eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
4 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علم بدوش چو از کعبه یاری آید کفن بپوش که با ذوالفقار می آید ز لابلای نوای دعای اهل سحر صدای آمدن تک سوار می آید نگاه از افق جمعه بر نمی داریم که او درست بوقت قرار می آید سحر نشینیِ دل را به صبح باید برد که انتهای شب انتظار می آید به رغم دشمنیِ آل های بی مقدار امیر قافله با اقتدار می آید هزار تیر سه شعبه به یک کمان دارد دعا کنید برای شکار می آید به روضه خوان علمدار قد خمیده بگو بگو که مرهم آن انکسار می آید به پاس حرمت یاس کبود پیغمبر امام منتقمان با وقار می آید به کربلای دل پاک خویش بنویسید طلوع فجر پس از شام تار می آید @hajmahmoodzholideh
با اینکه من از رحمت تو در نظرهستم هر سو که روم باز من اندر خطر هستم دشمن چه قسم خورده مرا خار نماید!؟ درلحظه شیطان شدنم خود خطر هستم وا کن به دلم باب نجاتی که غریبم تا کی من از این جرم و گنه پشت در هستم هرجا که سخن از تو بگویند هماندم شرمنده ز تو وزگنهم خونجگر هستم دنبال تمنای توأم خانه به خانه آواره ام و خسته ام و دربدر هستم در ابر گنه گم شده نور بصرمن والله که محتاج دو تا چشم تر هستم بیچاره ترین بنده درگاه منم من لیکن به امید تو گدای سحر هستم ایکاش که از حزب تو باشم نه زشیطان کز دشمن مغضوب علی (ع) منزجر هستم ایکاش دری باز شود سوی شهادت بگذشته براه تو زجان و زسر هستم چون طبل شب جنگ بکوبند دوباره.... در راه علمدار تو همچون سپر هستم جز کرب و بلا راه دگر نیست سوی قدس من دیده براه خبری تازه تر هستم @hajmahmoodzholideh
همان امام که احیا نمود مکتب را بنا گذاشت به عالم ستون مذهب را به علم و حکمت و ایمان خویش روشن کرد در آسمان امامت هزار کوکب را ز انقلاب کلامش ، کمال حاصل شد نجات داد ز بیداد ، هر معذب را به نور علم و عمل پرورید در عالم هزارها خلف صالح و مهذب را بنای حوزه اگر باقرالعلوم گذاشت به فقه جعفری آراست صادقش لب را حیات مکتب شیعه حدیث و قرآن است که هر دو علت بالندگیست مذهب را ز بعد کرب و بلا، بعد باقر و سجاد شکست صادق دین پشت ظلمت شب را میان محفل علمی ز ظلم دشمن گفت به اهل بیت ، هدایت نمود اغلب را رواج داد که راه عروج ما روضه است ادا نمود حقوق حسین و زینب را گناه شیخ الائمه چه بود ای مردم شکست دشمن او آن دل مقرب را شبیه حیدر کرار دست او بستند شبیه فاطمه در شعله گفت یارب را دوباره وقت نماز و هجوم نامردان دوباره بی ادبی سیدی مؤدب را چرا کسی نگران امام پیرش نیست کجاست دادرسی ، غربت لبالب را میان آن همه شاگرد یک نفر نشنید صدای بغض گلوی رئیس مذهب را امام مفترض الطاعه را پیاده کشاند برای خویش مهیا نمود مرکب را به روی صادق دین ناسزا ! زبانم لال خدا عذاب کند دشمن مکذب را هنوز تهمت بی دین به اهل دین رسم است هنوز فتنه بَرَد مردم مذبذب را به یاد تاول پای سه ساله که افتاد مرور کرد همه روضه های آن شب را
ایران دو حرم در قم و مشهد دارد در این دو، جواد رفت و آمد دارد فرمود که شاچراغ، سوّم حرم است رهبر نفَسِ آل محمد دارد @hajmahmoodzholideh
هر دم همه آل عبا را صلوات با فاطمه حجت خدا را صلوات هر کس که محمدیست همراه علی با حضرت معصومه رضا را صلوات @hajmahmoodzholideh
