eitaa logo
حکیمانه
956 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
295 ویدیو
11 فایل
هرشب یک نکته حکیمانه به قلم حقیر در این کانال مشاهده کنید و آن را برای کسانی که دوستشان دارید ارسال کنید! کلیپهای کوتاه سخنرانی بنده را هم در این کانال می‌بینید! پی وی بنده جهت انتقادات و پیشنهادات شما: ارادتمند شما صالح خواه از قم @hos313 ۰۹۱۲۷۵۷۹۴۴۲
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حدیث روز | ۱۴۰۰/۴/۲۳ 🔸ثلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ اِن صامَ وَ صَلّى وَحَجَّ وَاعتَمَرَ وَقالَ «اِنّى مُسلِمٌ» مَن اِذا حَدَّثَ كَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذَا ائتُمِنَ خانَ؛ 🔹سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد "من مسلمانم": كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد و وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد. 📚 نهج الفصاحه ، ص۴۲۲ ،ح۱۲۸۰ @hakeemsneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"به من هم جا می‌دید؟" سلام به نماز جماعت دیر رسیدم.تقریبا جا نبود😔.هیچ کس جابجا نمیشد تا یه برای من باز بشه.گفتم:"خدا در بهشت بهتون جا بدهد! یه جا هم به من هم بدید!!"بالاخره یه نفر محبتی کرد و جایی پیدا شد و نشستم.یادم به این آیه از سوره مبارکه مجادله افتاد:"ای مومنان!اگر از شما تقاضای جایی کردند به دیگران هم جا بدهید تا خدا در بهشت برای شما جایی فراخ نماید..."گاهی بعضی از افراد در یک حاکمیت پستی را اشغال کرده‌اند و با وجود عدم توانایی، حاضر به رها کردن آن پست و دادنش به جوانان و متخصصان متعهد نیستند.این گونه افراد یا باعث فرار مغزها می‌شوند یا فرسایش مغزها!!😔 بیاییم اگر توان اداره جایی را به هر دلیلی نداریم،جا را برای دیگران باز کنیم تا مشمول رحمت دیگران شویم و در مسیر حرکت دیگران مانع ایجاد نکنیم که این بدترین خیانت است.به امید آن‌که روزی شایسته‌سالاری واقعی حاکم شود...🤲 "حکیمانه" شما را واقع بین می‌کند. ما را در پیام‌رسانهای ایتا،واتساپ و اینستاگرام در آدرس زیر جستجو فرمایید: @hakeemaneh جهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لا غائبَ أقرَبُ مِن المَوتِ: هيچ غايبى نزديكتر از مرگ نيست علیه‌السلام @hakeemaneh
سلام "نه خود خوری نه کس دهی..." صاحب مغازه، اجاره مغازه را ماهیانه ۸ میلیون تومان تعیین کرد.هر چه چونه زدیم پایین نیومد.مستاجر بیچاره به ماهی ۵ میلیون راضی شده بود.بعد از ۹ ماه از کنار آن مغازه رد شدم دیدم هنوز در مغازه بسته است و صاحب ملک با هیچ مستاجری کنار نیامده است.با خود اندیشیدم که:این آقای صاحب مغازه با این‌کار سه ضرر مهم کرد: اولا:خودش را از حداقل ۵ میلیون پولی که به راحتی به حسابش واریز میشد محروم کرد. ثانیا:سفره یک بنده‌ی خدا را کوچک کرد و توفیق خوشحال کردن یک انسان را از دست داد. ثالثا:از یک اجر معنوی بسیار عالی و ثواب مجانی در آخرت به راحتی صرف نظر کرد.در حالیکه شدیدا به آن محتاج بود.بله گاهی با رحم نکردن به مردم خودمان دو برابر دیگران ضرر می کنیم. "نه خود خوری نه کس دهی گنده کنی به سگ دهی" اینگونه نباشیم.رحم کنیم تا به ما رحم کنند. "حکیمانه" پلی است به سوی ایمان و عمل ما را در پیام‌رسانهای ایتا، واتساپ و اینستاگرام در آدرس زیر جستجو کنید: @hakeemaneh استقلال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناملايمات كوچك را ناديده بگیرید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👈اگر قرار باشد كه سر هر مساله كوچكي و پيش پا افتاده اي جار و جنجال به پا كنيد،واقعا بعد از يك مدت از نظر روحي مريض خواهيد شد. بعضي از زنها آنقدر انرژي روحي و عصبي به خرج ميدهند كه مثلا چرا شوهرشان هر صبح موقع رفتن به سر كار لباسهاي منزلشان را سر جايش قرار نمي دهند. و اعصاب وانرژي خود را بيهوده هدر ميدهند. انرژي وجان خود را تلف مي كنند وچين وچروك به صورتشان مي اندازند و با داد و فرياد كردن خود را زودتر از موقع پير و فرسوده مي كنند وبدتر از همه ،عشق شوهرشان را به نفرت تبديل مي كنند كه مثلا چرا شوهرشان لباسش را به چوب رختي آويزان نكرده است! خودتان قضاوت كنيد آيا ارزش زيبايي و جواني خود وصحت و سلامت وصفاي خانه بيشتر است يا آن كه يك دقيقه وقت صرف كنيد وخودتان لباس شوهرتان را به چوب رختي آويزان کنید. @hakeemaneh
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند* 👇👇👇 ⭕ *هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیست*❗ 🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است) 📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته . ✍️ *اصل داستان* يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم . يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. ✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم . خيلي تشكر كرد و پياده شد . ✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم . ✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكهيك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود . ✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. ✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام . يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم . ❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! ✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. ✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم . حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... ❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! 🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ❇️با لباسهاي تنگ و نامناسب⛔ آرايش و موهاي رنگ شده⛔ و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآ