eitaa logo
همدلان قرآن🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
150 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( ص ): ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خدا هستند. پیشنهادات و انتقادات👈 @zej_278 جهت پاسخگویی به سوالات تفسیر 👇 @Hn4664
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 🌹 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم! حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است.. ادامه دارد .. @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مردانه‌اش به نرمی می‌لرزید. موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت می‌درخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانه‌اش چسبیده بود که بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. خنده‌ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم. تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا می‌دیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و شده است. اصلاً نمی‌دانستم این تحول را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو! سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمه‌ای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو می‌گرفت و من نمی‌خواستم چیزی بگم. می‌دونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت می‌کشی.» از اینکه احساسم را می‌فهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.» مستقیم نگاهش می‌کردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اون‌روز اون بی‌غیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!» پس آن پست‌فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بی‌شرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامش‌بخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اون‌روز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط قبول نمی‌کرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.» کلمات آخرش به‌قدری خوش‌آهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر می‌خواهد. سپس نگاه مردانه‌اش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار می‌کنم! وقتی گریه‌ات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اون‌روز روم نمی‌شد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره! احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت کشید! میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت بود؛ به این سادگی نمی‌شد نگاه خواهرانه‌ام را در همه این سال‌ها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم می‌خواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما امانت عمو بودید! اما تازگی‌ها هر وقت می‌دیدمت دلم می‌خواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، می‌خواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمی‌فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمی‌تونم تحمل کنم کس دیگه‌ای.. و حرارت احساسش به‌قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که می‌خواست بهت بگه. اما من می‌دونستم چی‌کار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم! سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خنده‌اش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد! و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت. دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!» سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خنده‌ای که لب‌هایش را ربوده بود، پرسید :دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزه‌اس؟ من هم خنده‌ام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزه‌ای شده با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خنده‌ام را پنهان کنم و او می‌خواست دلواپسی‌اش را پشت این شیطنت‌ها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپش‌های قلبش می‌لرزید، پرسید :دخترعمو! قبولم می‌کنی؟ ادامه دارد . @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای ابو حمزه ثمالی 🌹🌹 وَ لاَ يَعْتَرِضُ عَلَيْكَ أَحَدٌ فِي تَدْبِيرِكَ لَكَ الْخَلْقُ وَ الأَْمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ و در تدبيرت احدي بر تو اعتراض نكند، آفرينش و فرمان توراست، منزّه است خدا پروردگار جهانيان، وَ قَدْ تَوَثَّقْنَا مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَدِيمِ وَ الْفَضْلِ الْعَظِيمِ وَ الرَّحْمَهِ الْوَاسِعَهِ و به يقين از چشم پوشي ديرينت، و فضل بزرگت، و رحمت گسترده ات اعتماد نموديم، وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الَّذِي لاَ يَضِيقُ عَفْوُكَ وَ لاَ يَنْقُصُ فَضْلُكَ وَ لاَ تَقِلُّ رَحْمَتُكَ تويي آن سخاوتمندي كه گذشتت به تنگي نمي رسد، و احسانت كاهش نمي پذيرد، و رحمتت كم نمي شود، @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی زیبا و حزین استاد سوره هرشب قبل از خواب چند آیه از قرآن گوش کنیم @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•❃•||• ﷽ •||•❃• 📚 کـتـاب: سـه دقـیقـه در قـیامـت ⏳ 𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷 سریع از چادر آمدم بیرون . بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من رو اذیت کنن ، به حاج آقا گفتن که این جای حاضر و آماده برای شماست ؟ اما لگد خیلی بدی زده بودم . بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش ؟ حاج آقا آمد از چادر بیرون و و گفت : الهی پات بشکنه ، مگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی ؟ اومدم جلو و گفتم : حاج آقا غلط کردم . ببخشید . من با کسی دیگه شما رو اشتباه گرفتم . اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه ضربه شدید باشه . خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم . بعد به حاج آقا گفتم : شرمنده ، شما برید بخوابید ، من میرم تو ماشین میخوابم ، فقط با اجازه بالش خودم رو برمی دارم . چراغ برداشتم و رفتم توی چادر ، همین که بالش رو برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار داره ! حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم . حاجی نگاهی به من کرد و گفت : جون من رو نجات دادی ، اما بد لگدی زدی ، هنوز درد دارم . من هم رفتم توی ماشین خوابیدم . روز بعد اردو تمام شد و بر رگشتیم . روز بعد ، من در حین تمرین در باشگاه ورزش های رزمی ، پایم شکست . اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من ، کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود . جوان پشت میز به من گفت : آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد . اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تورا به عقب انداخت ! همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم . عصر همان روز ، خانم من زنگ زد و گفت : فلانی که همسایه ماست ، خیلی مشکل مالی داره . هیچی برا خوردن ندارن . اجازه میدی از پول هایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم . گفتم : آخه این پولها رو گذاشتم برا خرید موتور . اما عیب نداره . هر چقدر می خوای بهشون بده . جوان گفت : صدقه مرگ تو را عقب انداخت . اما آن روحانی که لگد خورد ؛ ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را می خورد . ولی به نفرین ایشان ، پای تو هم شکست . بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند : « کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکارانفاق می کنند ، تجارت ( پرسودی ) را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست . » یا حدیثی که امام باقر ( ع ) فرموده اند : صدقه دادن ، هفتاد بلا از بلاهای دنیا را دفع می کند و صدقه دهنده از مرگ بد رهایی می یابد . البته این نکته را باید ذکر کنم ، به من گفته که صدقات ، صله رحم ، نماز جماعت و زیارت اهل بیت : و حضور در جلسات دینی و هر کاری که خالصانه برای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عمرت حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می گردد . ادامه دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿📖✿❈••┈••❀ @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
