eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.3هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
توبه ای می طلبد عفوِ اِلهِ من و تو که کند رحم به این ناله و آهِ من و تو لطف حق منتظرِ بارشِ چشمان کسی است تا بشویَد گُنه از روی سیاهِ من و تو ابرِ رحمت چکد از گوشۀ چشمان دعا قدرتی هست در این توشۀ آهِ من و تو یک قَدَم مانده به تقدیرِ شب قدر بیا نیست جُز آهِ سحرگاه – پناه من و تو گِرِهی باز کن از رشتۀ غمهای بزرگ تا گِرِه وا شود از ابروی ماه من و تو چشمِ دل ماند ز دیدارِ نگارندۀ خویش ای دل اینجاست خدا چشم به راه من و تو چشمۀ آب بقا گر چه نَخُشکد هرگز؛ پس چه شد یک شبه خشکید نگاه من و تو؟ برو ای اهل ریا ، خشک مکن دریا را با خدایند خلایق – نه سپاه من و تو بس کن ای مدّعیِ دینِ نفاق آلوده شهرمان تیره شد از رنگِ گناه من و تو علّتِ اینکه نیامد پسرِ فاطمه چیست؟ مانده در پردۀ اعمالِ تباهِ من و تو ! گر شَوَد دستِ توسّل ز ولایت کوتاه سامری می شکند قُبح گناه من و تو هدف از خلقتِ ما معرفت محبوب است این جهان نیست قدمگاهِ رفاه من و تو نور ما نور حسین است – خدا می داند کربلای دلِ ما هست گُواه من و تو @hajmahmoodzholideh
دست دعا به درگه لطف خدا خوش است پرواز روح در ملکوت دعا خوش است با هر فراز نغمۀ جانسوز نیمه شب درک وصال در سحری با صفا خوش است وقت پریدن از قفس تن به بام دوست با چشم اشکبار نظر بر خدا خوش است دیدار وجه یار مگر کار هر کس است این حرفها فقط ز لب هل اتا خوش است راز و نیاز نیمه شب و درد دل زما با چاه درد دل ز دل مرتضی خوش است مردن میان اشک و مناجات کار کیست این مرگ قبل موت ز مولای ما خوش است در حق دیگران همه شب تا سحر دعا بی یاد خود ز حضرت خیر النساء خوش است نومید از طریق مناجات نیستیم ذکر و دعا به شیوۀ آل عبا خوش است قرآن و عترتند همای نجات ما آیات رحمت از نفس مصطفی خوش است سوز دعا چو با جگر پاره شد عجین ذکر خدا خدا ز لب مجتبی خوش است سالک چو از طریق مناجات رفت دید نجوای سرخ مثل شه کربلا خوش است در مکتب تهجد زینب ، محال ، نیست در هر بلا سرودن قالو بلا خوش است @hajmahmoodzholideh
ای خوش آن بنده که هنگام سحر راز کند با خداوندِ خودش، درد دل ابراز کند با زبانِ دل اگر خالقِ خود را خواندی او خدائیست که اِخلاصِ تو اِحراز کند لب فرو بند، ولی وقتِ گدائی هرگز سائل آن نیست، گهی قهر و گهی ناز کند به تهیدستیِ خود، بر درش اِقرار کنیم بگذاریم که او خوب برانداز کند هر چه که خواسته ایم، او به دعا داده بما عاشق آن نیست، که حرف از گِله آغاز کند ما همان بنده پر عجز و نمک نشناسیم که فراموش کنیم، اوست که اعجاز کند بعدِ هر قائله ای، دستِ خدا را دیدیم اوست، صد قافله دل را همه همساز کند کار پیچیده شود گرچه به هر فتنه، ولی... ای بسا فتنه که در خیر، گذر باز کند ای خوش آن عاشقِ دلداده که در معرکه ها بسوی قافله ی فاطمه پرواز کند مرگِ ارباب صفت روزیِ هر کس نشود یک حسینی، همه را زمزمه پرداز کند مرهمِ داغِ جوان، یادِ علی اکبرِ اوست که به هر یاوَلَدی، نعره ای ابراز کند اگر آنجا مددِ عمه ی سادات نبود بعدِ اکبر بخدا قبله ی حاجات نبود @hajmahmoodzholideh
