#روضه_امام_جواد_ع
مردم و هنگام جان دادن کسی با من نبود
حجره ام دربسته بود و خانه ام ایمن نبود
هادی ام را هم به سختی زیر لب دادم ندا
قدرتی دیگر برای این صدا کردن نبود
من بحال مرگ بودم قاتلم در شور و شوق
انتظاری بیش از این از جانب دشمن نبود
دست وپا تا می زدم رقاصه ای کِل می کشید
آرزوی دیگری آن لحظه جز مردن نبود
ناله های غربتم در هلهله جوهر نداشت
خانه تاریک و سردم مأمن ماندن نبود
آب می جستم مگر قدری کنم رفع عطش
آب بود و جرعه ای از آن نصیب من نبود
شکر می کردم خدا را تشنه ام مثل حسین
نیزه ای اما به حلقم وقت جان کندن نبود
سینه ام از چکمه های قاتلم سنگین نشد
خنجری بالا سرم هنگام جان دادن نبود
کاش یک خواهر برای غربتم می ریخت اشک
خنده کن بسیار بود و گریه کن اصلا نبود
خواهری را یادم آمد در میان قتلگاه
محرمی دیگر برای عمه را بردن نبود
پیکرم را با جسارت روی بام خانه برد
سایه بال کبوتر بود و جان در تن نبود
این جوانی را نثار عمر زهرا می کنم
گرچه در باغ و بهارم فصل گل چیدن نبود
غصه پهلو شکسته این جوان را پیر کرد
چاره ای دیگر در این ماتم بجز رفتن نبود
زود رفتم تا که زود آید امام منتقم
نیتی دیگر به غیر از یار او بودن نبود
#روضه_امام_جواد_ع
@hajmahmoodzholideh
#روضۀ_امام_جواد_ع
دست از سرم بردار ای ملعونه همسر
بگذار کنج حجره در غربت بمیرم
برهم مزن با هلهله حال عروجم
ای بی حیا بگذار با عزت بمیرم
خواهم که اینک با همین حال پریشان
پا در میان روضۀ جنت گذارم
با یاد روی خاکیِ جدّ غریبم
صورت بخاک حجره با حسرت گذارم
عیبی ندارد آب هم بر من حرام است
با اینکه من نور دل خیرالنسایم
عطشان بمیرم بهتر از یک جرعه آب است
من زادۀ لب تشنۀ کرب و بلایم
دیگر رها کن حیله و مکر و جفا را
من را بدست غصه و آلام بسپار
در را بروی نعش من واکن که مُردم
بی سر صدا جسم مرا بر بام بسپار
.........
بدجور خورده این سر و صورت به پلّه
وقتی کنیزان روی بامم میکشاندند
بال کبوترهای عاشق واشد، ایکاش
در کربلا خود را به جدم میرساندند
من یاد گودالم ولی جدّ غریبم!
این قتلگاهِ من شبیه کربلا نیست
از شادیِ جان دادنم بیرون ز مقتل
کف میزنند اما خبر از نیزه ها نیست
تو زیر سمّ اسبها جان هدیه کردی
من گوشۀ این حجرۀ دربسته آقا
من پیکرم یکبار هم نیزه نخورده
تو استخوانهایت همه بشکسته آقا
آری ترا جمع اراذل سر بریدند
من سر به پیکر دارم و شرمنده هستم
تو حنجرت شد پاره پاره زیر خنجر
من باز حنجر دارم و شرمنده هستم
تو نازدانه در خرابه دیدی اما
من نازدانه دیده ام در ناز و نعمت
تو تازیانه دیدی و سیلی به دختر
من دخترم را دیده ام تنها به محنت
تو تا چهل منزل سرت بر نیزه ها رفت
من سر بدامان پسر دارم عزیزم
تو چند مُهرِ سنگ بر پیشانی ات هست
من مِهرِ دستان پدر دارم عزیزم
تو مادرت زهرا صدا میزد بُنَیَّ
من بر سر خود سایۀ مادر ندارم
تو مثل زینب غصه خور داری حسین جان
تو گریه کن داری و من خواهر ندارم
#روضۀ_امام_جواد_ع
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_جواد_ع
برای کشتن من این شتاب لازم نیست
حیا کنید که بر من عتاب لازم نیست
به زهر کینه ی خود، صد بلا بمن دادی
دگر به خنده دلم را عذاب لازم نیست
شبیه جد غریبم حسین عطشانم
ز کام تشنه ی من، منعِ آب لازم نیست
صدای هلهله و رقص و پایکوبی چیست
میان درد دگر التهاب لازم نیست
جوادم و ز جوانی ندیده ام خیری
به غیر مرگ به آهم جواب لازم نیست
به غیظ این بدن خسته را مبر بر بام
تن نحیف مرا آفتاب لازم نیست
به پله پله سرم را به سنگ کوبیدی
چنین به پیکر من پیچ و تاب لازم نیست
چنان حسین به تن، سایبان نمیخواهم
کبوتران حرم را صواب لازم نیست
تنش سه روز و دو شب سایبان ندید آری
به غیر نیزه به جسمش حجاب لازم نیست
هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تن داشت
دگر ز سُمّ ستوران، عِقاب لازم نیست
به اشک اهل حرم نیزه دار میخندد
به داغدیده دگر اضطراب لازم نیست
سری که نیزه نشین گشت تا چهل منزل
دگر جسارت بزم شراب لازم نیست
میان سلسله بردند عمه هایم را
به دست دخت سه ساله طناب لازم نیست
برای عقده گشودن ز اینهمه غربت
به غیر روضه ی شام خراب لازم نیست
#روضه_امام_جواد_ع
@hajmahmoodzholideh