eitaa logo
هم افزایی شهدایی
158 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5هزار ویدیو
72 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شماره پنج | حقیقت ذکاوت 🔺حاج قاسم سلیمانی: شهدا خیلی انسان‌های تیزهوش و با ذکاوتی هستند. ذکاوت در این نیست که من چگونه ثروت اندوزی کنم. ذکاوت این است که من چگونه بین دنیا و آخرت ابدی بتوانم برنده آخرت ابدی بشوم. ذکاوت این است که بین دو مرگ اختیاری و اجباری انسان بتواند خودش داوطلبانه آن ««مرگ اختیاری» را انتخاب کند. 🎧 در ویدیوکست‌ها گزیده‌ای از بیانات ماندگار شهید حاج قاسم سلیمانی را می‌شنوید جان‌فدا ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزهای سردی سپری میشه اما خب میدونی که ، اینجوری نمیمونه ... ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
و اگر درد دارید یڪۍ از نام‌هاے شریف خـداوند 'طبیـب' اسـت .. :) ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐من خیلی عوامل را دلیل این توفیق الهی  می دونم؛یکی اینکه شهید عزیز عبدالرضا مجیری مقید بود هر شب باید نماز📿شب بخونه و اگر شبی خوابش می برد با ناراحتی از خواب بیدار می شد و مکرر باغصه  می گفت:آیا دیروز چی کار کردم که نماز شبم قضا شد و مهم تر اینکه  بعضی ها که نماز واجبشون قضا میشه یادشون میره قضا کنند ولی شهید عزیز به خود لازم می دونست  همون روز تا قبل از غروب آفتاب قضای نماز شبش را بخونه و برای اینکه نفسش را جریمه کنه یک روز هم روزه نذری می گرفت به نظر من این همه  اهمیت به نماز مستحبی تا حدی که قضای نماز شب را هم برای خودش واجب می دونست در رسیدن به هدف خیلی دستش را گرفت. ✍به نقل از:همسر شهید 📝 دست‌نوشته شهیـد : 🌷اگر خدا منِ ناقابل را قبول ڪرد و توفیق شهـ🕊ـادت داد مزارم را هرکجا خواستید انتخاب کنید و روی قبــرم بنویســید : " سرباز اسلام و مدافع ولایت فقیه "🍃 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💐مدافع حرم «علی اکبر زوار» در ۱۷ آذرماه ۱۳۵۶ در شهر مشهدمقدس دیده به جهان گشود.بسیار آرام و صبور بود و هرکاری را که شروع می کرد، حتما به اتمام می رساند. همچنین به آیت الله قاضی ارادت ویژه ای داشت و سفارش می‌کرد، که همه زندگینامه این عالم را مطالعه کنند. 🌴به عنوان دیده بان خدمت میکرد و اجازه شرکت در عملیات را نداشت، اما به دلیل خوابی که دیده بود و اصرارش فرمانده اجازه شرکت در عملیات را به او داد. 🌷در حین عملیات درتاریخ ۲ آذرماه ۱۳۹۴به فیض شهادت رسید و به جهت اینکه این شهید عزیز از ناحیه قفسه سینه به بالا دچار مجروحیت شده بودو منطقه نیز در دست دشمن افتاده بود، امکان برگرداندن پیکرهای پاک شهدا وجود نداشت. سرانجام پس از گذشت یک سال مفقود الجسم بودن پیکر پاک این شهید والامقام شناسایی و در تاریخ ۳۰ آذرماه ۱۳۹۵ تشییع و در بهشت رضا(ع) قطعه ۱۵ به خاک سپرده شد. 🌹 اکبر_زوار 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐شهید محمدامین زارع فردی بسیار دلسوز،بینهایت از غیبت کردن متنفر بودن و بقل همکاران و دوستانشون در موقع صحبتها توی جمع همکاران و دوستان هر جایی صحبت غیبت میشد سریع حرف رو عوض میکردن،دارای حب و حیا بطوری کـه در مراسم هایی که شئونات اسـلامی رعایت نمی شد شرکت نمیکردن رفتارشون در کل جوری بود که تأثیر مثبت میگذاشت رو اطرافیان،خیلی به من تأکید اکید میکردن بچه هامو تو مراسمهای مذهبی شرکت بدم اعم از مولودیها و عزاداریها و ...کلا در مورد زندگی ائمه خیلی باهامون صحبت میکردن از جمله حضرت زهـرا(س) و سعی میکردن غیر مستقیم یا مستقیم منظورشونو برسونن. 💠"در محضـر شهــــید" . . . 🌹«شهادت یک انتخاب است نه یک اتفاق»🌹 🌷«هر زمانی که به امام حسین (ع) سلام می دادم می گفتم که شما که حضرت حُر را پذیرفتی زمانی که به سوی شما آمد و گفت من را بپذیر و شما هم او را پذیرفتی و حُر شهید شد و به شهدای کربلا پیوست و من را هم بپذیر امام حسین (ع) و مثل حُر شهیدم کن انشاا... »🌷 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
