انسان موحد حرص و جوش نمیخوره!
شخصی به ماشینتون میزنه و خساراتی وارد میکنه. اگه این شخص رو مستقل بدونیم، کما اینکه غالب آدما اینطوری هستن، مؤدبانهترین الفاضی که براش بهکار میبریم ایناست: مگه کوری؛ کی به تو گواهینامه داده؛ اه از این شانس ما و... اما #انسان_موحد، این شخص رو تجلی و ظهوری از #حضرت_پروردگار میبینه که در کسری از ثانیه، میلیاردها معادله و حرکت رو در این عالم تغییر میده تا یه رفتار شکل بگیره. وقتی اون شخص رو تجلی خدا دید، دیگه حرص نمیخوره و با خودش اینطور محاسبه میکنه: من امروز کاری کردم که خدا از درِ #جلال خودش با من مواجهه کرد و این مرد که به ماشین من ضربه زده، تجلی جلال خداست؛ و او هم یه کاری کرده که خدا اینجور راه رو براش بسته و من تجلی جلال خدا برای اون هستم، وقتی اینجوری محاسبه کرد، هرگز حرص و جوش نمیخوره و طغیان و ستم نمیکنه بلکه با حال #استغفار متوجه درگاه الهی میشه که خدایا چه جرمی مرتکب شدم که تو امروز اینجوری راه رو بر من بستی. بنابراین در قدم اول رفتار خودش رو مرور میکنه که کجا دل شکسته یا حق چه کسی رو ضایع کرده تا اشتباهاتش رو جبران کنه.
📚 از کتاب در جستوجوی ثریا
#همافزایی_شهدایی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
✨️📿 یکشنبه های علوی💚
☘️🦋 اگر قرار باشد
میان روزهای هفته
یکی را انتخاب کنم
" یکشنبه " را انتخاب میکنم
#هم_افزایی_شهدایی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━
📝نحوه شهادت شهید سیاوشی به نقل از همرزم ایشان:
🌞 در منطقه درگیری سوریه با دشمن قرار داشتیم. ساعت تقریبا پنج و نیم یا شش صبح بود و هوا روشن شده بود.
🗻چند تپه کنار هم بود که روی هرکدام از تپه ها خانه ای قرار داشت. اولین تپه و خانه را از دشمن باز پس گرفتیم و به دنبال پاکسازی بقیه خانه ها جلو رفتیم. خواست خدا بود که با آن همه خستگی توانستیم همه منطقه را تحت اختیار خود درآوریم و هفت کیلومتر جلو برویم.
به «خان طومان» رسیدیم، گروهی از نیروهای عراقی از صبح در محل درگیری حضور داشتند، ما هم حدود 35 نفر بودیم که وارد منطقه شدیم و توانستیم نقاطی را از دشمن باز پس بگیریم.
🔫بعد از بازپس گیری چند منطقه به 100متری هدف رسیدیم، یک مرتبه باران آتش از رو به رو شروع به باریدن کرد. حتی فهمیدن اینکه از کدام طرف رگبار به سمت ما نشانه گرفته شده است، سخت بود. هرکدام از ما به سختی در جایی پناه گرفت، همراه امیر دو یا سه نفر دیگر بودند که در محلی پناه گرفتند. سمت چپشان دیوار و سمت راست هم خانه بود. ما هنوز موقعیت خوبی برای پناه گرفتن پیدا نکرده بودیم.
کمی به عقب برگشتم. در دهانه یک مغازه ایستادم، امیر هم پشت یک ماشین پناه گرفته بود. دوید و پیش من آمد. تا به سمت من آمد و پرسید میلاد چه اتفاقی برایت افتاده است؟ به پاهایش تیر خورد و روی زمین افتاد.
پرسیدم چه شد؟ گفت: تیر خوردم. با لی لی کردن تلاش کرد به سمت بچه ها برود تا به آنها کمک کند. تیربار توی دستش بود و آتش دشمن هم روی سرمان می ریخت در همین زمان تک تیراندازهای دشمن او را با قناسه هدف گرفتند و امیر همان جا آسمانی شد.🌷
@hamafzaeieshohadaei
📝خاطره ای از شهید سیاوشی به نقل از همسر:
📝دوستان هیئتی همسرم خاطرهای جالب را از ایشان برایم تعریف کردند:
در یکی از جلسات هیئت برخی از خادمین ایشان را روی صندلی نشانده و برای شوخی سعی در کوتاه کردن ریش ایشان کردند. اما امیرآقا با سرعت فرار کرده بود، به همسرم گفتم خب! مقداری ریشهایت را کوتاه کن، گفت «این ریش باعث میشود من به حرمت این محاسن، از گناه فاصله بگیرم.»
#شهید_امیر_سیاوشی
#هم_افزایی_شهدایی
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
📝قسمتی از وصیت نامه شهید امیر سیاوشی:
زمانی که وصیتنامه شهید که دقیقاً لحظاتی قبل از شروع عملیات، روی یک تکه کاغذ از جعبه فشنگ نوشته شده بود به دست ما رسید، یک بند از وصیت این بود:
اگر جا برای من حقیر بود، مرا در جوار امامزاده علیاکبر(ع) به خاک بسپارید تا هر روز پدر و مادر و همسر عزیزم به دیدارم بیایند و از حاج محمود کریمی خواستند مداحی مراسمشان را به عهده بگیرند.
