eitaa logo
همدلان قرآن🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
150 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( ص ): ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خدا هستند. پیشنهادات و انتقادات👈 @zej_278 جهت پاسخگویی به سوالات تفسیر 👇 @Hn4664
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 شما با کلیک بر روی هر عنوان می‌توانید مطالب مربوطه را مرور نمایید: : نکات برا گرفته شده از آیات قرآن : تلاوت های روزانه قرآن : تلاوت های روزانه قرآن : نام شهید معرفی شده در هر روز : دسترسی آسان به تفسیر های صوتی استاد قرائتی : اسامی برندگان هفتگی : سلام حضرت آقا امام رضا علیه السلام در ساعت ۸ شب : سلام حضرت آقا امام رضا علیه‌السلام در ساعت ۸ شب ترجمه کلمه به کلمه آیات : دلنوشته های دوستان به مناسب های مختلف : دعای سلامتی حضرت آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف : اسامی برندگان هفته گذشته : آیه های آرام بخش قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیبا از ترجمه فارسی سوره مبارکه روم✨ بخش دوم✅ @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
💢 🌹 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ادامه دارد @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
💢 🌹 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ادامه دارد @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
‌ شاید که یه کم خُلقمون تنگ بشه...! ولی چه بلایی سَرِمون اومده که میتونیم بدون رجوع به قرآن حتّی کوچکترین اُنس با قرآن کریم خیلی راحت به زندگیمون ادامه بدیم؟ پس خدا واسه چی این رو فرستاد؟‌ ‌‌‌‌یارَبِّ اِنَّ قَومِی اتَّخَذوا هَذا مَهجُورا‌ً... @hamdelanqoran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 فرارسیدن عاشورای حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام تسلیت آیات انتهای سوره مبارکه با صوت آسمای استاد عبدالباسط 🖤 @hamdelanqoran
✨ سعی کنید هر روز بدون استثناء یک قسمت را بخوانید، حداقل پنجاه آیه.  🌳 اگر بخواهید برکت در دنیا و آخرت نصیبتان بشود از امروز شروع کنید هر روز یک سورۀ یس بخوانید، و آن را به خود علیه‌السلام هدیه کنید 🌟 ان شاء اللّٰه با این برنامه سعادت دنیا وآخرتتان تامین می‌شود 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی ▫️ 🖤 @hamdelanqoran
/ آیه ۲۴ 🔹أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا 🔸آيا در قرآن نمى‌انديشند يا بر دل هايشان قفل هايى قرار دارد؟ 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷 /
/ آیه ۸۱ 🔹 أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ 🔸آيا صبح نزديك نيست‌؟؟ 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷 /
/ آیه ۱۱ 🔹وَ عَلَى اللّٰهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 🔸و بايد مؤمنان فقط بر خدا توكل كنند 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷 /
﷽ 🌺🌺🌺🌺 🌹امام باقر «علیه السلام»⇩: ↫فرج ما حاصل نمیشود تا این که شما مردم غربال شوید، دوباره غربال شوید و سه باره غربال شوید، تا افراد گنه کار بروند و پاکان بمانند. 📚{بحار الانوار،ج۵۲،ص۱۱۳}
/ آیه ۱۰۷ 🔹وَمَآ أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ 🔸و تو را (اى پيامبر) جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷 / /
/ آیه ۴۶ 🔹وَلَاتَنَازَعُوا 🔸و با یکدیگر نزاع نکنید 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷 /
/ آیه ۴۱ 🔹 وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ 🔸و بى‌ترديد سست‌ ترين خانه‌ ها، خانۀ عنكبوت است 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷
قرآنی نبض حیاتی.mp3
2.84M
قرآن کریم شماره ۱ 🍃🌸🍃🌸 قــرآنی نبـض حیاتی💗 قـــــرآنــی طهــر ذاتی قرآنـی عصمة أمری قرآنی طـــوق نجــاتی آیــات الله حمَـــتتنی غمــرتنـــی بالبــرکاتِ تحفظنی من همزات الشیطـان و مــن زلاتِ إن الـقــــرآن لنـــــورٌ یتفـــجر فـــی جنبــاتِ  یرفعنـــی عند ملیک الخلق لأعلى الدرجات  إن القــــرآن أنیـــس لفــــؤادی فـــی أزماتِ  یمنحنی الصبر على ما قد ألقى من عثراتِ  معجــــزة خــالدة ما أعظمهـــا مــن کلمـات  منّ الرحمـــان علینا بکتــاب مـــن رحمـــاتِ
/ آیه ۶ 🔹وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 🔸 و او به اسرار و نيّات باطن‌ ها آگاه است 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷
/ آیه ۲۰۰ 🔹فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ 🔸به خدا پناه جوى؛ زيرا خدا شنوا و داناست 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷
/ آیه ۱۰ 🔹أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ 🔸من مغلوب شده‌ام تو مرا يارى فرما 🌷عکس نوشته های قرآنی🌹
/ آیه ۸۸ 🔹 إنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ 🔸خدا صدقه دهندگان را پاداش مى دهد 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷
مع القرآن.mp3
1.32M
قرآن کریم شماره ۳ 🍃🌸🍃🌸 🍁 مع القران نحيا في سلام فخير الوقت في خير الكلام همراه با قرآن در سلامت وآرامش زندگی میکنیم پس بهترین زمان را در بهترین کلام سپری میکنیم 🍁 تعالوا ساعة نؤمن جميعاً لنيل الاجر في دار السلام بیایید همگی در این دنیا ایمان بیاوریم تا در آخرت در دار السلام ودر مامنی امن اجر خود را بگیریم 🍁 مع القران نحيا في سلام فخير الوقت في خير الكلام 🍁 بتفسير واخبار حسان عن المختار نبراس الظلام قرآنی که با تفاسیر واخباری نیکو بواسطه پیامبری برگزیده که چون چراغی در تاریکیهاست،بر مانازل شده 🍁 مع القران احساس تسامت به الارواح في اعلى مقام همراه با قرآن احساسی است که بواسطه آن جان ها به والاترین مقام ها میرسند
/ آیه ۴۴ 🔹يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ 🔸خداوند شب و روز را جا به جا می کند 🌷عکس نوشته های قرآنی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شماره ۱۱🍃🌸🍃🌸 🌷قد منّ علینا المنّان بنزول الذکر الفرقان فیه هدیٌ للإنسان حمداً لله 🌷فَلَقَد خاطَبَنا الرحمان وَ دَعانا نحوَ الایمان بقِراءَةِ آیِ القرآن حمداً لله...