eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از داغ تو شد راحت، یافاطمه همتایت عمری بخدا بودم، شرمنده‌ی غم‌هایت هجرانِ تو پایان شد، حیدر به تو مهمان شد دیگر نکنی پنهان، رخسار ز مولایت با اینکه نگفتی زان، سیلی سخنی با من اشکِ حسنم می‌گفت، با من ز بلایایت مانده به دلم حسرت، از غصه‌ی دیدارت شاید که کنم زین پس، من سیر تماشایت از تیزیِ آن مسمار، عمری جگرم می‌سوخت شد سینه‌ی تو سوراخ. من سوخته اَم جایت پهلوی تو تنها نَه، آنجا کمرم بشکست با ضربۀ پشت در، با حملۀ اعدایت قنفذ جلوی چشمم، بازوی ترا لِه کرد در اصل گرفت از من، نیروی تولایت با اینکه مرا دیدی، چون "شَملِ جنین" دَرهم والله پناهم شد، آنروز شکیبایت با خانه نشینی هم، بعدِ تو کنار آمد این رهبر مظلومت، در سوگِ غم افزایت اما جگرِ زینب، بدجور ز داغت سوخت دیدم ز خدا می‌کرد، هر روز تمنایت هم پهلوی تو دیده، هم فرقِ مرا، در خون اما تَهِ گودال است، محتاجِ تسلایت آنجا که روَد نیزه، در حلقِ حسینِ تو آنجا که شود از درد، گودال مصلایت یک لشکر و یک زینب، تا شام اسارت را تنها نگذاریمَش، تا صحنه‌ی فردایت در بزمِ شراب ای وای، از تهمت بی‌دینان انگشتِ اشاراتِ آن دشمنِ رسوایت آخر برسد بر داد، در گوشه‌ی ویرانه آن طفلِ یتیمِ من، آن دختر زیبایت ویرانه بسازد از، کاخِ ستمِ دشمن با گریه‌ی زهرایی، با ناله و آوایت روز فرج مهدی است، روز من و روز تو تا متقمت آید، برپاست دعاهایت @hajmahmoodzholideh
از داغ تو شد راحت، یافاطمه همتایت عمری بخدا بودم، شرمنده‌ی غم‌هایت هجرانِ تو پایان شد، حیدر به تو مهمان شد دیگر نکنی پنهان، رخسار ز مولایت با اینکه نگفتی زان، سیلی سخنی با من اشکِ حسنم می‌گفت، با من ز بلایایت مانده به دلم حسرت، از غصه‌ی دیدارت شاید که کنم زین پس، من سیر تماشایت از تیزیِ آن مسمار، عمری جگرم می‌سوخت شد سینه‌ی تو سوراخ. من سوخته اَم جایت پهلوی تو تنها نَه، آنجا کمرم بشکست با ضربۀ پشت در، با حملۀ اعدایت قنفذ جلوی چشمم، بازوی ترا لِه کرد در اصل گرفت از من، نیروی تولایت با اینکه مرا دیدی، چون "شَملِ جنین" دَرهم والله پناهم شد، آنروز شکیبایت با خانه نشینی هم، بعدِ تو کنار آمد این رهبر مظلومت، در سوگِ غم افزایت اما جگرِ زینب، بدجور ز داغت سوخت دیدم ز خدا می‌کرد، هر روز تمنایت هم پهلوی تو دیده، هم فرقِ مرا، در خون اما تَهِ گودال است، محتاجِ تسلایت آنجا که روَد نیزه، در حلقِ حسینِ تو آنجا که شود از درد، گودال مصلایت یک لشکر و یک زینب، تا شام اسارت را تنها نگذاریمَش، تا صحنه‌ی فردایت در بزمِ شراب ای وای، از تهمت بی‌دینان انگشتِ اشاراتِ آن دشمنِ رسوایت آخر برسد بر داد، در گوشه‌ی ویرانه آن طفلِ یتیمِ من، آن دختر زیبایت ویرانه بسازد از، کاخِ ستمِ دشمن با گریه‌ی زهرایی، با ناله و آوایت روز فرج مهدی است، روز من و روز تو تا متقمت آید، برپاست دعاهایت @hajmahmoodzholideh