#روضه_طفلان_مسلم_ع
بي سرشدن به راه تو مولا سعادت است
آقا بجان تو هنرِ ما شهادت است
مانسل کربلاي خليليم ياحسين
کارخليل ، بت شکني از ولادت است
طفلان مسلميم و فداييِ زينبيم
وقت وصال ، زينت عاشق رشادت است
هستيِ ما نثار سرِ زلفِ اکبرت
اين رتبه هم نشانة فخر و سيادت است
از کربلاسه شعبه نشد سهم ماشود
يادگلوي تشنة اصغرعبادت است
در زيرتيغ ، ياد تو آرامِ جان ماست
ذبح عظيم گشتن ما عين عادت است
آقا بيا که برقدمت خونِ ما حلال
ما را به دوست تا دَمِ آخر ارادت است
ما را قبول کن زشهيدان فاطمه
امضاي تو رضاي خدا در شهادت است
#روضه_طفلان_مسلم_ع
@hajmahmoodzholideh
#روضه_ورود_به_مدینه
مدینه می طلبد با برادرم باشم
چه خوب بود که همراه مادرم باشم
مدینه ! زینب مظلومه بی حسین آمد
روا نبود که من بی برادرم باشم
رسد بگوش ، صدای تلاوت حسنم
دلا بکوش که همدرد باورم باشم
فضای شهر بدون حسین تاریک است
نشد به سایۀ خورشید انورم باشم
مدینه ! جای تو خالی چه کربلایی بود
چگونه روای سالار بی سرم باشم
مدینه ! زینب زهرا کجا و بی یاری
ز بی کسی است که سالار لشگرم باشم
بغیر پیرهن پاره ارمغانی نیست
چه تحفه ایست ، که مدیون مادرم باشم
هزار شکر که ما را اسیر دید خدا
همانکه خواست نگهدار معجرم باشم
مدینه ! دست مرا کوفه بست ، منزلها
گمان نداشت چنین یار رهبرم باشم
ز بس بحال پریشان و خسته خندیدند
هنوز غمزدۀ حال مضطرم باشم
مدینه ! باغ و بهارم خزان شده یکجا
منم که شاهد گلهای پرپرم باشم
مدینه ! زیور و خلخال دختران کَندَند
چگونه راویِ غمهای دیگرم باشم
مدینه ! امّ بنین را بگو مدد بدهد
که سوگوار امیر دلاورم باشم
خبر کنید به دیدار ، امّ لیلا را
که داغدار تنِ چاک اکبرم باشم
رباب را ننشانید زیر سایه که گفت :
تمام عمر عزادار همسرم باشم
مرا بدیدنِ گهواره هیچ حاجت نیست
که فکر غارت گهوار اصغرم باشم
رها کنید اهالی ! که تا سحر ، امشب
به گریه معتکفِ جدّ اطهرم باشم
دلم هوای مناجات دلبرم کرده
کجاست قاری زینب که محترم باشم
به قبر مخفی مادر گریز باید زد
که نوحه خوان حریم پیمبرم باشم
دعا کنید گرفتار فتنه گر نشوید
که من اسیر همین خصم کافرم باشم
#روضه_ورود_به_مدینه
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
دلا خو کن به دلداری که از مهرش وفا خیزد
رها کن این و آنها را ز بیگانه جفا خیزد
برای یاری دلدار باید با صفا باشی
بیا بو کن نسیمی را که از عطرش صفا خیزد
نشان آشنا بودن رضای یوسف زهراست
خوش آنروزی که از کارم ز قلب او رضا خیزد
محرم رفت و دنبالش صفر بار سفر بسته
کنون من ماندم و هجری که از دورش بلا خیزد
اگر دست مرا گیرد دلِ خسته نمی میرد
وگر سازد رها ما را ز دلها مرگها خیزد
مرا دست گنه مسپار ای دلدار ای دلدار
که بی تو از منِ بی یار ، تنها ادّعا خیزد
خوش آن سفره که در ماه صفر بار مرا بندد
دلم تا فاطمیه پر زند و ز آن نوا خیزد
همین ایام بود آغاز غمهای دل زهرا
غم خانه نشینیِ علی از این عزا خیزد
سیاهی ها خداحافظ غم زهرا غم مخفی است
هنوز از قبر مخفی نالۀ مهدی بیا خیزد
بیا مهدی برای انتقام مادرت زهرا
که از درد و غم سیلی هزاران ماجرا خیزد
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#روضه_رسول_خدا_ص
از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت
خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است
گویی از او ارادۀ آب حیات داشت
بوی علی شفای غم و درد مصطفاست
ورنه رسول ، پیش از اینها وفات داشت
سینه به سینه اش دَم آخر نهاد و گفت:
هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت
هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب
ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت
محراب را چو غیرِ علی دید در نماز
او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت
محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس
آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت
چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه
زهرای خسته ، خنده ز شوق ممات داشت
آغوش می گشود برای دو نور عین
از بس به بوسۀ حسنین التفات داشت
با هر نظر حبیب خدا داشت نکته ای
امّا نگاه زینب کبری نکات داشت
تا آخرین نفس نگران حسین بود
گاهی گریز روضۀ آب فرات داشت
در روزهای آخر عمرش ، بقیع را
آگاه از مصائب بعد از وفات داشت
تازه غم و مصائب زهرا شروع شد
آنکه به زیر سایه تمام کُرات داشت
فرمود : دخترم ، بخدا می برم پناه
زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت
تو بازوی علی و علی بازوی خداست
از بازوی شکستۀ تو دین ثبات داشت
#روضه_رسول_خدا_ص
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_حسن_ع
مادر ز بس برای غمت گریه کرده ام
عمری برای عمر کمت گریه کرده ام
موی سپید و روی شکسته است حاصلم
از بس که بی صدا ز غمت گریه کرده ام
داغِ جوانی اَت کَبِدم را مذاب کرد
با خونِ دل بر آن عظمت گریه کرده ام
مانند شمع این جگر خسته آب شد
با لخته لخته بر اَلَمت گریه کرده ام
سِرّم به کس نگفتم و با خویش سوختم
یعنی به غنچۀ حرمت گریه کرده ام
ای پهلوی شکستۀ تو حامی علی
بر دندۀ قلم قلمت گریه کرده ام
کردی برای دین علی سینه ات سپر
مادر! بر این همه کَرمت گریه کرده ام
گفتی قسم به جان علی یاری اَش کنم
عمری برای این قَسَمت گریه کرده ام
ظلمی که بر تو شد به کسی در جهان نشد
تنها ، به این همه سِتَمَت گریه کرده ام
مادر قسم بجان تو من کشتۀ توأم
خون در عزای محترمت گریه کرده ام
تیغ مغیره راز جوانمرگیِ تو بود
بازو شکسته ! بر وَرَمت گریه کرده ام
ضرب غلاف و سیلی و میخ و لگد چه کرد؟!
یاس علی به پیچ و خَمت گریه گرده ام
با آن شتاب رفتی و برگشتنت ولی...
آهسته شد ، به هر قدمت گریه کرده ام
از کوچه تا هنوز عصای تو مانده ام
از بس برای قدّ خمت گریه کرده ام
زینب هنوز چادر خاکی به سر کند
عمری به سایۀ عَلَمت گریه کرده ام
بهتر که من بخاک بقیع فانی ات شوم
یعنی به غربت حرمت گریه کرده ام
#روضه_امام_حسن_ع
@hajmahmoodzholideh
#يا_امام_حسن_ع_ادركني
درد مرا نگاه نجيبت دوا حسن
در راه دوست آنچه ببخشي سزا حسن
دشمن ز بذل دستِ كريمت عطا بَرَد
بر دوستان عطاي كريمان روا حسن
سائل اگر سخاوت بي نقص طالب است
هرجا رود به غير حريمت خطا حسن
اي عادتت كرامت و احسان ، سجيّتت
عالم كنار سفرة تو مجتبي حسن
ذرات تا كُرات همه ميهمان تو
با ميزباني تو فلك آشنا حسن
افضل تر از ولاي تو نبْوَد عبادتي
مِهر تو پاسداريِ آل عبا حسن
يوسف كجا و حُسن تو اي آفتاب حُسن
صدها هزار يوسفت اي شه ، گدا حسن
شك نيست انقلاب حسين از تو پا گرفت
محصولِ صلح توست ، اگر كربلا حسن
هر ديده اي كه سبز بگريد به غربتت
خندان تر از بهار به روز جزا حسن
جز داغ تو كه باعث لَخت جگر نشد
سيلي است قاتل تو نه زهر جفا حسن
#يا_امام_حسن_ع_ادركني
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_حسن_ع
تنها ميان كوچه ها من ديده بودم
مادر زمين افتاد و من ترسيده بودم
ترسيده بودم مادرم درجا بميرد
چون غنچه از طوفان به خود لرزيده بودم
از بس كه سنگين خورد سيلي ، روي ياسش
من جاي او چون گل زهم پاشيده بودم
ضربه به جان خويش قطعاً مي خريدم
گر زودتر از مادرم جنبيده بودم
يادش بخير آندم كه بازوي كبودش
مخفي ز بابا نيمه شب بوسيده بودم
شد تلخ تر از گرية صد ساله بَهرم
آندم كه ناچار از پدر خنديده بودم
با كس نگفتم راز اين غم را كه تا حال …
از مادرم اين ناله ها نشنيده بودم
مثل عصا خود را نمودم تكيه گاهش
اطراف چادر را بر او پيچيده بودم
شد انتقام فتح خيبر درب و ديوار
سنگينيِ آن درب را سنجيده بودم
گر رازهايم زين جگر افشا نمي شد
روشن نمي شد تا چه حد رنجيده بودم
گر كه نمي بردي تو اي تشت آبرويم
تا زير خاك اين رازها پوشيده بودم
#روضه_امام_حسن_ع
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_رضا_ع
دیدی اگر عبا بسرم بود چاره کن
فکری برای این جگر پاره پاره کن
دیدی اگر به کوچه زمین خوردنِ مرا
یاد از زمین فتادنِ مَه در شراره کن
همراه من بیا و در حجره را ببند
آنگه میان گریه بحالم نظاره کن
رنگِ پریدۀ من اگر مشکلِ تو بود
یادی ز یاس نیلی و آن گوشواره کن
دیدی اگر جمال جگر گوشۀ مرا
پس احترامِ کاملِ آن ماه پاره کن
دیدی اگر پدر به سر زانوی پسر
گریه به غربت بدنی پاره پاره کن
دیگر مرا نبینی و او حجت خداست
با جان و دل اطاعتش از هر اشاره کن
نعش مرا بگیر و به هرجا که او رَوَد
یاد از مشایعت به شبی بی ستاره کن
#روضه_امام_رضا_ع
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_رضا_ع
رنگی اگر پرید ، نظر بر رویش کنید
قلبی اگر شکست ، دلی دلجویش کنید
وقتی عبا به پای کسی گیر می کند
کاری برای زخم سر زانویش کنید
یاری کنید وقت زمین خوردنِ کسی
پایی که خسته ماند پر از نیرویش کنید
وقتی کسی به روی زمین درد می کشد
فکر گشودنِ گره از اَبرویش کنید
دیدید اگر چو مار گزیده شود کسی
بی وقفه رو به قبله ، سرِ زانویش کنید
حالا بگو قیافه شناسی بیاورند
گل چون شناخته نشود ، پس بویش کنید
چون محتضر به زلف پریشان ز پا فتد
دستی شبیه شانه در آن گیسویش کنید
زهری که بر جگر بنشیند ، علاج نیست
هر چند بحر آبِ خنک دارویش کنید
باید که قبلِ حادثه فکر علاج بود
یعنی امام را مددِ نیکویش کنید
وقتی که روز واقعه یارش نمی شوید
پس پشت پنجره سخن از آهویش کنید
حتی اگر امام رضا رأفتی کند
این لطف اوست ، دست دعا را سویش کنید
حالا بیاد مادر پهلو شکسته گفت :
دستی اگر شکست ، مدد بازویش کنید
#روضه_امام_رضا_ع
@hajmahmoodzholideh
#در_رثای_حضرت_سکینه_س
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا...
