eitaa logo
"راه‌ِحامد"
748 دنبال‌کننده
884 عکس
369 ویدیو
2 فایل
﷽ کانال رسمی شهید حامدجوانی «زیرنظر خانواده شهید» 📍مزارشهید در گلزار شهدای «وادی رحمت»تبریز .قطعه مدافعان حرم قسمتی از وصیت نامه شهید: یاحسین تا آخرین قطره‌ی خون نمی‌گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود
مشاهده در ایتا
دانلود
"راه‌ِحامد"
‌کتاب در رکاب علمدار ‌ ✨فصل دوم: جوانی این داستان: دلِ مهربان او (‌از زبان اکبر خلیلی، همکار و همرز
‌‌کتاب در رکاب علمدار ‌ ✨فصل دوم: جوانی _این داستان: دلِ مهربان او (‌از زبان اکبر خلیلی، همکار و همرزم شهید )‌‌ بخش هفتم: ‌ او قبل‌از ما اوایل سال ۹۱ پس‌از دوره افسری، عضو سپاه عاشورا و در گردان قرارگاه مشغول به کار شده بود. ما دوره را بعد از او تمام کردیم. تا ما به تبریز بیاییم، توپخانه لشکر عملیاتی تشکیل‌شده بود و او چه اصرار و تلاش وافری داشت که به توپخانه بیاید و در رسته‌ی خودش به‌کارگیری شود؛ اما مسئول گردان قرارگاه موافق نبود. البته حق هم داشت چون حامد اغلب اوقات در محل کار حاضر بود و به امور سربازان رسیدگی می‌کرد. آن‌جا همه دوستش داشتند چرا که دیگران را بر خود ترجیح دادن محبوبیت می‌آورد. با هم خیلی زود می‌جوشید و در خوبی و اخلاق حسنه، زبانزد خاص و عام شده بود.‌ همان موقع، سربازی به من می‌گفت: یک شب نگهبان بودم و کار واجبی هم داشتم مشکلم را به آقا حامد گفتم، گفت برو و من به‌جای تو پست می‌دهم. باور نمی‌کردم امکان نداشت فرمانده به‌جای سرباز نگهبانی بدهد، یا در قضیه‌ای دیگر سربازی ماشین لازم داشته و او ماشین شخصی‌اش را به او داده بود. این کارها برایم عجیب بود؛ اما این‌ها کار جاری و روزانه او شده بود.‌ پس‌از ماه‌ها تلاش، اصرار او نتیجه داد و آمد به توپخانه. تازه داشتم با روحیات او بیشتر آشنا می‌شدم. خیلی دوست داشتم و چندین‌بار هم از او خواهش کرده بودم که مثل من متاهل شود تا با هم رفت‌وآمد خانوادگی داشته‌باشیم.‌ ما در محیط کار هر حرف و مشکلی داشتیم به او می‌گفتیم. او هم با صراحت و جسارت اما با خوش‌رویی آمیخته با ظرافت، به فرماندهی منتقل می‌کرد و جواب هم می‌گرفت. روزی که از تهران بازرس آمده بود؛ گردان ما بازرسی شده بود؛ اما هیچ‌کس اجازه مرخصی نداشت. یادم هست همه به او متوسل شدیم و او علیرغم کم‌سن‌وسالی اش؟ با همان خوش‌رویی خاص خود، برای گردان از بازرسان اجازه مرخصی گرفت.‌ در منطقه گرمسار مسابقه توپخانه بود و حامد هم دیده‌بان. او گلوله‌ی دوم را روی هدف فرود آورد و ما رتبه عالی کسب کردیم.