eitaa logo
حال خوب...
258 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
117 فایل
أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(رعد- 28) یا صاحب الزمان لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی چه حکایتی تو و سرزدن به خیال ما، چه ترحمی چه عنایتی! برآنیم تا قدمی در زمینه سازی ظهور برداریم ان شا الله... ارتباط با مدير کانال @ramaziii
مشاهده در ایتا
دانلود
💥الآن مجبورم! 🎤آیت الله امینی گلستانی(ره): 🔹نجف رفتن بنده به اعجاز حضرت بود، به یاد دارم زمانی گرسنگی به من فشار زیادی آورده بود کتاب «حیات القلوب» با جلد چرمی داشتم که آن را باز کردم تا مطالعه کنم و گرسنگی فراموش شود! . 🔶کتاب را که باز کردم، دیدم یک‌چهارم «مُهر نان» که در آن زمان به هر «مُهری» چهار نان می‌دادند در لای کتاب هست، بااینکه سهم امام نمی‌خوردم و با مزد صحافی در نجف زندگی می‌کردم، تا این مهر را دیدم، گفتم خدایا بااینکه عهد کرده‌ام سهم امام نخورم؛ اما الآن مجبورم. . 🔹یک نانوایی نزدیک دفتر آیت‌الله حکیم بود و مهر را به او دادم؛ تعجب کرد چون من تابه‌حال از آن مهرها استفاده نکرده بودم، یک نان به من داد و من یک ریال سبزی قرض کردم، و شستم و باعجله لقمه نانی را بریدم خواستم بخورم که درب اتاق من را زدند. . 🔶گفتم تفضل! دیدم عرب سیاه چهره و لاغر و سبز چشمی وارد شد و به زبان عربی گفت؛ من گرسنه هستم، دارم از گرسنگی می‌میرم به من کمک کن، من آن لقمه نانی را که بعد از سه روز پیداکرده بودم به او دادم، گفتم نزد من غیر از این چیزی نیست بفرمایید بخورید، او هم آمد و آن نان را یکی دو لقمه کرد و خورد. من سرم را به دیوار گذاشتم، به خود گفتم، نزد مولا امیرالمؤمنین بروم. . 🔹به حرم مولا مشرف شدم و خیلی جسورانه به حضرت عرض کردم، یا امیرالمؤمنین من را آورده‌اید اینجا که از گرسنگی بمیرم؟ من الآن سه روز است که گرسنه‌ام، لقمه نانی پیدا کردم و آن را هم جوان عربی خورد. . 🔶گریه‌ام گرفت، به منزل که برگشتم، نیم ساعت طول نکشید که دیدم دوباره درب حجره را زدند، خیال کردم دوباره عربی است، گفتم تفضل، درب را که باز کرد دیدم آقای محترمی در لباس روحانیت است، اجازه خواست، گفتم بفرمایید، وارد شد و نشست، دستش را داخل جیبش برد و مبلغی را روی میز مطالعه من گذاشت . 🔹گفت: این را آقای شیخ نصرالله خلخالی که در آن زمان نماینده آیت‌الله در نجف و تاجر بازار بود برای تو فرستاده است، فرمود؛ که دیگر نرو از امیرالمؤمنین گلایه کن، این درحالی بود که مراجعه من به ‌بعد از ظهر ساعت سه بود و خلوت بود و خصوصی گریه کردم و کسی متوجه من نبود! حالا ببینید آن مرد با حضرت چه ارتباطی داشت، گفت این را خرج کنید و از امیرالمؤمنین گلایه نکنید. به پول آن زمان پانصد تومان پول بود که پول زیادی بود، من هم این مقام را از آن بزرگوار دیدم. 🤲نثار روح آیت الله امینی گلستانی که چند ماه پیش به رحمت خدا رفتند صلواتی و فاتحه ای هدیه کنیم🤲 🇮🇷 كانال طرح كوثر👇 http://eitaa.com/tarhekosar
💥درسی مهم حضرت آیت الله (ره) سعی داشتند تا زندگی شخصی‌شان، کاملا با مردم عادی و جامعه یکی باشد، حتی وسیله ایاب و ذهاب ایشان در قم، ماشینی کاملا ساده- یک آردی مدل پایین- بود! در سفرهای مشهد و گرگان نیز، مقیّد بودند که با ماشین، به مسافرت و تبلیغ بروند. یک بار هم که آخرین سفرشان به مشهد بود، با قطار به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شدند. وقتی پیشنهاد مسافرت با هواپیما به آقا داده می‌شد، می‌فرمودند: آقای فولادی! وقتی مردم با این وسیله‌ها جابه‌جا می‌شوند، چرا ما باید با هواپیما یا ماشین‌های آن‌چنانی این کار را بکنیم؟! دل امام زمان به درد خواهد آمد! 📚آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت، گفتگو با علی فولادی ✍پ.ن: مرحوم آیت الله علوی گرگانی حقیقتا مردم دار و ساده زیست و متواضع بودند ، متاسفانه این اخلاق پسندیده کمتر دیده میشه و بعضی تا یک مکاسب و رسائلی درس می دهند یا اینکه به بیتی از بیوت علما وصل می شوند کم کم خود را از مردم جدا می کنند، دیدار با آنها سخت می شود، پیری زود رس می گیرند و در مراسمات روی صندلی در کنار بزرگان می نشینند و خیال می کنند که کسی شده اند! 📚 کتاب آیت علم و عمل 👉 🇮🇷 كانال طرح كوثر👇 http://eitaa.com/tarhekosar
🔰 رفتارهای ما اثر عمیق دارند. آیت الله رحمة‌الله‌علیه : 🔹 فرزندان ما همان طور که ما رفتار می‌کنیم می‌شوند، نه آن طوری که حرف می‌زنیم، و نه آن طوری که می‌خواهیم. 🔸 ما الگوی بچه‌ها هستیم. بچه‌های خردسال فکر می‌کنند شما همه کاره او هستید. از این رو رزق و روزی را از ما می‌خواهند. 🔹 رفتارهای ما اثر عمیقی در فرزندانمان دارد. مادری که اول وقت وضو می‌گیرد، 📿نماز می‌خواند، با حجاب است، با محبت است، قطعا بداند در فرزندش اثر مثبت دارد. پدر هم همین گونه است. 📚تربیت فرزند، ص۱۰۳ 🇮🇷 كانال حال خوب...👇 https://eitaa.com/halekhoooooooooooooob
💢آخوند کاشی 💠 شیخ حسین روی منبر نشسته بود و با لحنی شمرده شمرده می‌گفت: خدا نماز آخوند کاشی را از شما جوانان نمی‌خواهد. 🔸آخوند شصت سال در مدرسه صدر اصفهان، نماز می‌خواند و توی نمازش به قدری گریه‌ می‌کرد که بعد نماز باید پیراهن خیسش را عوض می‌کرد. 🔹نصف شبی یکی از طلبه‌های مدرسه برای نماز شب بیدار شد و دید که وقتی آخوند کاشی نماز شب می‌خواند و ذکر می‌گوید، تمام آجرها، دیوارها، برگ‌ها و درخت‌های مدرسه هم به دنبال او ذکر را تکرار می‌کنند. 🔸آن طلبه از ترس غش کرد و بیهوش شد. 🔹شیخ حسین کمی جا به جا شد و ادامه داد: جوان‌ها! شما حداقل نمازتان را بی‌عیب، صحیح و به موقع به جا بیاورید. 📚 استادانصاریان ، نماز الهی و شیطانی ، خلاصه‌ای از صفحه ۲۳ و ۲۹. 📎 📎 📎 📎 🇮🇷 كانال حال خوب...👇 https://eitaa.com/halekhoooooooooooooob