#روضه_ضربت_خوردن_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
سفره شد پهن و پدر دستان زینب را گرفت
چون نمک بگذاشت، قرصِ نان زینب را گرفت
بانو از حالاتِ بابا، غرق در دلشوره شد
از همان اول، لبِ خندان زینب را گرفت
مثلِ روز آخرِ زهرا، علی بیتاب بود
برق چشمانِ پدر، چشمان زینب را گرفت
گفت: مهمانِ منی، یا میهمان فاطمه؟
گوئیا مادر زِ من، مهمان زینب را گرفت
آخرین دَم، نالهی مرغانِ خانه شد بلند
رفتنِ مولا، سر و سامان زینب را گرفت
تا که بابا از کنارِ خانهی دختر گذشت
فتنهای تیره، مهِ تابان زینب را گرفت
ناگهان محرابِ مسجد، گشت چون دریای خون
نالهای عرشی، دلِ لرزان زینب را گرفت
آنکه در میدان شِگِردش بود، یک ضربت به خصم
ضربتی جانِ علی و جان زینب را گرفت
عاقبت بغضِ خوارج، ریخت بر فرق علی
کینهی دیرینهای، جانان زینب را گرفت
زیرِ آغوشِ پدر، بغضِ برادرها شکست
اشکِ حسرت، دیدهی گریان زینب را گرفت
زیرِ لب میگفت: خود گردم پرستارش، ولی
عمقِ ضربت، فرصتِ درمان زینب را گرفت
میرسد روزیکه، روی حنجری مرهم نهد
بوسه بر پاره گلویی، جان زینب را گرفت
قدرت از حنجر گرفت و کوفه را بر هم که ریخت
راسِ روی نیزهای، طوفان زینب را گرفت
#روضه_ضربت_خوردن_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh