#روضه_ورود_به_مدینه
مدینه می طلبد با برادرم باشم
چه خوب بود که همراه مادرم باشم
مدینه ! زینب مظلومه بی حسین آمد
روا نبود که من بی برادرم باشم
رسد بگوش ، صدای تلاوت حسنم
دلا بکوش که همدرد باورم باشم
فضای شهر بدون حسین تاریک است
نشد به سایۀ خورشید انورم باشم
مدینه ! جای تو خالی چه کربلایی بود
چگونه روای سالار بی سرم باشم
مدینه ! زینب زهرا کجا و بی یاری
ز بی کسی است که سالار لشگرم باشم
بغیر پیرهن پاره ارمغانی نیست
چه تحفه ایست ، که مدیون مادرم باشم
هزار شکر که ما را اسیر دید خدا
همانکه خواست نگهدار معجرم باشم
مدینه ! دست مرا کوفه بست ، منزلها
گمان نداشت چنین یار رهبرم باشم
ز بس بحال پریشان و خسته خندیدند
هنوز غمزدۀ حال مضطرم باشم
مدینه ! باغ و بهارم خزان شده یکجا
منم که شاهد گلهای پرپرم باشم
مدینه ! زیور و خلخال دختران کَندَند
چگونه راویِ غمهای دیگرم باشم
مدینه ! امّ بنین را بگو مدد بدهد
که سوگوار امیر دلاورم باشم
خبر کنید به دیدار ، امّ لیلا را
که داغدار تنِ چاک اکبرم باشم
رباب را ننشانید زیر سایه که گفت :
تمام عمر عزادار همسرم باشم
مرا بدیدنِ گهواره هیچ حاجت نیست
که فکر غارت گهوار اصغرم باشم
رها کنید اهالی ! که تا سحر ، امشب
به گریه معتکفِ جدّ اطهرم باشم
دلم هوای مناجات دلبرم کرده
کجاست قاری زینب که محترم باشم
به قبر مخفی مادر گریز باید زد
که نوحه خوان حریم پیمبرم باشم
دعا کنید گرفتار فتنه گر نشوید
که من اسیر همین خصم کافرم باشم
#روضه_ورود_به_مدینه
@hajmahmoodzholideh
#روضۀ_ورود_به_مدينه
یارسول الله برخیز ارمغان آوردهام
از یتیمانِ حرم یک کاروان آوردهام
دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن
زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آوردهام
رفتم از پیشَت اگر با لشگری از محرمان
کاروان را همره نامحرمان آوردهام
آستین ها شد بجای چادرِ زنها حجاب
با چه وضعی دختران را نزدتان آوردهام
از کنیزک خواندن ناموس، نشنیده بگیر
من اماناتِ ترا با نیمه جان آوردهام
این عبا امّامه، این شمشیر، این هم خاتمت
من دلی پُر نزد تو از ساربان آوردهام
داغ هفتادو دوتن، یک صبح دیدم تا غروب
خود مپرس از من چرا قدّی کمان آوردهام
از جوانان بنی هاشم فقط سجاد ماند
جمع را همراهِ مولای جوان آورده ام
یارسول الله، یاجدّا حسینت کشته شد
خویش را از قتلگه بر سرزنان آوردهام
کوفیان میخواستند از دین نماند، هیچ چیز
پرچم اسلام، با نطق و بیان آوردهام
خوب میدانی که در شام آبرویم ریختند
با دلی خون، آبرویی جاودان آورده ام
همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد
گر چه از آن نیمه شب دردی نهان آورده
#روضۀ_ورود_به_مدينه
@hajmahmoodzholideh
#روضه_ورود_به_مدینه
یارسول الله برخیز ارمغان آوردهام
از یتیمانِ حرم یک کاروان آوردهام
دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن
زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آوردهام
رفتم از پیشَت اگر با لشگری از محرمان
کاروان را همره نامحرمان آوردهام
آستین ها شد بجای چادرِ زنها حجاب
با چه وضعی دختران را نزدتان آوردهام
از کنیزک خواندن ناموس، نشنیده بگیر
من اماناتِ ترا با نیمه جان آوردهام
این عبا امّامه، این شمشیر، این هم خاتمت
من دلی پُر نزد تو از ساربان آوردهام
داغ هفتادو دوتن، یک صبح دیدم تا غروب
خود مپرس از من چرا قدّی کمان آوردهام
از جوانان بنی هاشم فقط سجاد ماند
جمع را همراهِ مولای جوان آورده ام
یارسول الله، یاجدّا حسینت کشته شد
خویش را از قتلگه بر سرزنان آوردهام
کوفیان میخواستند از دین نماند، هیچ چیز
پرچم اسلام، با نطق و بیان آوردهام
خوب میدانی که در شام آبرویم ریختند
با دلی خون، آبرویی جاودان آورده ام
همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد
گر چه از آن نیمه شب دردی نهان آورده
#روضه_ورود_به_مدینه
@hajmahmoodzholideh
#روضه_ورود_به_مدینه
موکبِ اهلِ بِیتِ شاهِ شهید
چون به دروازه مدینه رسید
سیدالساجدین به صوتِ بشیر
بر اَهالیِ شهر داد سفیر
همه آیند سوی دروازه
که شده داغِ فاطمه تازه
خیمه های عزا بپا گردید
شهرِ یثرب چو کربلا گردید
زود مردم خبر شدند همه
بر سر و سینه میزدند همه
بینِ جمعیتی که آشفتند
طَرَّقوا طَرَّقوا بهم گفتند
اُمِ لیلا رسید و اُمِ بنین
ناله کردند با نوای حزین
دور تا دورِ زینب کبرا
حلقه کردند با همه زنها
این تو هستی، عقیله زینبِ ما؟
دختِ زهرا، جلیله زینبِ ما؟
چه بلائی ست بر سر آمده است؟!