رهرو آن است، که هر صبح براتش بدهند با نسیم سحری، آب حیاتش بدهند هر شب احیا کند، آنکه بچِشَد طعمِ سحر هر سحر، از سفرِ هجر نجاتش بدهند ای خوش آن عمرِ گرانمایه که با یار گذشت ای خوش آن بنده که از یار صفاتش بدهند مژده ی وصل، همان اذنِ ملاقاتِ علی است کز جمال ازلی، جلوه‌ی ذاتش بدهند چشمِ عاشق، دمِ مرگش به علی باز شود هر که با اوست، نجات از عرصاتش بدهند دیده چون بست ز اغیار، به جانان برسد دیده‌ی دیگری اندر ظلماتش بدهند چارده نورِ الهی، همه صف می‌بندند یک شبه، پاسخِ کلِ زحماتش بدهند چون رسد وقتِ سؤالاتِ نکیر و منکر همه پاسخ به زبانِ کلماتش بدهند باده‌ی آب بقا روزی هر کس نشود ای خوش آن مست که جام حسناتش بدهند بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند با بلا خو نکند، جز مدد کرب و بلا هر که را با غمِ دلبر درجاتش بدهند هر که شد زندگی اَش، وقفِ اباعبدالله شهد شیرین شهادت به مماتش بدهند زائرِ کرب و بلا، لال نمیرد هرگز پاسخِ ذکرِ حسین از نغماتش بدهند تشنه‌ی باده‌ی ارباب نمانَد عطشان خودشان جرعه‌ای، از آب فراتش بدهند گریه بر بی کفنِ کرب و بلا هر که کند بِالله از گریه‌ی در حشر نجاتش بدهند با وجودیکه هزاران صدمه دید حسین باز با سنگ جواب صدماتش بدهند لطمه زد زینب کبری بخودش در گودال از چه با خنده جواب لطماتش بدهند @hajmahmoodzholideh
@hajmahmoodzholideh دستی خوش است سوی قنوتِ دعای تو دستی دگر، ملازمِ بندِ عبای تو سوزِ دعا همیشه اجابت نمی‌شود جز آنکه داشت شور و نوا، با ولای تو حالی که درهم است چو گیسوی درهمت باید تمسکی، سوی موی رهای تو دلدادگی و عاشقی و سرسپردگی ثابت نمی‌شوند، بجز پیش پای تو دلتنگِ روی ماهِ تو، مَردِ شهادت است هرگز به دوست، ره نبرد مدعای تو ناقابل است جانِ من، اما بخر مرا حیف است صرفِ عمرِ گِران، جز برای تو تا با تو زندگی نکنم، بندگی محال از من خدا نمی‌گذرد، جز رضای تو با شهرِ پرگناه، دلت را شکسته ایم ما قاصریم، زین غمِ بی منتهای تو ما را بخاطر گلِ روی علی ببخش بگذر ز ما، به صاحبِ ایوان طلای تو ما را بجز هوای نجف مبتلا مکن سخت است بی تو، همنفَسی در هوای تو ما ناامید از نفَسِ روضه نیستیم چشمِ امیدِ ماست، سوی کربلای تو یک بانو از مدینه به قم آمد و ندید در قم به غیر شیعه، بجز آشنای تو یک بانو از مدینه به گودالِ خون رسید وای از اسیریِ همه‌ی عمه‌های تو تا آن زمان، که عمه اسارت نرفته بود اینسان نبود درد و بلا، برمَلای تو کعب نی و هجوم به ایتام یک‌طرف وای از نگاهِ شوم، به شام بلای تو @hajmahmoodzholideh
@hajmahmoodzholideh تو طبیبِ دوّاری، کِی کنی دل آزاری می‌دهی شفا اما، کشته مرده ها داری صد هزارها یارِ، جان به کف بفرمانت ای وصیِ پیغمبر، کِی غریب و بی یاری یوسفی و کنعانهاست، بی‌قرارِ دیدارت با سپاهی از یعقوب، یک قرارِ دیداری چشم‌ها براهِ تو، مانده بر نگاهِ تو تا که یوسف زهرا، کی رسد به بازاری ای دلِ غمین عرشت، خونِ عاشقان فرشت کو برای جامانده، دلبری خریداری اشکِ دیدگانِ ما، چشمِ خون فشانِ ما شاهد و نشانِ ما، از فراقِ دلداری گرچه خوابِ غفلت هست، گرچه بزمِ عشرت هست گوشه و کنارِ شهر، مانده چشمِ بیداری خیلِ روسیه کم نیست، بسترِ گنه کم نیست با وجود این غمها، هست خیلِ غمخواری گرچه از گله مندی، گاه دیده می‌بندی باز هم ترا هستند، دوستانِ بسیاری عده ای به یک لبخند، بر رخ تو دل بستند لحظه ای تبسم کن، محضِ خاطرِ یاری ما امیدواران را، ناامید کِی سازی از وصالِ روی خود، با دلِ گرفتاری خود بگو بپای تو، ما چگونه می‌مانیم؟ یک اسیرِ هجران یا، یک شهیدِ خونباری؟ تو بپای ما عمری، ما بپای تو گاهی پس چگونه ما با تو، کرده ایم همکاری گاه در دلِ روضه، چون تو چشمِ تر داریم جای شکرِ این باقیست، باز دلخوشی داری با کدام اشک آرام، می‌شود دلِ خونت؟ اشک بر رخِ نیلی، یا به زخمِ مسماری؟ بعد از این علی تنهاست، مونسش فقط غم‌هاست وای اگر فِتد چشمش، سوی خونِ دیواری گریۀ حسینش هست، اشکِ زینبنش هست وای از حسن وقتی، گوشه ای کند زاری گریه کن خدا را شکر، موسم فرج حتمی است انتقامِ سختی را، گیری از ستمکاری @hajmahmoodzholideh
@hajmahmoodzholideh هرگز نمی‌گویم مرا کم دوست داری دارم یقین آقا، مرا هم دوست داری خیلی زیاد از تو عنایت دیده ام من از بس مرا ای باوفایم دوست داری من تازه فهمیدم چقدر از یار دورم اما مرا باز ای امامم دوست داری گاهی ز تو دورم گهی نزدیک، والله دانم که در وصل و فراقم دوست داری آخر مرا ای نازنین بهر چه خواهی؟ با این‌همه جرم و گناهم دوست داری شاید مرا روز مبادا کار داری با تو قراری را که دارم دوست داری آیا مرا از یاورانت می‌شماری؟ آیا مرا خطِ مقدم دوست داری؟ جدّ غریبت با غلامان همنشین بود آری غلامت را مسلَّم دوست داری روی سیاهم را مبین، قلبم سفید است نور حسینی را به قلبم دوست داری آقا دعا کن تا بمانم پای کارت تو ماندنَم را زیر پرچم دوست داری ذکر تو میگویم، ولی در معرکه چون سازم ظهورت را فراهم دوست داری خواهم برایت قطعه قطعه گردم آخر روزیکه میبینی شهیدم دوست داری حرف از اسیری می‌کُشد ما را، شنیدم وقتی ز عمه روضه خوانم دوست داری این ناله‌ی بانوی غمها کشت ما را نَحنُ اُسارا آلِ زهرا کشت ما را @hajmahmoodzholideh
الله_ علیها کیست بانویم خدیجه، آن‌که از حق بیم داشت بندگیِ حضرت محبوب را تعلیم داشت او کنیز حضرت حق بود و در عمرِ گِران کرد ثابت، دوده‌ای چون نسلِ ابراهیم داشت اولین شخصِ مسلمان، از بزرگانِ قریش اولین بانو که خود را بر خدا تسلیم داشت او که روز غربتم، تنها طرفدارِ من است هستیِ خود را برای یاری اَم، تقدیم داشت با تمامِ ثروتش، اسلامیان را بیمه کرد با فقیران، کلِ داراییِ خود تقسیم داشت جبهه‌های حق، ز پشتیبانی اَش پر بهره بود ثروتِ او همچو شمشیر علی، تحکیم داشت همدل و هم‌پای من، دنیای من عقبای من مادر زهرای من، نزد خدا تکریم داشت گاه جبریلِ امین، او را سلام از حق رساند گاه شَانَش را به آیاتی، خدا تعظیم داشت خود محبت‌های او شد، بابِ محنت‌های او در رهِ دینِ خدا، تا پای جان تصمیم داشت دوره‌ی شِعبِ اَبیطالب، جهادی سخت کرد استقامت ها در آن تهدید و هم تحریم داشت داغهای بعدِ خود را گفت با زهرای خود مادری کرد و به گِریه، درد را تفهیم داشت گفت بعد از ما، تو تنها یاورِ حیدر شوی آنچه می‌دانست از غربت، بر او ترسیم داشت سخت سیلی می‌خوری، پهلو شکسته می‌شوی شرحِ بیتِ وحی و شرحِ آتشِ دژخیم داشت از غمِ کوچه برایش گفت تا گودالِ خون کز تمامِ داغها در سینه‌اَش تقویم داشت بی کفن ماند و عبایم را برای خویش خواست غربتِ او تا شهیدِ کربلا تعمیم داشت با کفنهای بهشتی، کربلایی شد بپا در عزای شاهِ عطشان، مجلسِ ترحیم داشت اولین بنیانگزارِ روضه، اُمُ الفاطمه ست آخرین ساعاتِ عمرش، هیئتی تنظیم داشت گفت یازهرا، حسینت را پریشان می‌کشند آب را مهریه‌ی خود کن، که عطشان می‌کشند الله_ علیها @hajmahmoodzholideh