•❃•||• ﷽ •||•❃• 📚 کـتـاب: سـه دقـیقـه در قـیامـت ⏳ 𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷 بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور می کنند . اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بردارد ، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید . در بررسی اعمال خود ، مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود . مثلا شخصی از من آدرس می خواست . من او را کامل راهنمایی کردم . او هم دعا کرد و رفت . من نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عملم مشاهده کردم ! یا اینکه وقتی کاری برای رضای خدا و حل مشکل مردم انجام میدادم ، اثر آن در زندگی روزمره ام مشاهده می شد . اینکه ما در طی روز ، حوادثی را از سر می گذرانیم و می گوییم خوب شد اینطور نشد . یا می گوییم : خدا رو شکر که از این بدتر نشد ، به خاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم . من هر روز برای رسیدن به محل کار ، مسیری را در اتوبان طی می کنم . همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است ، حتما او را سوار می کنم . یک روز هوا بارانی بود . پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود . با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم . ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد ، اما چیزی نگفتم . پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد . بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم : هر چه می خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست . من در آن سوی هستی ، بستگان و اموات خودم را دیدم . آنها از من به خاطر دعاهای آن پیرزن و صلوات هایی که برایشان فرستاد ، حسابی تشکر کردند . این را هم بگویم که صلوات ، واقعأ ذکر و دعای معجزه گری است . آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم . پیامبر اکرم ( ص ) فرمودند : گره گشایی از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتر است . ثمرات این گره گشایی آنجا بسیار ملموس بود . بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق می افتد . یعنی وقتی انسان در این دنیا خودش را به خاطر دیگران به سختی بیاندازد ، اثرش را بیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد . یادم می آید که در دوران دبیرستان ، بیشتر شبها در مسجد و بسیج بودم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿📖✿❈••┈••❀    @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
•❃•||• ﷽ •||•❃• 📚 کـتـاب: سـه دقـیقـه در قـیامـت ⏳ 𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷 جلسات قرآن و هیئت که تمام می شد ، در واحد بسیج بودم و حتی برخی شبها تا صبح میماندم و صبح به مدرسه می رفتم . ایک نوجوان دبیرستانی در بسیج ثبت نام کرده بود . او چهره ای زیبا داشت و بسیار پسر ساده ای بود . یک شب ، پس از اتمام فعالیت بسیج ، ساعتم را نگاه کردم . یک ساعت به اذان صبح بود . بقیه دوستان به منزل رفتند . من هم به اتاق دارالقران بسیج رفتم و مشغول نماز شب شدم . همان نوجوان یکباره وارد اتاق شد و سریع در کنارم نشست ؟ وقتی نمازم تمام شد با تعجب گفتم : چیزی شده ؟ با رنگ پریده گفت : هیچی ، شما الان چه نمازی میخونی ؟ گفتم : نمازشب . قبل اذان صبح مستحب است که این نماز رو بخوانیم . خیلی ثواب دارد . گفت : به من هم یاد می دی ؟ به او یاد دادم و در کنارم مشغول نماز شد . اما می دانستم او از چیزی ترسیده و نگران است . بعد از نماز صبح با هم از مسجد بیرون آمدیم . گفتم : آگه مشکلی برات پیش اومده بگو ، من مثل برادرت هستم . گفت : روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود . او با تهدید می خواست من را به خانه اش ببرد . حتی تا نیمه شب منتظرم مانده بود . من فرار کردم و پیش شما آمدم . روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی او را تهدید کردم . آن جوان هرزه دیگر سمت بچه های مسجد نیامد . این نوجوان هم با ما رفیق و مسجدی شد . البته خیلی برای هدایت او وقت گذاشتم . خدا را شکر الان هم از جوانان مؤمن محل ماست . مدتی بعد ، دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند ، شش ماه یا بیشتر درگیر مسائل گزینش شدند . اما كل زمان پیگیری استخدام بنده یک هفته بیشتر طول نکشید!!! تمام رفقای من فکر می کردند که من پارتی داشتم اما ... آنجا به من گفتند : زحمتی که برای رضای خدا برای آن نوجوان کشیدی ، باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ شود . البته این پاداش دنیایی اش بود . پاداش آخرتی اش در نامه عمل شما محفوظ است . حتی به من گفتند : اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری ، نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادی . من شنیدم که مأمور بررسی اعمال گفت : کوچک ترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خدا کشیده باشید ، آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا می کند که انسان ، حسرت کارهای نکرده را می خورد ... یک روز همسرم به من گفت : دختری را در مدرسه دیده ام که از لحاظ جسمی خیلی ضعیف است . چندین بار از حال رفته و ... من پیگیری کردم ، او یک دختر یتیم و بی سرپرست است . می یای امروز به منزل شان برویم ؟ آدرسشان را بلدم . باهم راه افتادیم . ادامه دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿📖✿❈••┈••❀ @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(آنها نزد پدر آمده و قضیه را اظهار داشتند) یعقوب گفت (این قضیه هم مانند یوسف و گرگ حقیقت ندارد) بلکه چیزی از اوهام عالم نفس بر شما جلوه نموده، پس من باز هم راه صبر نیکو پیش گیرم، که امید است خدا همه ایشان را به من باز رساند، که او خدایی دانا و درستکار است. سوره: یوسف آیه ۸۳ هرشب قبل از خواب چند آیه از قرآن گوش کنیم @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت بسیار زیبا و تاثیر گذار وخاشعانه🌷🍃 🍃استاد الشیخ 🌷 🌷سوره مبارکه ملک🍃 🍃قبل از خواب تلاوت کنید🌷 اگر قرآن خواندن هم بلد نیستی گوش کن زیرا سوره ملک (نجات از عذاب قبر است)...🌷 👌🏻سوره ملک را هرشب قبل از خواب بخوانید🌷 @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 @hamdelanqoran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
71 🌹ازسوره نساء🌹 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً آیه 71 🌹ازسوره نساء🌹 اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! (در برابر دشمن هوشيار باشيد و به علامت آمادگى) سلاح خود را برداريد، پس به صورت دسته‌هاى پراكنده و نامنظّم يا همه با هم بسوى دشمن حركت كنيد آیه 71 🌹ازسوره نساء🌹 يا أَيُّهَا =ای الَّذِينَ=کسانی که آمَنُوا=ايمان آورده اید خُذُوماحِذْرَكُمْ =[دربرابر دشمن] آماده باشید فَانْفِرُوا =وکوچ کنید ثُباتٍ=گروه گروه أَوِ=یا انْفِرُوا =کوچ کنید جَمِيعاً=همگی با هم [برای جهاد] @hamdelanqoran
71.mp3
3.22M
آیه ۷۱ ازسوره نساء @hamdelanqoran
به نام خدا سلام پاسخ سوال روز گذشته : انبیاء سوال روز شنبه ۲۵ فروردین ماه با گوش فرا دادن به  فایل صوتی فوق(تفسیر آیه  ۷۱   سوره مبارکه ی نساء، استاد قرائتی) بفرمایید که: در اینکه چه جوری بجنگید، نوعش را چه کسی انتخاب کند؟ ثواب امروز هدیه به روح پاک سید مجتبی حسینی از ورنامخواست اصفهان پاسخ دهندگانی که اولین بار هست پاسخ می دهند مهلت ارسال پاسخها تا ساعت ۲۴ شب به آیدی زیر : @sebghatalah110 پاسخ دهندگان قبلی حتما و فقط به همان آیدی که قبلا در شخصی اعلام شده ارسال نمایند. لطفا قوانین سوال و پاسخ روزانه ی قرآنی که در کانال سنجاق گردیده را مطالعه بفرمایید. @hamdelanqoran برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 با سلام و التماس دعا ازشما بزرگواران که هر روزتان را با معارف قرآن در آمیخته اید🌿 عزیزان پاسخ دهنده ای که در هفته ی گذشته، هدیه ی متبرک به کلام وحیِ کانال همدلان قرآن به آنان تعلق گرفت👇 ۴۷۹.حسین رجبی شاهرود ۴۸۰.عباس تکلوی خراسان رضوی ۴۸۱. سمیه منگلیان کاشمر ۴۸۲.زهرا رادمهر اسلامشهر ۴۸۳.فرحناز هادی زاده** اصفهان ۴۸۴.نسیم سبزی حاجی زمان خوزستان ۴۸۵. عبدالرضا جمشیدی بوشهر ۴۸۶.ابوالقاسم حامی از سراوان ۴۸۷.طیبه عابدینی از رفسنجان ۴۸۸.حبیبه خرقانی** خراسان رضوی ۴۸۹.معصومه الیاسی ازقم ۴۹۰. زینب گلکار خراسان رضوی ⬅️ضمن عرض تبریک، شارژ هدیه ی این عزیز تقدیمشان گردید انشاالله سالیان سال سر سفره ی قرآن، ما نیز در کنار شما دوستان متنعم و بهره مند باشیم🌿 باتشکر 🌹🌹 @hamdelanqoran برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰❀⊱━⊰﷽⊱═━━━━━━═━⊰❀⊱ 🔰احکـ🔎ــام نمــــ📿ـــاز جماعتـــ👥 ⁉️ آیا ذکر گفتن در نماز جماعت ایرادی دارد؟مثلا زمانیکه امام جماعت درحال قرائت حمد و سوره است، ماموم ذکر سبحان الله بگوید؟🧐 ✅ طبق نظر آیت الله خامنه ای: به طور کلی اگر ماموم در نماز صبح و رکعت اول و دوم نماز مغرب و عشا حمد و سوره ی امام جماعت را بشنود ،هر چند کلمات آن را تشخیص ندهد،نباید حمد و سوره را بخواند و نیز در صورتی که بعضی از کلمات حمد و سوره ی امام را بشنود ،بنا بر احتیاط واجب نباید آن را بخواند ولی اگر صدای امام را نمی شنود مستحب است حمد و سوره را آهسته بخواند و چنانچه سهوا بلند خواند ،اشکال ندارد .در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر ماموم بنا بر احتیاط واجب نباید حمد و سوره بخواند و مستحب است به جای آن ذکر بگوید . 📚منبع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