گاه تو با #انفاقی که می کنی، در یک سطحی از انسانیت می خواهی محبت کرده باشی و دست انسانی را گرفته باشی، ولی در سطحی دیگر و #بالاتر می بینی این کار ارضای #غریزه توست؛
چرا که تنها کافی نیست که محبت کنی. باید #بذری که در وجود او ریخته ای، بارور کنی؛ که #بخشیدن به تنهایی #مطرح نیست. مطلوب این نیست که کسی سرشار شود، #مهم این است که او توجهی پیدا کند و درسِ #انفاق بگیرد. اگر این بینش، این نیت، این #هدف، در #عمل تو نباشد، #باختهای...!!
#کتاب حرکت|نوشتهی #علی_صفایی_حائری
|حُــــــرّْ|
مردم بدانید که دو چیز، انسان را در مسیر انسانیت، سریع به منزل می رساند؛ یکی قرآن خواندن در نیمه شب و دیگر، گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام. گریه بر مولایمان حسین، بخدا معجزه می کند مردم!
#کتاب نخل و نارنج | نوشته ی #وحید_یامینپور
|حُــــــرّْ|
چه وحشتی!
می دیدم که این مردان آینده، در این کلاس ها و امتحان ها آن قدر خواهند ترسید و مغزها و اعصاب شان را آن قدر به وحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسیه، اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت! انبانی از ترس و دلهره.
آدم وقتی معلّم است، متوجّه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود، یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهه ی معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که یک ورقه ی دیپلم یا لیسانس یعنی چه! یعنی تصدیق به این که صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرّکش ترس است و ترس است و ترس!
#کتاب مدير مدرسه | نوشته ی #جلال_آل_احمد
#اندکی_خیلی_حق_بود:)
|حُــــــرّْ|