یه ما همه سرباز شماییم آقاجانِ خاصی تو این عکسِ!😍 پ.ن:به لحاظ روحی خیلی احتیاج دارم من جای این پسربچه روبروی آقا بودم و محضرشون عرض ارادت میکردم،شما چطور؟🥹 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖇دلــــتنگـــت شــــدیــم صاحــب خــنده‌هـــای زیـــبا...!💔 ✨ ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): مومن به خاطر کسی که دوستش دارد گناه نمیکند. | نهج‌البلاغه،خطبه۱۹۳
منظور امیرالمومنین گناه نکردن بخاطر خداست....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین الگو هارا میتوانید در بسیج پیدا کنید.... هفته ی بسیج مبارک❤️ ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
من گمان میکردم رفتنش ممکن نیست رفتنش ممکن شد باورش ممکن نیست... 🌷🌷🌷🌷🌷 دسته گلی ازجنس صلوات نثارش الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
ســــــــلام خدمت اعضای محترم مـــــــــهمان عزیز امشب ما 👇👇 شهید علی اصغراتحادی هستند نذر_حضرت_علی_اصغر علیه السلام 🔸چهار دختر و سه پسر داشتم... اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم 🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغرامام حسین علیه السلام باشد؟! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: اقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام! 🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است! صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!⁦ 🔸آخرین پسرم ، "روز میلاد امام سجاد علیه السلام" به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! 🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد! شاید فرزندی که می‌شود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! و به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم... ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🕊 ز تو کی کناره گیرم؟! که تو در میانِ جانے♥️🖇 ✨🍂 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
برای با شهدا بودن بهانہ زیاد است؛ بهاے این ، هم‌نفس شدن است با شهدایی ڪہ روزگاری در این زیستہ ‌اند... 🖤 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
‍‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺 📕کتاب«شهید عزیز»،مجموعه خاطرات شهید مدافع‌حرم محمود رادمهر 💐جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار،هرکس که میتوانست خودش را به سفره ناهار یا شام میرساند.بچه‌ های با صفایی بودند که وقتی دور هم مینشستند،حال و هوای بی‌نظیری بین دوستان ایجاد میشد.محمود هم خودش را به سفره میرساند.وقتی می‌آمد با شوخ‌طبعی بی‌نظیری که داشت،جمع ما را گرم میکرد.گاهی از شوخی‌هایش آنقدر میخندیدیم که ریسه میرفتیم. 🧃آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابه‌های پپسی هم میدادند.برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابه‌ ها تحت مالکیت صهیونیستها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب میشود؛آنها تاکید میکردند پول این نوشابه‌ها تبدیل به گلوله میشود و به قلب مسلمانان فرو‌خواهد رفت.برای همین خودشان نمیخوردند و به دیگران هم توصیه می‌کردند از آنها استفاده نکنند. 🍹محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود،گاهی سر به سرشان میگذاشت و وقتی سر سفره می‌آمد،به یکی از همسفره‌ای‌ها میگفت:«داداش!یکی از اون پپسی‌های اصل اسرائیلی رو بده! ».آن را میگرفت و دربش را باز میکرد و سر میکشید و بعدش یک«سلام بر حسین!»بلند میگفت. 🧃بعدش هم خنده‌کنان میگفت: «چه حالی میدهد نوشابه اسرائیلی بخوری وآخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!».با این حرفها آنقدر ما را میخنداند که نمیفهمیدیم کِی غذایمان را خوردیم. 🌷 🕊 🎂🎀 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐برادر شهید نقل می‌کنند:عمر روی مسائل دينی تعصب داشت و روی نماز و روضه تعصب زيادی به خرج می‌داد؛ گاهي برای نماز خواندن كل افراد خانواده را بسيج می‌كرد؛ يادم هست آنقدری كه عمر صبح‌ها برای نماز خواندمان تأكيد داشت،پدرمان حساسيت نداشت📿 🌾عمر خيلی روی مسائل اعتقادی حساس بود و به همان اندازه‌ای كه در مسائل اعتقادی محكم بود، در موارد ديگر زندگی شوخ‌طبعی هم داشت. 🌴هر وقت از روستا می‌آمد،ماشين پدرم را نگاه می‌كرد و می‌گفت كدام قسمت ماشين خراب است و ماشين را تعمير می‌كرد. 🌷پدرم می‌گويد:عمر واقعاً در هر زمينه‌ ای عصای دستم بود و الان مانده‌ام چه كار كنم؛ برادرم واقعاً ستاره‌ای بود كه الان نبودش در زندگی همه‌مان احساس می‌شود. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾برادر شهید نقل می‌کنند:اصغر همیشه به فکر رفتن به سوریه بود.دغدغه عجیبی برای اعزام داشت.یک روز سبد پرتقالی از باغ چیده بود،بین همسایگان پخش می‌کرد و می‌گفت:بخورید!این شیرینی شهادت من است؛چون چیزی نمانده که عازم سوریه شوم. 🌴اصغر خیلی به من اصرار می‌کرد تا اجازه رفتن به او بدهم.شرایط زندگی مناسبی نداشتیم؛با بودنِ پدر پیر و بچه‌های قد و نیم‌قد اصغر.برای منصرف‌ کردن او دائم می‌گفتم از خانواده‌ی ما، محمد،برادر دیگرمان در کربلای۵خودش را تقدیم انقلاب اسلامی کرده و از ما دیگر کافیست اما گوش او بدهکار نبود. اصغر آنقدر اشتیاق داشت که ماه‌ها قبل ثبت‌نام کرده بود. 💐روز اعزام فرا رسید.اتوبوس‌ها برای سوارکردن رزمندگان آمده بودند.مانع سوارشدن اصغر شدم اما بعد از حرکت اتوبوس‌ها با موتور سیکلت دنبال‌شان رفته بود. کمی آنطرف‌تر سوار شد تا از قافله عقب نماند. 🌷وقتی می‌خواست از تهران به سمت سوریه حرکت کند،تنها یک پیامک زد: "حلالم کنید،خداحافظ!من عازم میعادگاه عاشقان شدم". 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💐من از چندين سال پيش شهيد را می شناختم.آنجا هم توسوریه با هم بوديم و چند روزی هم درحرم حضرت زينب (س) بوديم.مراد در حرم حال و هوای ديگری گرفته بود وعاشقانه باخدا صحبت ميكرد.با هم در حلب بوديم و بعد برای عمليات رفتيم.گروه ما شب به منطقه عملياتی رسيد وگروهی كه مراد در آن بود،صبح به عنوان نيروی كمكی به منطقه آمدند.حدود۱۵نفر بودند كه فرمانده‌شان گفت:يک جا جمع نشويد و از هم فاصله بگيريد.دردرگيری و نبرد بوديم كه خمپاره‌ای انداختند و باعث شهادت و زخمی شدن چند نفر از نيروهايمان شد. آن لحظه نميدانستيم چه كسانی شهيد شده و چه كساني زخمی هستند و وقتی به عقب برگشتيم و آمار نفرات را گرفتيم متوجه شديم مراد شهيد شده است. 