‌ زمانی موقع انتقال توپ به خودرو بچه‌ها تعادل خود را از دست دادند و توپ بر روی پای حامد افتاد و تاندون پای او پاره شد. حامد هرچند درد زیادی داشت اما تحمل می‌کرد. حدود ۷۰۰ کیلوگرم وزن بر روی پای کسی بیفتد و درد نداشته باشد، محال است؛ اما حامد شخصیت خیلی مقاومی داشت. او باز از شوخی و بذله‌گویی دست‌بردار نبود هی می‌خندید و می‌گفت: من چیزیم نیست. آن زمان منزلشان در شهر جدید سهند بود، با عده‌ای از همکاران برای عیادت از او به آن‌جا رفتیم. او را به‌جای استراحت در منزل، جلوی مجتمع مسکونی ایستاده با عصا یافتیم که بازی فوتبال بچه‌های محل را تماشا می‌کرد. گفتیم پس مرخصی بهانه است تا تو بیایی فوتبال بازی کنی. این حرف یکی از همراهان در حین ملاقات، به مادر حامد همیشه یادم هست که گفت: حاج خانم بچه‌ها در توپخانه بدبیاری آورده‌اند و این حادثه اتفاق‌افتاده و ...‌ مادرشان جواب داد: از روزی‌که حامد لباس سبز پوشیده ما خودمان را برای هر اتفاقی آماده کرده ایم؛ اینکه چیزی نیست!" آن روز من فهمیدم که این حرف‌های مادرشان، ناشی از ایمان و روحیه بالاست. فهمیدم موفقیت و سعادت او مرهون ایمان و تربیت و روحیه معنوی چنین خانواده‌ای به‌ویژه مادرش بوده‌است. آن‌ها در واقع شایستگی پدر و مادر شهید شدن را از قبل داشته‌اند.‌ ‌ ⊰sʜᴀʜɪᴅʜᴀᴍᴇᴅᴊᴀᴠᴀɴɪ⊱
درس بخون.. تو گرما، سرما، با این اوضاع.. بخون.. بخون.. تا آخرش سر یه ترمز پوسیده اتوبوس بری زیر خاک سرد؟:) درد داشت این خبر.. خیلی . فقط میشه تسلیت گفت به خانواده ها🫂🖤 صلواتی برای شادیِ روح درگذشتگان و سلامتی بازماندگان لطفا🌱
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| هر روزِ من غروب یه جمعه است... تنها ترین آدم یک شهرم:)❤️‍🩹 -العجل‌یابن‌الزهرا- ⊰sʜᴀʜɪᴅʜᴀᴍᴇᴅᴊᴀᴠᴀɴɪ⊱
میگفت.. اگه‌‌ یه‌ روز خواستی‌ تعریفی‌ برای شهید پیدا کنی… بگو شهید یعنی‌ باران! حُسنِ‌ باران‌ این‌ است‌ که زمینی‌ است‌ ولی‌ آسمانی‌ شده‌ است و به‌ امدادِ زمین‌ می‌ آید... 🤍 sʜᴀʜɪᴅʜᴀᴍᴇᴅᴊᴀᴠᴀɴɪ⊱
گفت: ما اصلا دعایِ بی‌اجابت نداریم یه‌ وقت می‌بینی اون دنیا کلی ثواب ریختن پات میگن: بیا اینا همه برایِ شما جایِ همون دعاهایی که تو دنیا خواستی و نشد.. :) -شهیدبابک‌نوری‌هریس -‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⊰sʜᴀʜɪᴅʜᴀᴍᴇᴅᴊᴀᴠᴀɴɪ⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدا برڪتی بودن! حرڪت پر برڪت باشه خوبه برڪتی شو تا ان‌شاءالله بشی :)🕊 🌱 ⊰sʜᴀʜɪᴅʜᴀᴍᴇᴅᴊᴀᴠᴀɴɪ⊱
عشقِ‌تو💔 ؛ شیرین‌ترین‌داستانِ‌ این‌دنیایِ‌تلخ‌است‌حسین ..(: .🌧. ᴊᴏɪɴ↴ ⊰sʜᴀʜɪᴅʜᴀᴍᴇᴅᴊᴀᴠᴀɴɪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا