آقای امام حسین(:
دلتنگ حرمتم🖤
به کی بگم؟
|حُرّ|
آقای امام حسین(: دلتنگ حرمتم🖤 به کی بگم؟
دلی مشتاق برای دیدارت
قدم های آخر که لنگ میزنی و میدوی🚶♂
برای رسیدن به عمود 1407 و اولین باری که چشم زائرات به گنبد علمدار میخوره...
بخدا قسم که دل دیگه طاقت ثانیهای دوری رو نداشت
•
•
ولی بالاخره دیدم حرم قشنگت رو آقای اباعبدلله(:❤️
یعنی میشه بازم مارو راه بدی حرمت؟🙃
#دلتنگی
مداحی آنلاین - مادر غمخوار - رسولی.mp3
6.33M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴انقدر غم مردمو خوردی
🌴ای مادر غم خوار
#مهدی_رسولی
Hossein Taheri - Mahe Man (128).mp3
2.54M
ماھ من علی ، روشنی راھِ من علی !'
قبل خواب خود را شارژ کنید:)
••••
حاجاسماعیلدولابی :
برخی که خیلی گناه دارند میگویند :
یعنی خدا من را میبخشد ..؟!
آنها نمیدانند وقتی به این حال میرسند
یعنی اینکه بخشیده میشوند :)🌸
#وچهمهربانخداییــ^ ^
|حُرّ|
فاطمه....💔 #ایام_فاطمیه #استوری_story🤳🏾 @haji_bikhiall
ای که ره بستی میانِ کوچهها بر فاطمه ،
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود!💔
#فاطمیه
انساننمیتواندغمهایشراکمکند ؛
پسبایدخودشرازیادکند :)
وهمیناستکهرنجهامیشودزمینهساز!
+ عینصادِعزیز
قسمت3️⃣
#سه_دقیقه_درقیامت📿
گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم.
با اينكه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم.
راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟
بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر ميكرد هر لحظه ممكن است
كه من زمين بخورم. كاروان زائران مشهد حركت كردند. درد آن
تصادف و كوفتگي عضالت من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد براي رضاي خدا
كار انجام دهم و ديگر حرفي از مرگ نزنم. هر زمان صالح باشد
خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا ميكردم كه مرگ ما با شهادت باشد. در آن ايام، تالش بسياري كردم تا مانند برخي رفقايم،
وارد تشكيالت سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم كه لباس سبز سپاه،
همان لباس ياران آخر الزماني امام غائب از نظر است.
تالشهاي من بعد از مدتي محقق شد و پس از گذراندن دورههاي
آموزشي، در اوايل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم.
اين را هم بايد اضافه كنم كه؛ من از نظر دوستان و همكارانم، يك
شخصيت شوخ، ولي پركار دارم. يعني سعي ميكنم، كاري كه به من
واگذار شده را درست انجام دهم، اما همه رفقا ميدانند كه حسابي
اهل شوخي و بگو بخند و سركار گذاشتن و... هستم.
رفقا ميگفتند كه هيچكس از همنشيني با من خسته نميشود.
در مانورهاي عملياتي و در اردوهاي آموزشي، هميشه صداي
خنده از چادر ما به گوش ميرسيد. مدتي بعد، ازدواج كردم و مشغول
فعاليت روزمره شدم. خالصه اينكه روزگار ما، مثل خيلي از مردم، به
ً شبها
روزمرگي دچار شد و طي ميشد. روزها محل كار بودم و معموال
با خانواده. برخي شبها نيز در مسجد و يا هيئت محل حضور داشتيم.
سالها از حضور من در ميان اعضاي سپاه گذشت. يك روز اعالم
شد كه براي يك مأموريت جنگي آماده شويد.
سال 1390 بود و مزدوران و تروريستهاي وابسته به آمريكا، در
شمال غرب كشور و در حوالي پيرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاك
و خون كشيده بودند. آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف كرده و
از آنجا به خودروهاي عبوري و نيروهاي نظامي حمله ميكردند، هر
بار كه سپاه و نيروهاي نظامي براي مقابله آماده ميشدند، نيروهاي اين
گروهك تروريستي به شمال عراق فرار ميكردند. شهريور همان سال
و به دنبال شهادت سردار جاننثاري و جمعي از پرسنل توپخانه سپاه،
نيروهاي ويژه به منطقه آمده و عمليات بزرگي را براي پاكسازي كل
منطقه تدارك ديدند
یڪ جایے هم اقاے صادق لو توے آهنگشون میگفتن :
-باز دارهـ بارون میزنہ..
یعنے چطورهـ حالٺ.. ؟! :)
حال دلتان وصله ے مهربانیش..
ڪه به تمام عظمتش قسم..
در هیچ حالے رهایتان نمے ڪند.. :)!
باران بارید و از ما توقع سڪوت داشتند..
ما سڪوت کردیم!
دِ آخه اشڪ هاے بی صدایمان باران را ڪه تنها نمیگزارند.. :)!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کند که کسی مادرش زمین نخورد:) 🖤
mdhy_anlyn_-_nmhng_khlmyny_-_hj_mhdy_rswly.mp3
3.78M
یکمی حرف بزن علی نمیره
حرف رفتن نزن علی میمیره🖤
🎤 #مهدی_رسولی
وای اینو دیدم ، شکستم ؛
همسایهها بخوابید راحتتر از همیشه
آخه صدای زهرا دیگه بلند نمیشه ..