﴿قسمت پنجاه و هفت﴾
آشپزی های حمید منحصر به فرد بود از دوره نوجوانی آشپزی رو یاد گرفته بود نوع غذاهایی که حمید با دستورات جدید و من درآوردی می پخت خودش یک کتاب" آشپزی به سبک حمید" می شد‼️ ابتکاراتی داشت که به عقل جن هم نمی رسید.
ساعت از پنج غروب گذشته بود خیلی خسته بودم دقایق آخر کلاسم بودکه گوشی راروشن کردم وبه حمیدپیام دادم سلام تاج سرم!از باشگاه اومدی خونه اگر زودتر رسیدی بی زحمت برنج رو بار بذار تا من برسم وقتی به خانه رسیدم بوی برنج کل ساختمان را برداشته بود. برخلاف سری های قبل که حمید آشپزی کرده بود این بار چیز غیرعادی ندیدم. برنج را طبق سفارشی که داده بودم آماده کرده بود ولی رنگ آن مشکوک بود و به زردی می زد هیچ مزه خاصی نداشت فکر کردم اشتباهی به جای نمک زردچوبه زده ولی مزه زردچوبه هم نمی داد. غذایمان را تا قاشق آخر خوردیم موقع جمع کردن سفره پرسیدم حمید این برنج چرا این قدر زرد بود گفت نمی دونم خودمم تعجب کردم !من برنج رو پاک کردم نمک و روغن زدم گذاشتم روی اجاق. تا این را گفت دوباره رفتم سراغ قابلمه برنج را خوب نگاه کردم پرسیدم یعنی تو قبل از پخت برنج رو نشستی حمید که داشت وسایل سفره را جمع می کرد گفت مگه خودت دیشب نگفتی برنج رو خیس نکنیم یادم آمد شب قبل که مهمان داشتیم حمید از چند ساعت قبل برنج را خیس کرده بود به او گفته بودم حمید جان ای کاش این کار رو نمی کردی چون برنجی که چند ساعت خیس بخوره رو نمی تونم خوب دربیارم حمید حرف من را این طوری متوجه شده بود که برنج را کلا نباید بشوریم برنج را همان طوری با همه خاک و خلش به خوردمان داده بود...!
#داستان_دنباله_دار
🕊|@ham_kalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاام سلااام 😊
ظهر قشنگ پاییزیتون به خیر باشه 🍂
تعریف کن امروز چه خبرا بوده مدرسه؟ 🙄
https://harfeto.timefriend.net/17006570115687
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاام سلاام سلاام 😍
من خوبم خداروشکر 👌🏻تو چوطوری؟ 🤠
آره عزیزم عاشقانه است و فوق العاااااده ژذاااااااب🤩🤩🤩
•