#بسته_سالگرد_امام_خمینی
#شعر_کودکانه
🌹 امام خمینی (ره)
یک روز با مادر
روزی که باران بود
رفتیم آنجا که
نامش جماران بود
مادر برایم گفت
از انقلاب ما
از او که عکسش بود
سرتاسر آنجا
میگفت او بوده
بابای مرد و زن
آمد که آزادی
باشد در این میهن
ما بچهها را هم
امّید خود نامید
تا زل زدم بر او
عکسش به من خندید
من هم شبیه او
در فکر ایرانم
سربازی از نسلِ
پیر جمارانم
#رحلت_امام_خمینی
#شعر
🌹همبازی کانالی پر از محتوا 👇👇
https://eitaa.com/hambaziii
لطفا برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستانک
"خوش قولی"
⚜ علی دوباره پیدایش شده بود و پایش را توی یک کفش👞 کرده بود که میخواهم با امام به حسینیه جماران بروم. هر چه به او می گفتیم که بد است و مزاحمت برای آقاجان ایجاد می کنی، گوشش👂 بدهکار نبود.
⚜حسینیه جماران محل ملاقات های امام خمینی 💖با مردم بود که همیشه پر از جمعیت👥👥👥 می شد و امام در آن جا برای مردم صحبت می کرد🗣. همیشه هم آن قدر شلوغ بود که صدا به صدا نمی رسید.☺️
🌺 امام که اصرارهای علی را دید به او گفت: شب زود بخواب😴، صبح می آیم و تو را بیدار می کنم تا برویم.🙂
🌺علی با لبخند پیروزمندانه ایی، خوشحال 😄از این که توانسته به خواسته اش برسد، به طرف اتاق رفت تا آماده خواب 😴شود.
🌸🍃 آن شب آن قدر برای رفتن به حسینیه به همراه آقا جان ذوق زده🤗🤗 بود که تا صبح چند بار از جایش بلند شد و پرسید: " آقا پا نشدند❓پس چرا صبح نمی شود؟" مدتی گذشت تا این که بالاخره چشمهایش👀 گرم شد و خوابید. 😴
🌸🍃صبح زود امام دنبال علی آمدند و خواستند تا او را بیدار و برای رفتن به حسینیه آماده کنیم.
⚜نمیخواستیم علی دست و پای امام را بگیرد و مزاحم شان شود. گفتیم: آقا جان علی که خواب😴 است. حالا او یک چیزی گفته. شما بروید. "
🌺 امام گفت: " نه، نمیشود من به علی قول🤝 داده ام که او را ببرم. بروید صدایش کنید که بیاید. "😊😍
⚜ از آن به بعد هر وقت علی می گفت: می خواهم به حسینیه بروم، آقا دنبال او می آمدند و صدایش🗣 می کردند و می گفتند: " علی بیا برویم."😍😊
📗با اقتباس از کتاب پدر مهربان: خاطراتی از رفتار حضرت امام خمینی(س) با کودکان ونوجوانان
#رحلت_امام_خمینی
#قیام_پانزده_خرداد
🌹همبازی کانالی پر از محتوا 👇👇
https://eitaa.com/hambaziii
لطفا برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•