هدایت شده از تبادلات جمعه شهدایی
🚫💯بهترین رمان ایتا از نظر مخاطب💯🚫
در #راهرو بیمارستان اقای پایدار را دیدم٬تنها بود٬با #عصبانیت به سمت من می آمد😨
.به چند قدمی من که رسید یقه ام را چسبید و مرا به دیوار فشرد.از #شوک نمیدانستم چیکار کنم.که گفت:😡😡
-پسره بیشعور مگه نگفتم دور و بر #دختر من افتابی نشو حرف حالیت نیست؟؟قصد جون دخترمو کردی که هربار باید تو بیمارستان پیداش کنم اره؟اباید تو رو ...😔
-بابا بسه تمومش کنید!!😳
این #صدای فاطمه بود که دست اقای پایدار را درهوا گرفته بود اما هنوز به یقه ام #چنگ زده بود که......😳😳😢
https://eitaa.com/joinchat/1778122910Ce8944401eb
بدووووووو الان پاک میشه 🤐🤐😱😱😱😱