میگن تو قیامت
اون مکان هایی که توش نماز میخونید
میانُ شهادت میدن، نجاتت میدن ،
مایهی افتخارِت میشن :))
پس سعی کنید تو مسجد در
نقاط مختلف نماز بخونید .
اما نکته اینه که در خانه
باید در محل خاصی نماز رو ادا کنید
تا اون محل به عنوان
مکان عبادتتون در روز قیامت
بیاد کنارتون بشه قوت قلبتون . .
#حُرّ
enc_16624870680554368517664.mp3
4.07M
دوبارھ گرد هم آییم اربعین حسینے
بہ عشق روز ظہور حضرت حجت..!
#مهدیرسولی | #مداحیاستودیویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا
منبہهرخیرۍڪہبہسویمبفرستۍ
سختنیازمندم…!
یه چیزایی هم هست
که شاید هیچوقت نفهمین...
مثلا اینکه یکی چقدر توی قنوت نماز شب:)!
براتون دعا کرده و دوسِتون داره'
_همیشهمیگفتمنازخیلیاخوشممیاد
ولیچونموقعیتشوندارمباهاشونارتباطبگیرم
خدامیدونهتوقنوتنمازمچقدربهیادشونم🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رو شکر پسر من گرفتارته...💔
میگفت:
"حُسـین"بَـراۍمـاهَمون
دوربرگردونیه،
ڪهوقتۍازهَمهعالَموآدم
مۍبٌـریم.!
بَـرمونمۍگردونهبهزندگۍ :)
#اربعین🍃
نذر کردم اگر کرب و بلا قسمت شد...
اربعین جای رقیه به زیارت بروم:)!🙂
#اللهم_الرزقنا_حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشقمنیتنهاتو!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا برام نگهت داره😭🖤
#بدون_تو_هرگز 37
🌷"بیت المال"
اَحَدی حریفِ من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ...
با مجوّزِ بیمارستانِ صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیرِ آتیش ... 🔥🔥
به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
حدس زده بودن کارِ یه دیدبانه و داره گِرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ...😢
علی و بقیه زیر آتیشِ سنگینِ دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباطِ بی سیم هم قطع شده بود ...😔
دو روز تحمّل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسطِ آتیش، تحمّلش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ...
طاقتم طاق شد ... رفتم کلیدِ آمبولانس رو برداشتم ...یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
جواب ندادم ...
پرستار ... با توام پرستار ...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟...فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟🗣
رسماً قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورونِ مجروح ها ...
فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست...
بغض گلوش رو گرفت ...
به جاده نرسیده می زَنَنت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیرِ این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
- بیت المال اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم مَلک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
-- و پام رو گذاشتم روی گاز ... 🚐
دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتّی جونِ خودم .......
📝(شهید سیدعلی حسینی)🥀