⛔️ حتما بخونید ⛔️
🔸شب که به خانه برگشتم. از فرط خستگی و مریضی در بستر افتادم. به قول معروف روبهقبله شدم. سرم از شدت درد در حال انفجار بود. وقتی بلند میشدم انگار یک توپ تنبل تو سرم قل میخورد. از مامانم خواستم کتاب «قصه ننه علی» را برایم بیاورند. جواب دادند:
-تو داری از حال میری حالا چه وقت #کتاب خوندنه!
-بیارید! دوای من کلمه و کاغذه! مخصوصا از این جنس!
دلم تاپ تاپ میزند برای #زندگی_مادران_شهدا! مخصوصا اگر بفهمم کمی حاشیهدار است! یعنی در آن زندگی باشد! زندگی واقعیِ بدونِ روتوش و #سانسور! مخصوصتر نویسندهاش رفیق هم باشد! نور علی نور است!
حریفم نشدند. برایم آوردند. چشمهای دو برادرم داد میزدند: «اين بشر بیشتر دیوانه است تا مریض!»
#حس_خوبِ_خواندن
انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت
🇮🇷 @hamasehyaran