ای قلمِ راز، بِربِ الحسن نامه کن آغاز، بِربِ الحسن قلقله انداز، بِربِ الحسن ثبت کن اعجاز، بِربِ الحسن از یمِ طاها بنویس ای قلم از دُرِ زهرا بنویس ای قلم فاش کن ایدل که قیامت رسید صاحب دریای کرامت رسید حجتِ حق، نورِ زعامت رسید کوثرِ زهرای امامت رسید سبطِ کبیر، آیتِ اکبر حسن جانِ علی، شبهِ پیمبر حسن آینه‌ی جان علی مجتبی ماه درخشان علی مجتبی زینت دامان علی مجتبی عشق محبان علی مجتبی سِرّ خدا، سَرور ما آمده شکر که تاج سر ما آمده فطرت ما با نفَسَش آشناست طاعتِ تکوینیِ اَمرش بجاست تا که حسن بر همه فرمانرواست راه نجات بشر از مجتباست حب حسن تا به ابد دین ما پیروی از او رهِ آئین ما حای حسن، حافظ دین خدا سین حسن، سِرّ همه هَل اَتا نون حسن، نور همه اولیا حُسن حسن، برتری از انبیا یوسف زهراست حسن جان ما شافع فرداست حسن جان ما ای همه‌ی علتِ مِنّا شدن حاکمِ من، سَرور و سلطان‌ من عبد خدا، اُسوی هر مرد و زن ذوالکرم و ذوالنِعم و ذوالمِنَن هر که شود مستِ خدا، مستِ توست دست کریمانۀ حق، دست توست صاحب آفاق تویی یاحسن باعث اِنفاق تویی یاحسن رازقِ اَرزاق تویی یاحسن آخرِ اخلاق تویی یاحسن کیست فرآورده‌ی خُلقِ عظیم غیرِ تو ای یوسفِ آل کریم ای همه‌ی علتِ دین داشتن با تو به توحید یقین داشتن بی تو کجا دینِ مبین داشتن بلکه شیاطین به کمین داشتن ای به همه خَلق ولی، الدخیل سبطِ نبی، یَابنَ علی، الدخیل ای همه عمرت، سر و سامانِ وحی وی ز ازل، ناشرِ قرآنِ وحی تا به ابد، بر سرِ پیمانِ وحی لعلِ لبت، ساغرِ جوشانِ وحی فعلِ تو و قولِ تو در هر زمان وحیِ خدا را به یقین ترجمان زانکه تَوَلّای تو از داور است طاعتِ تو طاعتِ پیغمبر است پیروی اَت، پیروی از حیدر است مَردِ رهَت، هر که ترا یاور است ما که دَم از یاریِ تو می‌زنیم باده‌ی غمخواریِ تو می‌زنیم سیره‌ی تو اُسوه و الگوی ماست یاریِ افتاده ز پا، خوی ماست هر که در این قافله رهپوی ماست از قِبَلِ توست ثناگوی ماست تا که تویی سید و مولا حسن پرچم یارانِ تو بالا حسن صلحِ تو پیوسته فراروی ما جنگِ تو نیز آیتِ ما، خوی ما رزمِ تو شد قوّتِ بازوی ما حمله‌ی صِفّینِ تو الگوی ما گر شترِ سرخِ جمل پِی کنی شیرِ جمل! راهِ علی طی کنی یاحسن ای فاتحِ ایرانِ ما تحفۀ تسخیرِ تو، ایمانِ ما ما حسنی ها و رگ و جانِ ما نذرِ تو و عترت و قرآنِ ما اَمرِ تو هر جا که رود با توئیم جنگ شود، صلح شود، با توئیم تا که به فرمانِ شما می‌رویم راهِ امام و شهدا می‌رویم گر ز بقیع کرب و بلا می‌رویم از حرمِ پاکِ رضا می‌رویم مقصدِ ما، قدسِ شریف است و بس راهِ یمن، سوی قطیف است و بس راه تو امروز، به دین نصرت است نصرتِ دین، در گِروِ عزت است عزتِ ما در گِروِ غیرت است غیرتِ ما در گِروِ عفت است هست پیامِ علیِ انقلاب راه امام است ز حفظ حجاب @hajmahmoodzholideh
