|حُرّ|
"💚🌿"
مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی...
خط کش و نقاله و پرگار شاعر میشوند...
#دلبر_ریاضیدانــ:|
4_5899982749015476504.mp3
11.98M
سحرم تویی؛ قمرم تویی؛ ثمر دو چشم ترم تویی؛ به جهنمت بروم اگر به خدا قسم سپرم تویی !
قبل از خواب خود را شارژ کنید:)
•••
مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم
خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست!
یک صورت، که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی .
یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی!وچشمی که....
"بخشش "فقط بخشیدن پول نیست..
فقر واقعی فقر روحی است...
به قول استاد پناهیان:
هر وقت تونستی کفاشی اونی که ازش بدت میاد و
جفت کنی اون موقع ادم شدی...🍬✨
|حُرّ|
حلالزادهرهشازحرامزادهجداست.. #کربلاییروحاللهرحیمیان
خدا گواه است پی دشمن علی نروم
حلالزاده رهش از #حرامزاده جداست
#فرهاد_ظریف
Mehdi Rasouli - Bad Mikhore Be Parchamet [SevilMusic].mp3
1.95M
به جز تو را نمیبینم ؛ به جز تو را نمیخواهم ؛ لا خیر بعدک یا حسین !
🔗●•°○
مَثَݪا تو
دَردُ و دِلاۍ روزانھ ات
با امام زمان |عج|،♥️🌙
بھ امام زمانت با ذوق بگے:
" آخَرینگنٖاهَمویٖادَمنمیٖاد..🌱"
:)••
قسمت6️⃣3️⃣
#سه_دقیقه_درقیامت 🦦
اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن.
من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچكس حرفي نميزدم.
شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به سالم و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سالم را دادم.روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و خنديد و حرف هايي زد که... من هيچ عكسالعملي نشان ندادم.
خالصه هربار كه به اين اردوگاه ميآمدم، با برخورد شيطاني اين دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار و حتي خانوادهات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب اينگونه در زندگي روزمره دارد...يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم
و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو بايد بروي با مادر فالني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج كنيد فالني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه ميخنديديم.
در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم.
ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم
و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُسینیا ، ارباب ِشما
اسمش ریشہ از #حَسَن دارھ ؛ (: 💚