eitaa logo
حُجره ے‌من!
535 دنبال‌کننده
865 عکس
203 ویدیو
30 فایل
قرار نیست عمرمون هدر بره پای گوشی . . . ! عالِم دهر نیستم؛ در حد علمی که دارم، در خدمتم. به قول شاعر: برای از تو شنیدن هنوز حوصله دارم‌✨ کانال اصلی 👇🏻 https://eitaa.com/sarbaz_khane لینک ناشناس 👇🏻 https://daigo.ir/secret/913059123
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا !
به نماز اهمیت بده!!!
دغدغه ات باشه که تو برای زندگی کردن به نماز نیاز داری🤦‍♂
بعدش میای مث بچه آدم نماز میخونی
حالا اگه میخای بدونی نماز خوب چطور باید بخونیم ، یه پنج دقیقه صبر کنید من یه کتاب بردارم بیام 🏃
خب
قراره با خدا حرف بزنی ...
با خدا
ن با یه شخص عادی.
آیا با زیر پیراهن و شلوار کردی حرف میزنی ؟
حُجره ے‌من!
آیا با زیر پیراهن و شلوار کردی حرف میزنی ؟
با یه آدم عادی هم اینجور حرف نمیزنی آخه 🤦‍♂😂
میگن شهید مطهری وقتی بهترین لباساشو میپوشید معلوم بود میخواست نماز بخونه ...🙃
لذا تو بحث لباس پوشیدن موقع نماز دقت کنید ✅
وقت کمه ، بقیه اش رو ویس میدم گوش کنید👇🏻
833.9K
فکر هایی که تو نماز میاد تو ذهنمون رو چ کنیم 🤦‍♂
719.6K
نمازِ مؤدبانه
1.02M
اهمیت زنا کار کافر نیست ولی بی نماز کافره😳
خب ان شاء الله که تونسته باشم به نحو حسن و احسن ، مسئله نماز رو خدمت شما عرض کنم. خیلی بحث مفصل تره ، ولی خب در حد همین دو محفل گنجایوندیمش.😶
مباحث ، از کتابِ شریف و شیرینِ ، اثر استاد پناهیان است. بشینید بخونید این کتاب رو هم نمازتون قشنگ تر میشه ، هم کلی مطلب جذاب و ناب یاد میگیرید 😃 والسلام علیکم و رحمت الله ✍
کپی و فور وارد و همه چی از محافل آزاد است. سوالی چیزی بود بفرمایید آخر شب جواب میدم خدمتتون https://daigo.ir/pm/LYUhZq
اون بنده خدایی که درباره رابطه اش با اون استاد پرسیده : نکن مومن کم کم شیطون آدم رو جذب حرام می‌کنه یهو چش وا میکنید می‌بینید وسط حرام دارید دست و پا میزنید. واقعیت هایی وجود دارد که نمیشود تو کانال عرض کرد ولی این رابطه را یخ کنید.
هدایت شده از 🇵🇸 انیم . | Anim
عمامه بشم طلبه میشی دور سرت بگردم 😊
از این نوع ابنبات ها
هدایت شده از ڪانـالڪ|•حبیـبانـه•
162.1K
توضیحاتی درباره حروف ابجد
میتوان گفت جاتان خالی ....