کمتر نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا
یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان
مرهون نوحه های سکینه ست کربلا
آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود
با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما
راه حسین، راه قیام است و راه خون
باید همیشه زنده نگه داشت راه را
تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی
گفت از هزار داغ، یکی را برای ما
وقت غروب بود و أذانی نمی رسید
إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا
دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه
در لابلای شیون و غوغای ماجرا
یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل
یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا
دست خودم نبود که فریاد میزدم
معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا
دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود
یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا
در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم
دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها
دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان
با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟
میگفت با تمام نواهای زخمی اش
اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا
این موجِ کربلا همه را غرق می کند
مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
#در_رثای_حضرت_سکینه_س
@hajmahmoodzholideh
#السلام_علیک_یا_امام_حسن_عسگری_ع
گدای کوی تو آقاست یا اباالحجه
که زیر سایۀ مولاست یا اباالحجه
نگفته ، حاجتِ دل را برآوری آقا
ز بسکه لطف تو با ماست یا اباالحجه
به خوان نعمت تو انبیاء بنشستند
که دست جود تو غوغاست یا اباالحجه
هزار حاتم طایی گدای سفرۀ تو
که سفره دار تو یکتاست یا اباالحجه
که گفته گوشۀ تبعید فیض جاری نیست
کرامت تو ز بالاست یا اباالحجه
بهارها همه دم صحبت از گُلت دارند
گُل تو یوسف زهراست یا اباالحجه
هزار یوسف مصری غلام یوسف تو
دَمَت هزار مسیحاست یا اباالحجه
خبر دهند به اردوی سوگوارانت
بساط ناله مهیّاست یا اباالحجه
صدای نالۀ مهدی بگوش می آید
که نور چشم تو تنهاست یا اباالحجه
عزای غربت تو بوی مجتبی دارد
دلت کرانۀ غمهاست یا اباالحجه
فراق و غربت و تبعید و رنج ، قوط تو شد
که غصه یار تو مولاست یا اباالحجه
هنوز یار نداری که یاری تو کند
که از مزار تو پیداست یا اباالحجه
شکسته باد نظامی که حرمت تو شکست
مزار تو همه دلهاست یا ابالحجه
هزار گنبد تابان به مرقدت روشن
که فرشت عرش معلّاست یا اباالحجه
ملائک حرمت با وقار می گویند:
که کربلای تو اینجاست یا اباالحجه
#السلام_علیک_یا_امام_حسن_عسگری_ع
@hajmahmoodzholideh
#شهادت_امام_حسن_عسگری_ع
رنج و هجران و بلا از غربتم لبریز بود
دیده ، عمری بود ، از غمهای من خونریز بود
کربلایم سامرا و قاتلم زهر جفا
گوشۀ تبعیدگاهم ، قتلگاهم نیز بود
دیده ام از نینوا هردم زیارتگاه داشت
ناله ام ، صبح و مسا مانند رستاخیز بود
درد تحقیر و حکایت نامۀ بی حرمتی
گوشه ای از آن غضبهای جنون آمیز بود
این همه درد و شکنجه این همه صبر و فراق
در برِ خانه نشینیِ علی ناچیز بود
خاطر رنجیده ام ، داغِ در و دیوار داشت
عمر کوتاهم تماماً یاد آن دهلیز بود
اولین دستِ ستمگر ، یاسِ طاها را شکست
بعد از آن غم ، هر بهاری نزد ما پائیز بود
نقشۀ قتل من از دیرینه مطرح شد ولی ...
پیش دشمن فتنۀ تبعید دستاویز بود
زخم پنهان دلم ، مرهم ندارد غیر زهر
از همان زهری که بهر مجتبی تجهیز بود
دست لرزانم ، گواهِ زخم سوزان من است
کشتنِ این زهر مثل نیزه های تیز بود
آخرین خورشید پیدایم ولی در پشت ابر
درد پنهان بودن از شیعه ملال انگیز بود
در میان شیعیانِ خویش ماندم ناشناس
سیره ام با این وجود از هجرشان پرهیز بود
دیده بستم همچو یعقوب از جمال یوسفم
آخرین دیدار با مهدی چه حزن انگیز بود
می رسد اینک زمان انتقام ای شیعیان
قائم ما می ستاند حقِّ ما از دشمنان
#شهادت_امام_حسن_عسگری_ع
@hajmahmoodzholideh