برای تشیع جنازه ام خواهش میکنم همه با چادر باشند.
#هم_افزایی_شهدایی
#شهید_امیر_سیاوشی
#وصیت_نامه_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
چہنیازیستبہاعجاز❗️
نگـاهتڪافیست...🌸🌱
پایان فعالیت امروز کانالِ
به یادشهیدعلیرضا قلی پور
🦋#اللهمعجللولیکالفرج
#یادشهدا باذکر صلوات🌹
✨#همراهان_ گرامی شبتون_آغشته_به_عطر_شهدا
#هم افزایی_شهدایی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🔹️ امروز دوشنبه - ۷ آذر ۱۴۰۱
۲۸ نوامبر ۲۰۲۲
٣ جمادي الاولي ١٤٤٤
🥀 به رسم ادب
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
☘️ذکر روز دوشنبه : یا قاضیَ الحاجات "
🌹 حدیث روز
ارزش پاسداری در دریا
پیامبر اکرم (ص) :
حَرسُ لَيلَةٍ في سَبِيلِ اللّهِ عَلى ساحِلِ البَحرِ أفضَلُ مِن صِيامِ رَجُلٍ و قِيامِهِ فِي أهلِهِ ألفَ سَنَةٍ؛
يك شب نگهبانى در راه خدا بر كرانه دريا، بهتر از هزار سال نماز و روزه مرد در ميان خانواده اش است .
كنزالعمّال ح ۱۰۵۷۲
🌼ﺧﺪﺍﯾﺎ امروز ﻋﻄﺎ ﮐﻦ ﺑﻪ دوستانم ﻫﺮ ﺁنچه ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﻟﺒﺮﯾﺰ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻟﺒﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻞ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﮐﻦ .
ﺁﻣﯿﻦ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻥ.
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🤼♂ تشک کشتی در عمق جبهه ...
روزی که روحیه پهلوانی در شلمچه معنا شد
شلمچه ۱۳۶۶ ، مرز ایران و عراق
نزدیکترین نقطه به بصره
ناصر فروتن داور این مسابقات می گوید
یکیاز اتفاقاتی که من هیچگاه از آن روز
به یادماندنی فـراموش نمی کنم این بود
که بسیـاری از رزمنده هـا بعد از پوشیدن
دوبنـدهی کشتی و ورود به روی تشـک و
سرشاخ شـدن با یکدیـگر ، حـاضر نبودند
حریف را شکست دهـند و به نوعی قصد
داشتند با مغلوبشدن مقابل حریف باعث
خوشحالی و روحیه دادن به رقیب شوند.
پینوشت :
بسیاری از رزمنده هایی که روی خاکریز
نشستهاند، بهفاصله کوتاهی جانشان را
فـدای وطـن کـردند. یعنی این آخـرین
رقابت ورزشی بوده که در زندگیِ
کوتاهشان به تماشا نشسته اند.
#پهلوانان_وطن
#ورزش_در_جبهه
#همافزایی_شهدایی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔰برای شرکت در بزرگترين #چله_نمازشب، وارد کانال زیر شوید.
⬇️ ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2684223698Cd1fbca249e
🔸️در روایــت وارد شده که روز قیــامت، با نمازشــب خوانــان و شب زنــده داران برخــورد ویــژه ای خواهــد شد و جایگــاهی دارنــد که همــه به آنهــا غبطــه می خورنــد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
☘️🦋 دوشنبه های امام حسنی 💚
📿🕌 آقای بی حرم ....
✨️همیشه داغ دلم قبر خلوت حسن است ....
به سر هوای بقیع و زیارت حسن است......
تمام هفته برای حسین میسوزم ....
ولی دوشنبه ی من وقف امام حسن است ...
🍃 امام_حسنی_ام_الحمدالله
#هم_افزایی_شهدایی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━
📝برگی از خاطرات شهید احمد یوسفی به نقل از برادر بزرگوارشان:
"يك بار كه بچه بودم از طرف خيابان فرودگاه به طرف خانه برادرم مى رفتيم، ساعت 11/5 شب بود، مردى با چهره غريبى همراه دو بچه اش در كنار خيابان نشسته بودند، ايشان آنها را دعوت كرد و به منزل برد و از ايشان پذيرايى كرد.
در مورد ضايع شدن حقى يا واقع شدن ظلمى از كوره در مى رفت و عكس العمل تندى نشان مى داد، حتى موردى بين ايشان و فرماندهى سپاه ايجاد شد كه شايد اگر پاسدارها او را جدا نمى كرد به زد و خورد مى انجاميد.
بعد از اين قضيه، خود فرمانده جهت معذرت خواهى نزد ايشان آمد و اشتباهش را پذيرفت.
در ساير موارد، حساسيت كمترى از خود نشان مى داد و از خانه بيرون مى رفت تا آرام شود.
"بهترين خاطره اى كه دارم اين است كه يك بار پدرم يك ساك آورده بود، من ساك را باز كردم داخل آن تعداد زيادى پيشانى بند و عكس امام و سنجاق سينه بود. به پدرم گفتم كه يكى از اين عكسها را به من بده، گفت: اينها بيت المال هستند، بگذار بعداً براى تو مى خرم.
يادم مى آيد بعد از مدتى، احمد برايم پيشانى بند و دو عكس از امام و دو سنجاق گرفت.
#شهید_احمد_یوسفی
#هم_افزایی_شهدایی
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