
محکم لبخند بزنی
و مطمئن باشی
مرد می خواهد تو را فهمیدن...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احساسات استاد رائفی پور😍👌
بوسه رائفی پور بر پرچم ایران پس از بازگشت به کشور👍✌🇮🇷
🔹فقط این جمله را به گوش تمام دنیا برسانید؛
ما برای پرچم ایران #جانفدا هستیم...
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
کلمرتضه با جغلـش میره در دکــون میوه فروشی...
جغلو هی موز ورمی داشته و میخورده !
دکـون دارو زورش میاد و غارّه میزنه ک :
هوی، کــلکــه چ ِ میکنی دری ؟!!!!!
کلـمـُرو میگه: ولش کن کاکا ، ای بچو خو خل وچل هس !!!!
دکــون دارو با غیظ میگه: غلط کرده اگه خله، چره پیاز نیخوره ؟!
😂😂😂😂😂😂
پاییز امسال بارشی دیوانهوار و
بیسابقه طی پنجاه سال گذشته را خواهیم داشت..
مدلهای ماهواره های هواشناسی انگلیس و فرانسه وژاپن اعلام کرده اند که جنوب ایران را رغوونه میبره..😍
رباب احمدی:
چگونگی مسافرت تنهایی دختران در سالهای دههی ۵۰ به تاریخ داراب
*********************************
🚎🚎🚎🚎🚎🚎🤔😗👧👧💐
تی اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۴، دختر ۱۵ سالهی بودم کلاس اول نظری، دبیرستان دانشگاه پهلوی شیراز، سه چار روز خورد اَ تعطیلی رسمی و پنجشنبه و جمعه. بَچای استان فارسی گفتیم:
خوُ فرصت خوبی هَه که تا امتحانای خردادماه شروع نشده، یَی سَری بریم اَ خونامون شهرِسون، دیَه بیایم آماده بشیم بِرَی امتحانا.
خوُ حالا بایَه جولوتر، بلیتِ شهرسون بوسونیم اَ تی دفترِ گاراج. اَ دخترا بلیت نَیفوروختن، میگفتن بایَه یَی بزرگتری، صاب باعِثی هَمپاتون باشه یا خودِش بیا برَتون بوسونه. برَی چه؟!🤔
برَی که گاسومَم اَ خونهتون گوروخته باشین بِخَین بِرین یَی جَی. 😊 تازه اوُ آدمی که موُخاد برَتون بلیت بوسونه، بایَه غریبه نَواشه، شناسنومهش نوشون بدَه.🙄🙂
خوُ، کاکام تی خوابگا بالای گلفروشی سوسن بود دانشجو دانشگاه، تی خیاوونِ باغشاه نَزیکِ خوابگامون سه راه باغشاه.
اوُمدم اَ سرپرست خوابگامون خانم ادریسی گفتم شماره تلفنِ خوابگا کاکام دَدمِش و ۵ شمارهی بود شیراز، شماره گرفتم با گوشی و جَرِ کاکام زدن اوُمد و شَه گفتم بیا بُرو بِرَم بلیت داراب بوسون اتومیهن یَک بعدازظهر پنجشنبه. داراب خوُ هَنو تلفُنا هِندِلی بود.
ما صُبِ پنجشنبهها مدرسه داشتیم تا ظهر. رفت و اِسَد ردیف دوم پَهلی دریچه که واز میشه، بهترین جا و اوُمد دَدوم درِ خوابگامون.🤗
حالا ساکامون شوُ جولوتر بَسّیم، حقوق آخر فروردین ۵۰ تومنیمونَم خوُ اَ دفترِ بانک عمران( ملت ) امضا کردیم اِسَدیم و چَن تا چِک و پِکِ سوُغَتیَم روز سه شنبه که نوبهی خرید هَه با مینیبوسِ خوابگاه رفتیم اَ تی چارراه زند اِسَدیم، حموم و پاک و پاکیزه و خوب و بَقاعده و خوش و خوشال.🤗😘
خوُ ظهرِ پنجشنبه بایَه بریم گاراج، مالِ بیشتَرو شهرِسونای استان فارس، دروازهی اصفاهون پَهلی هم هَه، نَپه میتونیم با دوسامون با هم بریم گاراج. بَچای نیریز و صاوُونات و فیروزآباد و...
