إِلَهِي ...
أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ
فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ ...
.
#صحیفهعلویه
.
خدایا ...
تو آنچنانى كه دوست دارم،
مرا هم چنان كن كه دوست دارى ...
#ماه_رجب
#حال_دل
امان از «دردِ بیدردی» !
✍ شب جمعه بود!
آدم که از دست خودش خسته میشود، چارهای ندارد جز آنکه پناه ببرد جایی که او را همانطور شکسته و درهم ورهم بخرند، نه؟
• حوالی دو بامداد بود که کشاندم این تن له شده را و انداختمش در حیاط حرم!
کنار حوض نشسته بودم و زل زده بودم به ضریحی که از آن دور مشخص بود. نه حرفم می آمد و نه هیچ چیز...
فقط آمده بودم که نمیرم!
• زائری آمد و از جلوی من رد شد و رفت به سمت رواق ضریح، آن لحظه نمیدانستم چرا دلم به او گیر کرد، ولی برایم مهم شد انگار!
• کمکم سوز سرما لرز انداخت بر من، و خیز برداشتم بسمت رواق!
در نزدیکترین فاصله از ضریح نشستم و تسبیحم را برداشتم و شروع کردم به ذکر « یا سلام »، بلکه خدا این قلب یخ زده را به سلامت و امنیت برساند.
• دیدم بالای سرم ایستاده و در سکوت لبخند میزند!
همان زائر بود، همان که وقتی در حیاط از جلوی من رد شد، دلم را متوجه خودش کرد!
لبخند مهربانی در پاسخ لبخندش زدم و منتظر شدم ببینم چه می گوید!
گفت: برای پسرم دعا کن ! گفتم : چشم حتماً،
دوباره گفت: برای پسرم دعا کن، اسمش «مهدی» است! یادت می ماند؟
گفتم : بله حتماً
• سری تکان داد و از کنارم رفت!
دستانم را گرفتم بالا و خدا را به همان اسم «سلام»اش قسم دادم که گره مهدی او را به سلامتی باز کند.
• نزدیک اذان صبح بود، برای نماز به سمت شبستان میرفتم که دیدم دارد همان جمله ها را به زائر دیگری میگوید؛ «برای پسرم دعا کن، اسمش مهدی است»!
• بعد از نماز جماعت دیدم دارد می آید به طرفم! می دانستم بخاطر کهولت سنش و نیز تعدد زائران زیادی که التماس دعا گفته بود، مرا یادش نیست.
نزدیک شد: دستش را گرفتم و گفتم: دعا کردم پسرتان را و باز هم دعا میکنم.
انگار میخواست مطمئن شود، پرسید: اسمش چه بود؟
گفتم: «مهدی»
لبخند زد و سرم را بوسید و رفت!
✘ او رفت و من خانه خراب شدم....
با خودم گفتم : چهل و چند سال است که عمر کرده ای!
این زائر یک شب جمعه بیخواب شد از درد پسرش، و تا اذان صبح، تمام حرم را گشت و به این و آن گفت برایش دعا کنند!
تو کدام شب جمعه از نداشتن « مهدی» ات بی تاب شدی که بیایی و اینجا بگردی و بگویی برای پدرت دعا کنند؟
• او رفت و من خانه خراب شدم، از یک عمر چهل سالهی بیثمر، که «هنوز بیدردی، درد اصلی اوست».
#تلنگربهخودخودخودم 😭
#امام_زمان
#حال_دل
🔺بیانیه سپاه پاسداران در پی حمله رژیم صهیونیستی به دمشق
روابط عمومی کل سپاه: بار دیگر رژیم ددمنش و جنایتکار صهیونیستی اقدام به تجاوز به شهر دمشق پایتخت کشور سوریه نمود و طی حمله هوایی جنگندههای رژیم متجاوز و غاصب تعدادی از نیروهای سوری و ۴ تن از مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
#حال_دل
♦️سلام امام زمانم
🔹سَلامٌ عَلی آلِ یسَّ. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا داعِیَ اللَّهِ وَ رَبّانِیَّ آیاتِهِ
🔹سلام بر آل یاسین، سلام بر تو! ای دعوت کننده به خدا و عارف به آیاتش
#سلام_بابا_مهدی🖐
#بهوقتانتظار🥀
#امام_زمان 💚
#حال_دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چه کسی یار واقعی امام زمان(عج) است؟
#استاد_پناهیان🎤
#بهوقتانتظار🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
#امام_زمان 💚
#حال_دل
هدایت شده از حال ____دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
تولدآقازادهیآقاجانمونممبااااارکاااااابااااشه😍😊🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
#حال_دل
@halle_dell
#یاجوادالائمه
هرڪس دلش به زلفِ ڪسے میخورَد گره
ما هم اسیرِ موے جوادالائمه ایم...
#میلاد_امام_جواد علیه السلام
#حال_دل
#سلام_امام_زمانم♥️
زمستانِ هجرانتان، دامن سردش را
همه جا گسترده است.
سرمای ندیدنتان، تا عمق استخوان دنیا
نفوذ کرده است.
تاریکی فراقتان، روز و سپیده و آفتاب را
از يادمان برده است...
فقط بهارِ آمدن شماست که
گرما و صبح و امید و آفتاب را
بر جان های بیقرارمان میهمان می کند.
خدا شما را برساند...
#سلام_بابا_مهدی 🖐
#بهوقتانتظار🥀
#امام_زمان 💚
#حال_دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بابالجواد راه ورودی به قلب توست رضا
حاجت رواست، هرکه ازاین راه میرود:)♥️
#یاجوادالائمه
#میلاد_امام_جواد علیه السلام
#حال_دل
🤔#حق_نمڪ_را_رعایت_ڪرده_ای ؟
روزی یڪی از باج بگیران قُلدر با علامہ محمد تقی مجلسی(ره) #هم_سفره شـد، لحظاتی علامہ بہ آن مـرد قلدر نگاه ڪرد و او نیـز علامہ را بہ دقـت نگـریسـت.
ناگهـان مـرد دستـی بہ سبیل خـود ڪشید و گفـت:
ببخـشید!
حـرف حساب شما #علما در این دنـیا چیسـت؟
مجلسی عبایش را مرتب ڪرد و گفت:شما لطف ڪنید بفرمایید:
حـرف شما چیسـت؟
مـرد قلدر نگاه معنی داری بہ علامہ ڪرد و گفـت:
امثال ما در فرهنگ قلدری حـرف های بســیاری داریم؛
از جملہ مےگـوییم:
اگـر ڪسی نمـڪ ڪسی را خورد باید #حق نمڪ را ادا ڪند و با او در مـروّت و صفا باشـد.
علامہ گفـت:چند سال از عمـر شما مےگـذرد؟
مـرد پاسخ داد:شصت سال.
علامہ گفـت:در این شقت سالے ڪه نمڪ #خــدا را خوردی آیا حـق او را رعایت ڪرده ای و نسبت بہ او صفا داشـتہ ای؟
مـرد قلدر سخـــت یڪّہ خورد، سـر بہ زیــر انداخـت، اشڪش جاری شـد و مجلس را تـرڪ ڪرد و شــب تا صـبح در فڪر سخنان علامہ بـود.
صبح روز بعـد بہ محضـر علامہ آمـد و با توضـع و فـروتنی توبہ ڪرد و از ڪردار های زشتش دسـت برداشـت،و از نیڪان روزگار شـد.
📚توبہ آغـوش رحمـت:ص۱۴۱
#ماه_رجب
#ماه_بندهگی
#الان_وقتشه
#حال_دل