عالم حریم حرمت آل پیمبر است کلِّ فلک همان فدک آل کوثر است چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است ما غیرِ خیرِ فاطمه خیری ندیده ایم هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است آری به حرمت حرم ثامن الحجج ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا این مملکت هدیّۀ زهرای اطهر است مکه مدینه سامره کرب و بلا نجف تا کاظمین یکسره با قم برابر است بالاترین زمان که پس از روز مادر است معصومه شاهد است، همین روز دختر است آمد چه دختری که چو زینب کند قیام جان برادر است و رضا جان خواهر است از مشهدِ شَهَنشَه و شیرازِ شاچراغ تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است شوق زیارت و حرم و آب و دانه ام یعنی که من کبوتر این آستانه ام ای مرقد تو قبلۀ عالم ترا سلام ای امتدادِ سورۀ مریم ترا سلام ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر جام طهور کوثر و زمزم ترا سلام ای پارۀ تنِ همۀ آل مصطفی وی بضعۀ نبیِّ مکرّم ترا سلام ای بارگاه قدسیِ تو آشیانه ای… بر بهترین سلالۀ خاتم ترا سلام آئینه دارِ معرفةُ الفاطمه تویی ای رازدارِ خلقتِ آدم ترا سلام باید ترا عقیلۀ دوّم صدا کنیم عِلم لدُن تُراست مسلّم، ترا سلام یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است ای بر عفاف،رشتۀ محکم ترا سلام نیکان ترا ملیکۀ اسلام خوانده اند ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم ترا سلام شد بارگاهِ قدسیِ تو کلبۀ مَلَک آید ز هر فرشته دمادم ترا سلام عشق رضا و شوق حریمت،دو بالِ عشق با این دو بال،نیست در عالم زوالِ عشق ما را اگر به کشور تو بار داده اند یعنی بما خزائنِ أسرار داده اند بعد از ولای فاطمه و زینب و حسین بر زینبِ رضاست که این کار داده اند تو خود نشانِ سلسلۀ این أمانتی یعنی ترا ولایتِ أبرار داده اند وقتی حدیث میکنی از جدِّ اکرمت بر تو کلامِ فاطمه انگار داده اند موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری دین را نمک به کام تو بسیار داده اند هستی فقیه و مجتهده در علومِ دهر بر تو عجیب بینشِ بیدار داده اند پا جای پای حجّتِ سرمد گذاشتی با تو بما بشارت و إنذار داده اند طی کرده ای چه ناب مسیرِ امام را زیبات، نامِ قافله سالار داده اند میخواستی که زائر کوی رضا شوی بعد از عروج، رخصت دیدار داده اند حالا دفاع از حَرمت تا هنوز هست صحن و رواق محترمت تا هنوز هست تو در تمام مُلک و مَلک تا نداشتی آنگونه خِلقتی که تو همتا نداشتی روحِ مجرّدِ تو همان نور فاطمه ست نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش جز انفجارِ نور تمنّا نداشتی در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد غیر از خدا تو هیچ کسی را نداشتی روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است غیر کلامِ حق، یَدِ بَیضا نداشتی در نو جوانی اَت به فِقاهت رسیده ای در پُرسشی نبود، که فتوا نداشتی شد حوزه های علمیه از عِلم تو علَم ای عالمه که عِلم ز دنیا نداشتی شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است با آنکه عمرِ زینب کبری نداشتی آنچه مصائب است چشیدی ولی یقین بر نیزه رأس زادۀ زهرا نداشتی از ساوه تا به قم به شما مرحبا رسید از کوفه تا به شام به زینب جفا رسید @hajmahmoodzholideh
خدا کند کسی از تو مرا جدا نکند من و جدایی از لطف تو! خدا نکند به اعتبار تو بر من خدا نظر دارد بدون واسطه یک ذره اعتنا نکند میان من و خدا بس گناه مانع شد بجز رضای تو او را ز من رضا نکند من و شفای نگاه طبیب بالدوار حکیم، درد ببیند چرا دوا نکند مگو که دوست به چیزی نمیخرد ما را کریم، ترد ، ز دربار خود، گدا نکند اگر مرا تو نمیخواستی چرا خواندی کسی که کار ندارد بخود صدا نکند خدا نیاورد آنکه بیافتم از چشمت فغان از اینکه امامم مرا دعا نکند برای مسح قدومت طهارتی باید وگرنه بوسه ز پایت بما وفا نکند نه قسمت است،نه همت، که دعوت محض است بجز تو دعوتم از مشهد الرضا نکند نمیخورد به بزرگی تو،به این زودی دوباره روزی این جمع، کربلا نکند کبوتر حرمم کن به بال خونینم مگر به فیض شهادت به بار بنشینم @hajmahmoodzholideh
وقتی گناهکار ، خطا رفت ، راه را هرگز گمان نداشت نبخشی گناه را فریاد یا کریم از این نفسِ پر فریب بس ، سوء ظن دمید منِ رو سیاه را توبه شکسته ، باز خجل ماند و سر بزیر سرمایه چیست ؟ صاحب عمرِ تباه را آنانکه می روند ز بیراهه ، ای دریغ تشخیص کِی دهند رهِ تو ز چاه را محتاجم و گدای عطا و محبتم آنکه گداست گم نکند کوی شاه را سنگم مزن که کلب سرای ولایتم کهفم بده که گم نکنم قبله گاه را حبّ علی است در دل من واعظ درون هرگز رها نمی کنم این پیرِ راه را ما اختیار خویش به هر کس نمی دهیم ارباب ، بیمه کرده غلام سیاه را هر که ز آستان ولایت کشید دست یعنی که داد از کفِ همّت پناه را ما راه انحراف و خطا را نمی رویم کتمان نمی کنیم ز رهبر نگاه را در دین ما غرور ،گناه کبیره است کبر و غرور کوه کند مشتِ کاه را این نفس اگر خطا برود توبه می کنیم حاشا نمی کنیم دگر اشتباه را یا رب بحق فاطمه ما را رها مکن از ما مگیر لذّت این سوز و آه را یک آزمونِ کرب و بلایی دگر بده تا جسم و جان طواف کند قتلگاه را @hajmahmoodzholideh
وقتی که دیده با تو تفاهم نمی کند پیدا ترا میانۀ مردم نمی کند همت نکرده ام به تمنّای روی تو ورنه امام ترکِ تبسّم نمی کند تنها به ادّعا کسی عاشق نمی شود عاشق که راه قافله را گم نمی کند وقتی ز دوست خسته و دلگیر می شوی حتی نسیم صبح ترنّم نمی کند صدها هزار بار که فرمان نمی دهند آدم که میل خوشۀ گندم نمی کند قَهرت اگر ، خطاب رسد ، زیر و رو کند دریا بدون حکم تلاطم نمی کند لعل لب تو حیف ، که با ما کند سخن آقا که با غلام تکلّم نمی کند در پشت سیل اشک خودت را نهان مکن خورشید ، چهره را ز فلک گم نمی کند اَمّن یُجیب با لبِ ما همنشین شده اهل دعا که ترک تداوم نمی کند آدینه وار بر سرِ راهت نشسته ایم کو غصه ای که قصد تهاجم نمی کند در انتظار رؤیتِ رویت گذشت عمر جز دیدنِ تو دیده تجسّم نمی کند ای جان فدای همت زهرایی اَت بیا تا کربلا ز خیمۀ صحرایی اَت بیا @hajmahmoodzholideh
خرسند خدا ز خلق و خوی نبویست خشنود ز ابلاغ ولای علویست این مکتب فاطمی که مهدی دارد مشروط به امضای ولای رضویست @hajmahmoodzholideh
تشکر ز خالق نهایت ندارد که حمد خداوند غایت ندارد بزرگی و الطاف و احسان سبحان به رحمت و نعمت نهایت ندارد اگر چه کسی هست در ناز و نعمت چه دارد اگر او ولایت ندارد ز توحید ، کس بی ولایت نگوید دل بی ولایت هدایت ندارد بدون رضا ره به توحید هرگز که اصلا خدایش رضایت ندارد خدا را ز روی رضا میتوان دید که گفته ؛ کلامم روایت ندارد حدیثی که با سلسله نقل گردد به ردش کسی هیچ آیت ندارد ز شرط و شروطی که فرمود آقا عیان شد بما جز عنایت ندارد ز سمت شلمچه رسیده است مهمان چه حصن حصینی شده خاک ایران نشابور بود و خدای مجسم نقاب از رخ خویش برداشت یکدم قلمها ز دستان حضار افتاد خدا هست این یا نبی مکرم؟ تحیر ز چشمان پر اشک میریخت و انگشت حیرت به دندان عالم مه روی یوسف کجا و جمالش که خورشید تابید از شرق عالم عنان دار ناقه به فریاد ميگفت : که "من مثلی" ای خیل اولاد آدم به آرامی از بین مردم جدا شد و دریافت آن پیرزن را امامم مگو سنگ سلمانی آنجا طلا شد خوشا احتضار و وصالی فراهم و ایران سراسر شده فرش راهش ز هر شهر گل بود با خیر مقدم قدمگاه او شد دژی در خراسان که هرگز نباشد ز دشمن هراسان قدومی که آورد نور خدا را بقا را عطا را صفا را وفا را به یاران ایرانی خود رسانده سلام علی و رسول خدا را اگر چه بظاهر به تبعید آمد بنا کرد اما مسیر ولا را به یکدم ولیعهد موسی بن جعفر نکرده ولیعهدی اشقیا را شناسانده شد عالم آل احمد عیان کرد مظلومی مرتضی را احادیث جعلی همه بر ملا شد علم کرد فرمایش مصطفی را به اعجاز و علم و جهاد و شهادت نشان داد اوصاف خیرالنسا را پی یاری اش خواهرش خواهد آورد ز شهر مدینه به قم کربلا را مرامش خدایی مقامش خدایی قیامش خدایی پیامش خدایی خدایی که روز جزا آفریده جنان را به عشق رضا آفریده جنان و جهان و زمین و زمان را طفیل رضا بهر ما آفریده گل سرسبد در میان رئوفان رئوفی ز آل عبا آفریده میان حریمش ضریحی چو کعبه برای طواف شما آفریده به صحن و رواق و شبستان کویش فضای نماز و دعا آفریده به زوار چون من گنهکار آقا خطاپوشی هل اتا آفریده برای پناه و امان محبین حدیث شریف کسا آفریده به سر درب باب الجوادش نوشته کرم را ز ابن الرضا آفریده ندارد بهشت اينهمه باغ رضوان بهشتم خراسان و ذکرم رضا جان زیارت به صحن عتیقش مهیا کرامت ز دست شفیقش مهیا به بالا سرش با دو رکعت نماز است دعاهای قلب رقیقش مهیا کنار گدا و غلامش نشیند و سفره برای رفیقش مهیا نه آهو نه اشتر نه سگ را براند ضمانت ز لطف دقیقش مهیا ز فیروزه اش آسمانی منور عطا از نگین عقیقش مهیا اگر بندگی خواهی و پادشاهی به آزادگی در طریقش مهیا دل سوخته دارد و ابر رحمت شفاعت میان حریقش مهیا اگر خصم سرسخت داری مخور غم پی انتقام است تیغش مهیا غریب است ، اما غریبه نواز است و او عاشق اهل سوز و گداز است شبی حجره دربسته بود و رضا بود اباصلت شاهد بر این ماجرا بود رضا دست و پا میزد و دیده گریان بیاد لب تشنه کربلا بود گهی یا جواد و گهی یا بُنَیَّ پیامی به احضار ابن الرضا بود حصیرش کناری ، عبایش کناری دلش بانی روضه بوریا بود سرش بی عمامه روی خاک حجره ولی دیده گریان یک سرجدا بود در این حجره گاهش ،که شد قتلگاهش بیاد امامی که وجه الثری بود در این قتلگاهش نه شمشیر و نیزه نه با چکمه بر سینه یک بی حیا بود نه خواهر اسیر و نه رأسی به نیزه نه مقتول اینجا ذبیح از قفا بود ز گودال،یک ناله مادرانه بگوش است با شکوه از تازیانه @hajmahmoodzholideh
چه خوش است با تو عمری نفس از جگر کشیدن به کمال همنشینی ز تو بال و پر کشیدن چه خوش است از لقای تو مُدام فیض بردن لحظاتی از ملاقات تو را به بر کشیدن چه خوش است همنفس با تو شدن به هر بهانه ز حجابها بریدن ، میِ وصل سر کشیدن چه خوش است با تو گفتن ، ز تو ، از خودت شنیدن سخنِ تو از درازا به دل سحر کشیدن چه خوش است همچو مرغِ سحر از ذكر گفتن همه شب هوای احیای تو را به سر کشیدن نه گداست لایقِ تو ، نه دل است عاشقِ تو که ز جان نَفَس به دنبال تو دربدر کشیدن به هزار پیچ و خم در ره تو گذشت عمرم نشد عاقبت که بار غم همسفر کشیدن دل شیر خواهد این ره ، جگر هزار زخمه که تحملِ هجومِ همه دَم خطر کشیدن اگر از تو شرحِ صدری نرسد به سینۀ ما بخدا محال باشد نفسی دگر کشیدن غم نوکر تو این است به عشق کربلایت به مسیر اربعینی سوی یار پر کشیدن @hajmahmoodzholideh