eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
|حُرّ|
💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت43 حسام بعد از چند ساعت اومد توی اتاق منم چشمامو به بهونه خواب بستم اومد کن
💗عشق در یک نگاه💗 قسمت44 اصلا نمیدونستم تو این ده روز چیکار باید بکنم چقدر کار عقب مونده دارم یه روز نوبت دکتر داشتم دکتر برام سونو گرافی ۴ ماهگی نوشت به اصرار من رفتیم سونوی سه بعدی گرفتیم ولی حسام راضی نبود ،میگفت ضرر داره صبر کن خودش وقتی دنیا اومد میفهمی جنسیتش چیه سونو که رفتیم حسام هم همراه من اومد داخل اتاق دکتر از مانیتور تمام اجزای بچه رو بهش نشون داد خوشحالی تو صورت حسام موج میزد چه پدر خوبی میشی تو دکتر بهمون گفت بچه پسره شب شام رفتیم خونه بابام اینا بعد شام ،حسام ماجرای رفتنشو گفت همه به من نگاه میکردن زهرا اومد سمتم: نرگس تو واقعن اجازه دادی ،آقا حسام بره - بغضمو خوردم: اره زهرا: تو واقعن رسمأ دیونه ای زهرا یه گوشه ای نشست و حرفی نمیزد ،فقط به من نگاه میکرد همه سکوت کرده بودن منم یه دفعه گفتم - خوب مثلان اومدیم مهمونیااا زهرا خانم ،نمیخوای واسه خواهر زاده ات اسم انتخاب کنی؟ صدام میلرزید یه کاغذ و خودکار برداشتم - اول بابا جون ،یه اسم بگین بابایی،نوه اتون پسره هااا بابا یه لبخندی که پر از غم بود زد : امیر - خوب مامان جون شما یه اسم بگین! ( مامان با گوشه روسریش اشکشو پاک میکرد): رضا -خوب حالا نوبت اقا جواد،شما هم یه اسم بگین آقا جواد: محمد حسن - هومم این قشنگه -خوب حالا نوبت خاله زهراست (زهرا اشک میریخت و چیزی نمیگفت) - عع زهرا ،تو که اینقدر ناز نازی نبودی ،بگو دیگه ،یه اسم بگو زهرا: علی رفتم کنار حسام نگاهش کردم اشکام جاری شد - حالا نوبت بابا حسامه ( حسام نگاهی به من انداخت ،اشک تو چشماش جمع شد ) حسام: هر چی تو انتخاب کنی منم همونو دوست دارم - نه دیگه من میخوام بدونم تو چی دوست داری حسام: علی اصغر -خوب منم اسم حسین و دوست دارم کاغذا رو پیچوندم و داخل یه ظرفی ریختم بردم سمت حسام - یکیشو بردار حسام یکی از کاغذا رو برداشت و بازش کرد حسام: نوشته حسین نشستم کنارش : خوب تصویب شد ،حسین میزاریم صدا گریه ی زهرا بلند شد ،دیگه نمیتونست تحمل کنه و رفت توی اتاق آقا جوادم همراش رفت ما هم زود خداحافظی کردیم و رفتم خونه 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
خسته‌از‌خویشم، در‌آغوشم‌بگیر...
حسین‌جان .. سیزده‌بار‌اگرجان‌بستانی‌ازمن بازتا،زنده‌شوم‌باتوگره‌خواهم‌خورد..:)
می‌گفت ؛ مأموریتِ‌ما . . ایستادن‌تمام‌قدپایِ‌انقلاب‌است :)
|حُرّ|
💗عشق در یک نگاه💗 قسمت44 اصلا نمیدونستم تو این ده روز چیکار باید بکنم چقدر کار عقب مونده دارم یه ر
💗عشق در یک نگاه💗 قسمت45 هشت روز مونده بود به رفتن عشقم چقدر این روزها زمان زود میگذره صبح از خواب بیدار شدم ،ولی حسی به ادامه زندگی نداشتم تصور اینکه دیگه حسام کنارم نباشه دیونم میکرد صدای زنگ گوشیم و شنیدم وبلند شدم نگاه کردم حسام بود ( اشک تو چشمام جمع شد،یعنی بازم این اسمو رو صفحه گوشیم میبینم ) - جانم حسام: سلام برنرگسی خودم - سلام عزیزم حسام: خوبی نرگسم ؟ - اره حسام: حسین اقای ما چه طوره ؟- ( چقدر زود اسمشو به زبون آوردی،چقدر زود دلبریهات برای پسرت شروع شده ، نکنه خودت هم باور داری که دیگه نمیبینیش) حسام: الو نرگسی، چرا جواب نمیدی؟ - (صدام میلرزید): جانم حسام: آماده شو ،دارم میام دنبالت بریم جایی - چشم حسام: الهی فدای چشم گفتنت بشم ،فعلن یاعلی گوشی از دستم افتاد و نشستم روی تخت ،بعد رفتنت کی قربون صدقه ام بره کی آرومم کنه خدایا چقدر سخت داری امتحانم میکنی خدایا هنوز ترکشای امتحان قبلیت خوب نشدهاااا به سختی از جام بلند شدم و آماده شدم رفتم پایین چند دقیقه بعد حسام هم اومد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم انگار متوجه شد که خیلی گریه کردم نمیدونستم کجا داریم میریم بعد نیم ساعت حسام ایستاد حسام: پیاده شو عزیزم ( از ماشین پیاده شدیم و حسام دستمو گرفت ،دستای سردم در دستان گرمش جون گرفت) حسام( خندید) : نرگسی فک کنم باید بهت بخاری وصل کنم اینجوری بچه مون برفکی دنیا میاد ( باخنده اش ،خندم گرفت ) 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
_
|حُرّ|
_
هیچـی‌فقـط مـراقـب‌دلـم‌باشـیـدشهـدا،دلـم...
