گفت: چرا ساکتی؟
یه چیزی بگو
گفتم: با بعضی از آدما میشه ساعت ها حرف زد بدون اینکه لازم باشه لباتو وا کنی، با نگاه کردن بهشون، با زل زدن تو چشماشون،همه ی حرفاتو میزنی و اونم میشنوه توهم همینطور حرفای اونو میشنوی!
گفت: ولی تو خیلی کم با من صحبت میکنی!
گفتم: من با اونایی که حرفی باهاشون ندارم صحبت می کنم و با اونایی که خیلی حرف دارم براشون
فقط نگاشون میکنم!
#نگــــــــــــــــــــــاهــ*-*
Panahian-Clip-Panahian-MarzeBarikeTanbaliVaTavakol-128k.mp3
1.76M
توکل🤲🏻
یا🙄...!
+استادپناهیانگرامے
پدرم هروقت میخواست کثرتِ چیزی را بیان کند
می گفت:"یک دریا..."
مثلا می گفت:نمی دانی فلانی یک دریا پول دارد!
کی می رسد روزی که
تو رو به رویم بایستی،زل بزنم به چشمانت و بگویم:
" فلانی نمی دانی من "تو" را یک دریا دوست دارم!"
حاج بیخیال!
موج های بیقرار و گوش ماهی ها که هیچ
عشق،گهگاهینهنگیرابهساحلمیکشد...
نه تو می مانی ،
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط
خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه ، نه !
آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ،
پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف !
بسته های فردا همه
ای کاش ای کاش !
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه
پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید
در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده
به غم وعده این خانه مده..