بجز از عشقِ علی، بنده‌ی داور نشوی بی تَولّای علی، یارِ پیمبر نشوی همه‌ی حرف همین است، که در عمرِ گِران با علی باش، که یک ثانیه کافر نشوی راهِ سلمان برو، چون سیره‌ی مِنّا شدن است بی قدم‌های علی، از همگان سر نشوی مثلِ عمّار، زبانت چو نگردد شمشیر وسطِ فتنه‌گران، یاورِ حیدر نشوی حیف اگر نام علی بشنوی و در همه عمر در عمل، مَردِ رهِ فاتحِ خیبر نشوی در شبِ بدر که مولا بدرخشَد، چون ماه گر نَبینی رخِ او، مالک اشتر نشوی شبِ ظلمانی و طوفانی و عطشانی‌ها ذکرِ زهرا نکنی، ساقیِ لشکر نشوی همه سیراب شدند، از مِیِ نابِ شبِ بدر حیف اگر، تشنه‌لبِ ساقیِ کوثر نشوی ¤ ¤ ¤ آه از تشنگیِ ساقیِ عطشانِ حسین کاش خجلت زده‌ی، روی برادر نشوی تیرباران شدنِ مَشک، پیامی هم داشت کاش، شرمنده‌ی لعلِ لبِ اصغر نشوی جان بده، تا که نباشی به حرم تنگِ غروب شاهدِ سوختنِ چادر و معجر نشوی چشم بَربَند، که در کوچه و بازارِ یهود ناظرِ دیده‌ی بارانیِ خواهر نشوی @hajmahmoodzholideh
مهمانِ زینب و سحرِ آخرِ علی دلشوره های نیمه شب و دختر علی افطار که نخورده، بجز نانی و نمک حیرانِ اوست سفره، ز چشمِ تر علی گاهی به آسمان نِگرَد، گه به دخترش عمریست، هجرِ فاطمه دردِسرِ علی حالا رسیده وقت وصالِ حبیبه اَش پیداست این، ز حالِ دلِ مضطر علی مسجد در انتظارِ نمازِ وداعِ اوست محراب منتظر، که رسد در بر علی تیغِ شقی‌ترین پسرِ بوالبشر، ز ترس مخفی است پشتِ قاتلِ کین پرور علی انگار اِبنِ ملجمِ پَست است، در کمین ضربه زند، به نیمه‌ی شب، بر سر علی بوی سقیفه می‌رسد، این‌بار کوفه را مکرِ خلیفه می‌رسد، این‌بار کوفه را قومی که در مسیر سقیفه شتافتند بینِ سجود، فرقِ علی را شکافتند روزی هجوم برده به پهلوی فاطمه روزی به قتلِ شاهِ ولایت شتافتند آنکه خدا به سجده‌ی او افتخار داشت در سینه ها به دشمنی اَش کینه بافتند دادند عدل و داد علی را ز کف، سپس خود را میانِ ظلمِ معاویه یافتند قرآن بروی نیزه زدند و علی که بود قرآنِ ناطقِ ازلی، برنتافتند راهِ خوارج، آخرِ راهِ جهنم است قومی که خویش را به دَمی درنیافتند نفرین به اُمتی که علی را ز ما گرفت چون او دگر در عالم و آدم نیافتند این کینه ها وصی و ولی را شهید کرد شمشیر و زهر، آل علی را شهید کرد @hajmahmoodzholideh
زهرا، تو بهتر از همه دردِ مرا دانی زین روست، از جنت علی را سوی خود خوانی پهلو شکسته، مَحرمِ این فرقِ بشکسته است من دردِ تو دانم، تو هم دردِ مرا دانی سی سال با بغضِ مغیره روبرو بودم ترمیم شد با تیغِ ملجم، زخمِ پنهانی قنفذ به بازویت نزد، بر جانِ حیدر زد بر من غلافِ تیغِ او می‌خورد، هر آنی تو پشتِ در افتادی و من در دلِ محراب هر دو بپای یکدگر هستیم قربانی دلها بسوزد از برای زینبت، زهرا روزیکه می‌گِریَد ز هفتاد و دو قربانی سرها به نیزه، جسم‌ها غلتان بخون، عریان اهلِ حرم غارت زده، با چشمِ بارانی عیبی ندارد، کهنه پیراهن شود غارت معجر ربودن از اسیران، نیست انسانی از خیمه ی آل نبی آتش زدن، بدتر بیمارِ بی‌جانی است در آن شعله بریانی گفتند این مردم تلافی می‌کنیم، اما سیلی شود سهمِ یتیمانم به مهمانی بارانِ سنگِ کوفه را، باید تحمل کرد اما تصدق دادنَش، دارد چه جبرانی؟ بزمِ شراب و اشکِ زن‌ها جای خود، اما گریه به ناموسِ علی را، نیست پایانی... @hajmahmoodzholideh