حاج بیخیال!
امان از یتیمی... امشب باید عین یتیما ناله بزنیما🙃💔
پشت در گفت یتیمے ڪه : مگر سابقه داشت
بے غذا باشم و خرماے علـــے دیـــــر ڪند...؟
حاج بیخیال!
خونمون این طرفه کجا میریــ💔
بسیار کلنجار رفت ...
با مرغابی ها
بعد با میخ در
هر کدام میپرسیدند :چرا؟؟؟
آرام...
در گوشی میگفت:{{دلتنگ فاطمه ام}}
امشب پرونده یڪسالمون رو مینویسن...(:
اونایی که کربلا میخواستین
اونایی که شهادت میخواستین
اونایی که عاقبت بخیری میخواستین...
همشو امشب میدن🙃...