eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
_
|حُرّ|
_
♥️✨◠◠' نیـٰاز‌به‌هیچ‌زبـٰان‌ شاعرانه‌ای‌نیست ربـنـا‌آتنـافی‌دنیٰـا ڪربلا..ڪربلا..ڪربلا:)))
بهمـن‌۱۳۵۷ +آره‌بـابـا‌فقـط‌مذهبیـا‌امـامُ‌میخـواستن🚶🏾!
enc_16680324667154145122472.mp3
7.53M
عینِ گلستون میشھ خونھٔ پر دودِ ما . . میرسھ آخر یہ روز ، مھدےِ موعودِ ما !'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی یه درونگرا با برونگرا ازدواج میکنه... ❗️
باید فقط عاشق باشی تا بدانی خاک چه معنی دارد ! بدون درک عشق نمیتوان جا ماندن از قافله را درک کرد، تنها یک آدم دلداده میتواند ندای مناجات های رزمندگان را با گوش دل بشنود. تنها باید عاشق باشی تا معنی واقعی بازی دراز را با تمام وجود بفهمی . . !
🖐🏿! یه‌وقتایی‌انقدردل‌آدم‌میگیره‌که‌هیچی‌مثل گریه،نمی‌تونه‌آرومش‌کنه. عجب‌نعمت‌خوبیه‌این‌گریه!!!(:🚶🏻‍♂
- میخواهم اکنون بدانی؛ در دنیا، هیچ اندوخته ای ندارم، به جز قلبی که شیفته و مملو از ‹ توست ›💙✨'.
.. متاسفانه اینروزا شاهد رفتارۍ از طرف افراد مذهبۍهستیم کہ عادۍشده براشون و اصلا مراقب نیستن... برادرِمن! خواهرمن! مراقب رفتارت باش فحش دادن و بہ زبون آوردن کلمات رکیک تورو یہ آدم باحال جلوه نمیده بلکہ ارزش تورو پایین‌تر میاره ولله حیفه.. بپا عادۍ نشه برات این رفتار ناپسند ... ˹@haji_bikhiall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسیـن جـان؛🙂 دل‌آدمـی‌مگـرچقـدرتحمـل‌دارد ندیـدنت‌را...!(:
-
|حُرّ|
-
•°♥️°•¹²⁸ سعادتی‌بہ‌جھان‌مثلِ‌ .. دوست‌داشتنت‌نیست‌ آقای‌امام‌حسین🚶🏿‍♂.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حاج حسین یکتا: خواهر من! برادر من! اگه امام زمان (عج) یه گوشه چشم نگاهت کنه، کارِت کاره، بارِت باره! بعدش تو فقط بشین کنار جوی، گذر ایام ببین... :)
@Adnann_313.mp3
2.9M
شنبه های ام‌البنینی
.فرصت برای دوست داشتن كمه تا وقتی هست عاشقش باش :)
هر وقت بعد از اون گناه...! خدا انقدر زنده نگهت داشت که وضو بگیری وایستی جلوشو نماز بخونی... یعنی پذیرفتتت.. 【خُدا از تو نااُمید نیست】•°🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از آدمیزاد هیچ بعید نیست ک بگوید"خداحافظ" و بند بند وجودش"میخواهم بمانم" باشد...
درد و دل دارم ولی آینه هم نامحرم است ..
ای که در خاطر تو خاطره‌ای نیست ز ِما خاطرت در دل ِدیوانه ، عزیز است هنوز !
قدرت خدا رو دست کم نگیر :)! خودش بهتر از هرکسی پیچ و خمِ زندگی بندشو میدونه😃♥️🌿
حرفای بعضیاتونم کلی داستان پشتشه :) ˹@haji_bikhiall | حُرّ˼
اینقدر حوصلم سر رفته دارم با خودم حرف میزنم چند بارم دعوام شد الانم دارم منت کشی میکنم
فلحال میتونم سر بعضی از دوستان رو گوش تا گوش ببُرم .🤍 ˹@haji_bikhiall | حُرّ˼
|حُرّ|
#یک_عاشقانه_کوتاه📃🌿 روز بعد از عقدمون امتحان داشتیم؛ من نرفتم امتحان بدم، محمدحسین هم ظهرش امتحان
📃🌿 داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم.... یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد... به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ... فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.» چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام.گفت: «اون بیستی که دادی خیلی چسبید»... گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»... خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ... عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم. گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»... نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،...... فقط سرد بود.... ˹@haji_bikhiall | حُرّ˼