eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما وامدارِ لطفِ ولی نعمتیم و بس با رخصتِ رضا به حرم دعوتیم و بس دولت سرای شاه خراسان پناه ماست دلبسته‌ی غلامیِ این دولتیم و بس خدمتگزار دائمِ این خانواده‌ایم ثابت قدم، ز منّتِ این خدمتیم و بس مأموریت ز حضرت سلطان گرفته‌ایم تا روز حشر، صاحبِ این عزتیم و بس از سفره‌ی رئوف، نمک خورده‌ایم ما یعنی همیشه ریزه خور حضرتیم و بس جز بر تو ای رئوف، امیدی نبسته‌ایم امیدوارِ لطفِ تو، هر نصرتیم و بس ای مقتدا سراسر ایران از آن توست در سایه سارِ سلطنتِ عترتیم و بس این مملکت قلمروِ موسی بن جعفر است از حرمتِ رضاست که با حرمتیم و بس نعمت، هزار شکر فراوان رسد بما سرمایه‌دارِ واقعیِ امتیم و بس صدها حرم، محافظِ این خاک فاطمی است یعنی که غرقِ امنیت و عصمتیم و بس دهها هزار، مسجد و هیئت قرارگاست ما هسته‌ی مقاومت هیئتیم و بس با دشمن حقیر بگو، با ولایتیم ما نسل کربلائی و با غیرتیم و بس زنهار ای فلک زده. تهدیدمان مکن رزمنده‌ایم و در صددِ فرصتیم و بس در آسمان و خشکی و دریا، به اقتدار با قدرت علیست، ابر قدرتیم و بس امروز اگر عفاف و حجاب است درد ما از داغ معجریست که در حسرتیم و بس از درد شام و کوفه بمیریم عاقبت از غصه‌های فاطمه در محنتیم و بس تا پای جان به روضه و گریه مقیدیم تا روزِ انتقام در این غربتیم و بس @hajmahmoodzholideh
از بس رئوف و عاطفی و باصفا تویی دل‌ها دهد گواه، که بابای ما تویی بالاتر از تصور ما، مهربانی‌اَت در همدلی، شبیهِ رسول خدا تویی هم از خدای خویش رضا، هم ز بندگان انصافاً از هزار و یک آیَت، رضا تویی ای همنشینِ سائلِ درمانده، یا رضا هم‌سفره‌ی شکسته دلِ بی‌نوا تویی وقتی به کَلب و اُشتر و آهو نظر کنی با نوکرانِ خویش، سراسر عطا تویی آن‌کس که در مغازه‌ی سلمانیِ فقیر آن سنگ را، بَدَل بکند بر طلا تویی در کارِ خلق، عِزّت و ذِلّت بدستِ توست در اصل، در تُعِزّ و تُزِل، مَن تَشا تویی سلطانی و به رعیتِ خود، فخر می‌کنی من بی‌وفایم و به گدا، باوفا تویی هرچند خواهم از کرَمَت، وصفی آوَرَم لایُوصَفی و برتر از آن وَصف‌ها تویی امضای برگِ سبزِ برائت، زِ اهل نار ویزای کعبه و نجف و کربلا تویی تا زیرِ پرچمِ تو و موسَی بنِ جعفریم مقصودِ کاظمینِ دل و سامرا تویی □ □ □ خود صاحبِ دو عالمی، اما غریب وار آنکه زنَد به حجره‌ی خود، دست و پا تویی در حجره داشتی به برَت، قطعه‌ای حصیر آن‌که ندید بر بدنَش، بوریا تویی آن‌که ندید نیزه و شمشیر، بر تنَش آن‌که نرفت زیرِ سُمِ اسب‌ها تویی آن‌که نخورد چوب، به لعلِ لبانِ او آن‌که نگشت، قاریِ طشت طلا تویی با تهمتِ کنیزیِ اهل و عیالِ خویش آن‌که نشد به بزمِ جفا، مبتلا تویی @hajmahmoodzholideh