#شهید_رضا_ارومیان
🌹 خاطره ای از شهید ارومیان:
🔺 هوا هنوز تاریک بود. منتظر رضا بودیم تا برگردد اما خبری نشد. با خودم گفتم: «رضا دیگر برنمیگردد.»
🔻 دقایقی بعد صدای انفجار چندین نارنجک تمامی سنگرهای فعال عراقیها را از کار انداخت. بعد صدای مهیبی آمد و تانک دشمن هم منفجر شد. بچهها با خوشحالی آماده پیشروی شدند. اما من به فکر رضا بودم. او بود که با این شجاعت به میان دشمن رفت. او با پرتاب نارنجک توانسته بود سنگرهای دشمن را منهدم کند. حتی توانسته بود یک نارنجک به داخل تانک دشمن بیندازد. از همه سراغ او را میگرفتم اما هیچکس فکر نمیکرد که او زنده باشد.
🔷 یکباره رضا را دیدم. با همان قد و قامت کشیده و استوارش به میان بچهها بازگشت. خیلی خوشحال شدم. به استقبالش رفتم. بعد از دقایقی با بقیه بچهها حرکت کردیم. عملیات والفجر ۸ با رمز مقدس «یا فاطمه الزهرا (س)» به مراحل نهایی خود رسیده بود.
#کتاب_آقازاده_ها
✅ خرید اینترنتی:
https://b2n.ir/e24453
#حس_خوبِ_خواندن
انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت
🇮🇷 @hamasehyaran
#شهید_رضا_ارومیان
🌹 خاطره ای از شهید ارومیان:
🔺 هوا هنوز تاریک بود. منتظر رضا بودیم تا برگردد اما خبری نشد. با خودم گفتم: «رضا دیگر برنمیگردد.»
🔻 دقایقی بعد صدای انفجار چندین نارنجک تمامی سنگرهای فعال عراقیها را از کار انداخت. بعد صدای مهیبی آمد و تانک دشمن هم منفجر شد. بچهها با خوشحالی آماده پیشروی شدند. اما من به فکر رضا بودم. او بود که با این شجاعت به میان دشمن رفت. او با پرتاب نارنجک توانسته بود سنگرهای دشمن را منهدم کند. حتی توانسته بود یک نارنجک به داخل تانک دشمن بیندازد. از همه سراغ او را میگرفتم اما هیچکس فکر نمیکرد که او زنده باشد.
🔷 یکباره رضا را دیدم. با همان قد و قامت کشیده و استوارش به میان بچهها بازگشت. خیلی خوشحال شدم. به استقبالش رفتم. بعد از دقایقی با بقیه بچهها حرکت کردیم. عملیات والفجر ۸ با رمز مقدس «یا فاطمه الزهرا (س)» به مراحل نهایی خود رسیده بود.
#کتاب_آقازاده_ها
✅ خرید اینترنتی:
https://b2n.ir/e24453
#حس_خوبِ_خواندن
انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت
🇮🇷 @hamasehyaran