غربت و تنهایے از پیامبرمان شروع شد ! همان موقع که بین امتشان مےرفتند تا بدون هیچ چشم داشتے ، خوشبختے را باران کنند و بر سرشان ببارند . مےخواستند خدا را ، آخرت را ، بهشت را ، نعمت را ، رحمت را ، مےخواستند عشق را نشانشان دهند . اما آنها چشم و گوش بستند و .. پیامبرشان را رد کردند ! چه کسے باورش مےشود ..؟ که بر سر پیامبرِ خدا ، بر فرستادھ ی خدا ، سنگ بزنند و خاک بریزند ..؟ چه کسے باورش مےشود کوچه باز کنند .. راستے مےدانستید برای پیامبرمان هم کوچه باز کردند و میانِ آن ، با هرچه داشتند رسولمان را ..! انگار هنوز از آزار دادن پیامبرمان سیر نشدھ بودند که رسولمان شهید شدند ! همین هم شد که سراغِ تک دخترِ پیامبرمان رفتند ! آنجا هم کوچه باز کردند .. در کوچه دستے بلند شد .. در کوچه ، گیسویِ مولایمان امام حسن (؏) سپید شد ! اما مادرمان زود شهید شد ..! در حالے که دشمن هنوز کینه داشت . آنها هنوز نفرت داشتند ! هنوز جانشین پیامبر (ص) زندھ بودند ! گرچه که آنها نمےدانستند مولایمان ، موقع غسل دادنِ یاسشان شهید شدند ..! علے بن ابےطالب را کشتند .. حسن بن علے را کشتند .. حسین بن علے را .. روزِ عاشورا بود ؛ اصحاب ، یک به یک لاله‌ی پرپر شدند . نوبت به بنےهاشم رسیدھ بود که پا به میدان بگذارند . پسر ارشدِ ارباب ، ایشان که شمشیر زنے را از دو عمویشان آموخته بودند ؛ جامه‌ی نبرد پوشیدند و .. رفتند ! از دور سواری مےآمد . نزدیک لشکر که شد ، سربازان ترسیدھ ، عقب کشیدند . همهمه در لشکر شکل فریاد شدھ بود : پیامبر ..! پیامبر است ! پیامبر به میدان آمدھ ! دست و پایشان مےلرزید . هنوز خاطرات جنگ بدر ، لرزھ به اندامشان مےانداخت . ناگهان صدایے طنین انداز شد . فریادی حیدری که پای هر سربازی را به فرار مےکشاند : من ؛ علی ، پسر حسین ، پسر علی هستم ! زمزمه ها ، جریان دیگری گرفت : پسر پیامبر است ! چقدر شبیه رسول الله است ! فرماندهان تیز شدند . کینه و نفرت قدیمے ، در وجودشان تازھ شد . جنگ شدت گرفته بود . ناگهان شمشیر بالا رفت . فرق حضرت علےاکبر (؏) شکافته شد . خندھ ی دشمنان مولا علے (؏) بلند شد ! نوه‌ی پیامبر (ص) بر اسب افتاد . خون جلویِ چشمان اسب را گرفت . اسب .. اسب میان دشمن رفت ! مزه‌ی خاطره‌ی آن کوچه‌ای که برای رسول الله باز کردھ بودند ، زیر زبانشان آمد . شبیه ترینِ پیامبر (ص) را که میان خودشان ، تنها دیدند ، تاریخ را تکرار کردند ! کوچه باز شد .. شمشیر بالا رفت .. نیزھ بالا رفت .. چوب بالا رفت .. و ناگهان ، پیش چشم ارباب ؛ شمشیر پایین آمد .. نیزھ پایین آمد .. چوب پایین آمد .. یک تسبیح دیگر از آل الله ، دانه دانه شد ! آری ؛ غربت و تنهایے ، از پیامبرمان شروع شد !💔 ـــــ 🏴 ؛ (ص) (؏)
هدایت شده از | مَـهجـور |
ماتـم و عزا بار دیگر بال‌هـایش را بر فــراز آسـمان مدینه گشود و اینبار چه بزرگ‌مردی را از میان برد پدر رفت، دل دخترش هم به دنبالش . . . کعبه هم رخت عزا بر تن کرد و آسمان گریست به دنبال آن نخلِ رسا، نخلی که ارض و سما از میوه معرفت او سیر می‌شدند. و امثال من و تو چه کم می‌دانیم از پیامبری که تمام هستی‌اش را به پایمان ریخته است ! پیامبری که اگر لطف او نبود مسلمان نمی‌شدیم. درباره‌ی فلان بازیگر و سلبریتی بیشتر می‌دانیم تا درباره‌ی نظام فکری پیامبرمان . . . غمی که باید برایش خون گریست ، همین کم دانستن‌هـای ماست، نه آن رحلتی که جبرئیل بابتش سه بار اجازه گرفت.