#شرح_زندگینامه_شهید_سیدرحیم_بازیار
#قسمت_بیستوششم
سید عبدالله برای آسایش و راحتی خانوادهاش ناچار بود بیشتر تلاش کند. هر جا کارگری میخواستند، میرفت. با این حال، زندگیشان هنوز هم با سختی میگذشت. حتی با وجود نیاز شدید فرزندش به شیر، نتوانسته بود گاوی بخرد تا از آن استفاده کنند. همیشه شرمنده محبتهای اهالی روستا بود. زنان روستا مثل مادر و خواهر، هوای همسرش را داشتند. به بچههایش مانند فرزندان خود علاقهمند بودند و مردها هم تا میتوانستند، برادری را در حقش تمام کردند.
مدرسهی دهخدا از سالها پیش در روستا تأسیس شده بود. اهالی خوشحال و شکرگزار بودند که بچهها به مدرسه میروند و باسواد میشوند. بیشتر معلمهای مدرسه از رامهرمز میآمدند. در روزهای اول، استقبال زیادی از تحصیل دختران نمیشد و بیشتر بچهها هم شناسنامه نداشتند. کار معلم سختتر شده بود؛ مجبور بود بچهها را بر اساس قد دستهبندی کند. به خانوادهی بچههای بزرگتر سفارش میکرد که به شهر بروند و برای آنها شناسنامه بگیرند.
آن روزها گرفتن شناسنامه برای خانوادههای روستایی اهمیت چندانی نداشت. بعضی کودکان با شناسنامهی خواهر یا برادر بزرگتر، یا حتی شناسنامهی کسی که فوت کرده بود، میخواستند به مدرسه بیایند و ثبتنام کنند.
#ادامه_دارد...
#شریفه_بازیار ✍
#نشر_بشرط_ذکر_نام_نویسنده
#کانال_سیدنوجوان_جاویدالاثر_سیدرحیم_بازیاری