+ نگرانی؟ - آره.. +پس زیاد بگو... - چی! + حسبنا الله و نعم الوکیل 🕊
‌. . تو‌همانی‌ڪہ‌‌نفس‌می‌دهی‌و‌می‌گیری ملڪ‌الموت‌ز‌چشم‌تو‌اطاعت‌می‌کرد💚 ✋🏻
آقا امیرالمومنین علیه السلام : وَاعْلَمُوا أَنَّ يَسِيرَ الرِّيَاءِ شِرْکٌ آگاه باشيد! رياکارى هر چند کم باشد، شرک است. زيرا شخص رياکار، يک عمل الهى را براى رضاى بندگان و تظاهر به نيکى و جلب توجّه آنان انجام مى دهد و در حقيقت، به جاى اينکه عزّت را از خدا بخواهد که مصداق واقعى «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» است، از بندگان ضعيف و ناتوان مى طلبد و اين نوعى شرک و دوگانه پرستى است که با «توحيد افعالى» در تضادّ مى باشد. 📒نهج البلاغه؛خطبه⁸⁶
وقتی خواستی پشت سر یکی حرف بزنی، با خودت بگو باشه خودش نیست ولی خداش که هست :) 👀
saralah_hadadiyan_a-d_(22).mp3
19.64M
تنها موندیم..... قبل از خواب خودتون رو شارژ کنید🫀 با حال مناسب گوش کنید
هرچی خدا بخواد، خدا که بد نمیخواد صبر کنی حکمتشم میبینی😄👌
شب بخیر🍬
صبحتون بخیر😕💚
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze12.mp3
4.01M
♥️🖇 بسم‌الله‌رفقا:) {ختم‌قرآن‌ڪریم📖} جزءدوازدهـم‌قرآن‌ڪریم🌱 باصداے‌دلنشین:استادمعتزآقایے🎙 زمان:۳‌‌‌۲دقیقہ🕜 [هروزیڪ‌جزء‌عشق^ـ^🌸] 🤲🏻
. . صبح‌که‌ازخواب‌بیدار‌میشوی مؤدب‌بایست‌وصبحت‌را‌با سلام‌به‌امام‌زمانت‌شروع‌کن وبگوآقا‌جان‌دستم‌به‌دامانت خودت‌یاری‌ام‌کن ...🌿
♥️ چراوقتۍحالمون‌بده... شروع‌میڪنی بہ‌گذاشتن‌پروفایل‌و استورےهاۍدپ ؟! چراباخالقمون‌ حرف‌نمیزنیم ؟! بیایم‌وقتےکہ حالمون‌خوب‌نبودبا خدامون‌حرف‌بزنیم ... دورکعت‌نمازبخونیم🌸 حتےشده‌یک‌صفحہ‌قرآن.. بخداآروم‌میشیم:)
عزیزی میگُفت: هر وقت احساس‌ کردید از دور‌ شدید و دلتون واسه‌ آقا تنگ‌ نیسٺ:) این‌ دعای کوچک‌ رو بخونید! بخصوص‌ توی قنوت هاتون: لـَیِّنْ قَـلبی لِوَلِیِّ أَمرِک یعنی‌ خدا جون! دلمُ‌ واسه امامم‌ نرم‌ کن…(:♥️🌱 اللهم عجل حضرت‌عشق فرج
1_(8).mp3
7.92M
♡ ㅤ ❍ ⎙ㅤ ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ سید رویایی من....🫀 💚 🎤
❤️‍🩹 مادربزرگ..؛ که خدا نور به قبرش ببارد میگفت: عاشق حسین‹ع› که باشی هرگز نخواهی مـُرد..:))🌿 "ارباب‌دل‌ها"
قیامت، یه چیزی هم هست، به اسمِ کنار رفتنِ پرده و آشکار شدنِ اعمال ها...:)💔✨ .. ..
| بھترین ضدِزنگ دعاست:)🌱...|
|حُرّ|
| بھترین ضدِزنگ #دل دعاست:)🌱...|
| یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ | حک کن به ما ؛ عقیق را... :)♥️🕊