🌷شهيد خيلی آدم درستي بود.مراد شيعه بود ورفاقت زيادی با اهل سنت داشت.شهيد اين آرزو را از صميم قلب داشت كه اول به زيارت حرم حضرت زينب(س)برود وپس از زيارت،به جنگ با تروريست‌ها برود.انشاءالله شهادت مباركش باشد.خيلی دوست داشت شهيد شود وبه آرزويش رسيد.🕊😭 ✍به نقل از:دوست و همرزم شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐مدافعان حرم اهل سنّت در قالب گردان «نبویّون» برای جنگ با داعش اعزام می‌شدند. آی که چه حالی داشت سلمان وقتی اجازه اعزامش را دادند. این‌ها را حرف‌های پدر وصف می‌کند. توی راه بارها صورت پدر را بوسید. سرش را روی شانه‌اش گذاشت و سایید تا اگر بین کل‌کل‌های اعزام چیزی گفته و دل پدر رنجیده جبران شود. رسول برجسته پدر شهید می‌گوید: «۳،۴نفر اهل سنّت بودیم و الباقی شیعه. چه عزت و احترامی داشتیم. آن‌قدر که یکجا صدایمان درآمد. فرماندهمان خیلی حواسش به رخت، غذا و جای خواب ما بود و معمولاً بقیه را برای کمین و شناسایی می‌فرستاد. 🌷یک‌بار گفتم: حاجی، ما آمده‌ایم جنگ. نیامدیم بخور و بخواب! وقتی عزم ما را جزم دید، در دو گردان مختلف من و سلمان هم اعزام شدیم. نزدیک مرز بودیم. پیشروی می‌کردیم و داعشی‌ها عقب‌نشینی اما به کمین خوردیم. بعد خبر آمد ترکش خمپاره سلمان را شهید کرده و گفتم: الحمدالله! به آرزویش رسید.»🕊😭 ✍به نقل از: پدر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌴از سپاه ایرانشهر جهت دوره آموزشی به فرماندهی جناب سرهنگ میرزائیان به تهران اعزام شدیم.بعد از اتمام دوره آموزشی ما را به سوریه منتقل کردند.چه ایام بیاد ماندنی بود.سه شب جهت عرض ادب وزیارت قبرمطهر حضرت زینب(س) در دمشق ماندیم.شب چهارم به ما گفتند باید به حلب اعزام شوید.وقتی که پا به شهر حلب گذاشتیم.غصه تمام وجودمان را فرا گرفت.چون شهرحلب توسط داعشی ها به یک مکان ویران تبدیل شده بود تمام منازل و ساختمان ها با آرپی چی تخریب شده بودند.ماجهت پاکسازی به منطقه حمیدیه منتقل شدیم.این منطقه چهاربار از دست داعشی ها آزاد شده بود. 🌷در شب عملیات همه همرزمان نظر محمد درکنار او بودند وباهم شعر شهادت را بانوای گرم حاج صادق آهنگران نجوی میکردند.آن شب عملیات شکل گرفته بود.تعدادی از بچه ها به شهادت رسیده و تعدادی مجروح شدند در همان عملیات نزدیک صبح روز سوم آذرماه۱۳۹۴در حلب سوریه نظرمحمد نیز به خیل عاشقان حرم پیوست وروحش را به خاندان رسالت هدیه داد.🕊😭 ✍به نقل از:همرزم شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌴همرزمانش می‌گفتند: صبح رفته بودیم عملیات. دو سه کیلومتر با مقر دشمن بیشتر فاصله نداشتیم. گروه که به خط مقدم اعزام شده بود در نبرد فرمانده اول و دوم مجروح شدند. گروه و فرمانده دسته‌ها مانده بودند. دشمن هجوم سنگینی آورده بود و نیروهایی که فارسی‌زبان نبودند به عقب برگشتند. در نزدیکی دشمن بودیم، اما عقب‌نشینی نکردیم. بدون ماشین و امکانات و بدون اینکه حتی زبان عربی را بفهمیم همانجا ماندیم. هجمه دشمن زیاد شده بود. کنار هم جمع شدیم که کاری بکنیم ناگهان خمپاره‌ای به کنارمان خورد. 🌷 یکی از رزمنده‌های طلبه می‌گوید: ما از اصابت خمپاره به هوا پرت شدیم. وقتی به زمین افتادم پایم قطع شده بود و دیدم که پرویز بر زمین افتاد. ترکش به سرش خورده بود و هنوز نفس می‌کشید. برادر همسرم پیکر پرویز را به آغوش گرفته بود که خمپاره دوم آمد و شش نفر از جمله پرویز آن روز به شهادت رسیدند.🕊😭 ✍به نقل از :خواهر شهید 🌹 پور 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