نَیشد دخترِ تنها نَیتونوس سووارِ تاکسی بشه، اگه تاکسی و رانندهش جَوُون باشه، مسافرَم نداشته باشه خطری هَه، نَپه بهتره که با سوسن و طاهره با هم بشیم بریم وَیبِسیم برَی تاکسی. تازه، خانمِ اِدریسی برَی هرکدومِمون بَچا که موُخاسیم تاکسی بگیریم سرِ سه راه باغشاه درِ خوابگاه، جِدا میمَد وَیمیسید و وَراِندازِ رانندهی تاکسی میکرد. خوُ ما رفتیم بسلامتی تی گاراج، دوسام نیریز و فیروزآباد. 👩👦👦
حالا من بایَه سووارِ اتومیهن بشَم بلیت در دست دمِ دَر، شَگِرد شوفر بلیتو نگا کرد رفتم بالا و صندلی ردیف دوم پشت سرِ شَگِرد شوفر نشِسم دمِ دریچه، موُکِ شیشه گرفتم و کَشیدم و واز شد و بَقاعده. ساکومَم اَ زیرِ صندلیو. باقیاوَم اومدن و نشِسن.🚎
یَی دَفَی دیدَم یَی مردِ سیویل کُلفتی اومد که بشینه اَ پَهلوم، شمارهی صندلیش بود.😶🙄 شَگِردشوفرو شَه گف: برو یَی جَی دیه بشین. سیویلیو گُف:🤬
من ای صندلیو جولوُ گرفتم دیرو برَی که بَدماشینَم، ایناهاتِشَه، هَیم الآنم قرصِ بدماشینیَم خوردم، موُخام هَوام بزنه، جَی خودوم موُخام بشینم.😉
شَگِرد شوفرو رَف اَ راننده گُف ایطوُ هه ماجرا. راننده بلند اَ من گُف: دَده تو چرا تنها اومدی، بچَهی اِقَدّی؟ موُخاسی یَی نفر بییَری هَمپای خودِت، نَیگی سفر هَس و هزار جور بالا و پایین اوُ هم اَ تی ای گردَنه و دَس اَ شوُ بدَه گاسوُم، هَف سات راه؟😥🤔
گفتم: من شَگِرد مدرسهی دبیرستان دانشگاه هَسم چار روز تعطیلی خورده اَ قَدوم، موُخام برَم شَهروم و بَرگَردم. گُف:
دخترِ کی هَسی، ما خوُ نَیشناسیمِت؟ گفتم:
دارابی هَسم مالِ محلهی دلگشا دوُر و بَرِ امومزده.
حالا راننده دَره چِش میگَردونه اَ ری صندلیا بیوینه کدوم زَنونه خالی دَره بغَل دَسّیش، تا جابَجام بُکنه. چَن تا موردِ ایطوری بود. جَرِ یِکیش زد، یَی زنی بود با پسر ۱۰ سالهش، شَه گُف:
ننه! بیزحمت میشه پسرِت بیاد جَی ای دَدهمون پَهلی ای آغا اَ صندلی ردیف دوم، تا دخترو بیاد اَ پَهلوت؟🤔🤨
زَنو مثِ تِرَقّه پوکید و گُف: نه جاااان! من موخام پَهلی پسروم باشم، جوُنِش دَررَه موُخاس دوتا بلیت بوسونه!☺️😚
نفرِ بعدی یَی زن و شووَرِ دوکارهی بودن، اَ اوناوَم گُف که جابجا بشین، گفتن: ما مِخَیم با هم باشیم، اومدیم سفر مِخَیم هَف سات تی راه هَسیم حرف و گُف بزنیم، تخمک بوشکونیم، عکسای فوریمون که تی پارک شهر فلکهی گاز گرفتیم نِگا بُکنیم، اَ ای سَر و اوُ سَر بگیم و بوشنوفیم و نِگای سبزه و چمن و درختای تی راه بکنیم،... با ما چه جااان؟!
اَ هر که گُف، هَیطوُ. مردم دیَه دادِشون دَراومد که: آغای راننده الَه زودی باش حرکت بُکن که دَس اَ شوُ میدَه تی گَردنه چه بُکنیم؟! ما کار دَریم جااان!
دیَه راننده اومد تی اتوبوس و گَشت، یَه دَفَی یَی پیرمردی و پسرِش اَ