کاروانت چه مضطر آمده است!؟
ای بقربانِ شور و احساست
کو حسینت؟ کجاست عباست؟
اینکه داری به کف در انجمنش
نکند هست کهنه پیرهنش
بینِ مردم که همهمه افتاد
جز علی، ناله ی همه افتاد
گفت سجاد با تنی خسته
با دلی از فراق، بشکسته:
همه ی اهل درد را کشتند
همه مردانِ مرد را کشتند
خیز از خاکِ قبر، یاجداه
خبری دارم از برای تو، آه
شد حسینِ تو کشته در گودال
زیرِ سمِ ستور شد پامال
آنکه جایش بروی سینه توست
شهرها دور از مدینه توست
دشمنت بسکه بی حیایی کرد
بر تنش راهپیمایی کرد
تا که سر از تنش جدا کردند
تنِ عریان او رها کردند
کرد در زیر نیزه ها ماوا
شد سرِ غارتِ تنش دعوا
آبروی حسین را بردند
عترتت را به هر کجا بردند
برد دشمن به افتخار و وقار
زینبت را به کوچه و بازار
حَرّمت را چه بد اسیری برد
کوفه تا شام با حقیری برد
آستین ها، حجاب زنها شد
پرده پاره، نقاب زنها شد
وای از کینه ها، به بزم شراب
آه از دیده ها، به بزم شراب
نه فقط کارِ شام، هیزی بود
دردمان تهمتِ کنیزی بود
#روضه_ورود_به_مدینه
@hajmahmoodzholideh
#روضه_ورود_به_مدینه
السلامُ علیکَ یا جَدّاه
آمده زینبت به ناله و آه
خسته از غربت و مصیبتِ راه
قدکمان از مصائبی جانکاه
گرچه پیروز آمدم به حضور
خانمانسوز آمدم به حضور
همه هستی ز دست دادم و باز
روی پاهای خود سِتادم و باز
ایستادم، ولی فتادم و باز
شد ادامه رهِ جهادم و باز
بازگشتم سوی مدینه ولی
نه حسین است همرهم، نه علی
نه به دل، جز غمی بجا مانده
نه مرا محرمی بجا مانده
نه بجز ماتمی بجا مانده
نه سپاهِ کمی بجا مانده
ماند بر خاک، یااباالقاسم
هیجده کشته از بنی هاشم
همه را کشته ناگهان دیدم
بارشِ نیزه و سنان دیدم
قتل و غارت ز دشمنان دیدم
لشکری در پیِ زنان دیدم
نه علمدار در کنارم بود
نه کسی آشنا و یارم بود
ناگه از نیزهای سری افتاد
بر زمین پاره پیکری افتاد
چشمِ خولی، به دختری افتاد
دستِ جلاد، معجری افتاد
ناگزیر، اَمر بر فرار آمد
بدترین شامِ روزگار آمد
همه جا دود و آتش و خون بود
خیمهها سوخت، ماه محزون بود
یاسهایت کبود و گلگون بود
وضعِ اهلِ حرم دگرگون بود
تازه آغاز شد اسارت ها
چه بگویم من از جسارت ها
□ □ □
سخنی بهر مادرم دارم
زخمهایی به پیکرم دارم
آه در قلبِ مضطرم دارم
معجری باز بر سرم دارم
غم مخور، زینبِ تو غوغا کرد
خطبه ها کارِ معجز آسا کرد
مادرا دیدهی تر آوردم
اُسرا را به محضر آوردم
لشکری پاره معجر آوردم
خبر از شاهِ بی سر آوردم
تا مسیرم ز قتلگه طی شد
چقدر سر بریده بر نی شد
کامِ لب تشنگان خنک نشدند
زخمها خالی از نمک نشدند
هیچ یک فارغ از کتک نشدند
غیرِ زینب، ز کس کمک نشدند
در دفاع از حرم، هنر کردم
همه جا خویش را سپر کردم
هیچکس ناسزا نگفت بما
تهمت و ناروا نگفت بما
کوفه اصلاً خطا نگفت بما
بزمِ شام از جفا نگفت بما
من نگویم ز اِفتِرا چیزی
تا بماند قضيهی هیزی
خبرِ سخت، شامِ ویران است
در خرابه سهساله مهمان است
آنکه خورده شکست، عدوان است
کاخِ دشمن، به موجِ طوفان است
زین سفر مانده بهرِ سوغاتی
پاره پیراهنی، جراحاتی
#روضه_ورود_به_مدینه
@hajmahmoodzholideh