eitaa logo
جُحفِه (حامد ملحانی)
297 دنبال‌کننده
108 عکس
1 ویدیو
1 فایل
نوشته های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حامد ملحانی
مشاهده در ایتا
دانلود
نشریه رایات و روایات با موضوع حجاب مطلب بنده با عنوان حراج حجاب، ترور خدا ⬆️
حراج حجاب، ترور خدا هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم (آیه ۳ سوره حدید) توحید، سنگ بنای اصلی و مهمترین رکن ایمان آدمی است. بدون اعتقاد به وحدانیت خداوند و بدون ایمان به صفات او، از دین، حق، عدالت و از همه ارزش های متعالی چه میماند؟ همه ی آسیب های فرهنگی و اجتماعی، ریشه در دوری از ارتباط موثر و پویای بشر با خداوند دارند. هر رویداد و کنش و مسئله ای، باید نسبت به رابطه اش با خداوند، سنجیده شود. اگر در مسیر قرب به او بود، سعادت است و اگر نبود، شقاوت! همه دعواها در نهایی ترین لایه خود، دعوا بر سر بندگی خدا یا غیرخداست. همه ی ماجرا این است که رغبت انسان به کدام سو متمایل است؛ خدا یا غاصبان نقش خدا! ماجرای حجاب نیز مثل هر مسئله فرهنگی و اجتماعی دیگری در چند ساحت مختلف، به خداوند مرتبط است. آیا حکم حجاب، دستور خداست؟ آیا حدود و احکام حجاب، امر خداست؟ آیا وجوب حجاب، مورد رضایت خداست؟ آیا ظاهر جامعه اسلامی باید با ظاهر جوامع دیگر تفاوت داشته باشد؟ آیا عرف یا خواست جامعه، می تواند جایگزین دستور خدا شود؟ آیا ظاهر از نظر او اهمیت دارد یا فقط باطن انسان مهم است؟ بحث با مخالفان حجاب، لاجرم به یکی از سوال های بالا ختم می شود. عده ای از اساس، وجود خدا را منکر می شوند. وقتی خدا نباشد، همه پرسش های بعدی نامفهوم و بی معنی می شود و در نهایت چه کسی به جای خدا می نشیند؟ انسان! هر آنچه او بپسندد، خیر است و هر چه نپسندد، شر! گروه دیگر اگرچه منکر خدا نیستند ولی خدایشان لال است! ساکت است! در آسمان هاست! دور است! ممتنع است! در مورد وجوب حجاب هیچ نگفته است. اینها، خدایی دارند اما احکام حجاب را از او نمی دانند. کار آدم های متعصبی می دانند که دارند به خدا دروغ می بندند. برای خدایشان، ظاهر مهم نیست. هر کس هر طور که دلش می خواهد می تواند باشد، فقط کافیست به این خدای منفعل، ایمان داشته باشد. دسته سوم اما هم معتقد به خدایند و هم احکام حجاب را خوب می دانند منتها معتقدند آزادی بی حجابی، به تعمیق حجاب کمک می کند. فکر می کنند باز کردن فضا برای جولان بی حجابان، چهره رواداری دین و دینداران را پررنگ تر می کند. استدلال می کنند که امر حجاب، مثل نماز، در حوزه ایمان فردی است و آدمی می تواند در جامعه، با اختیار و آزادانه، حجابش را به حراج بگذارد! پس در واقع مخالفان حجاب سه دسته اند: منکرین وجود خدا، منکرین حکم خدا، منکرین اجتماعی بودن حکم خدا. در نتیجه بحث در مورد حجاب، در واقع بحث در مورد اصل وجود خدا و نقش و حوزه نفوذ او در جامعه است. عدم شناخت دو دسته اول، از توحید واضح است و تا این جهل برطرف نشود، توفیقی حاصل نمی شود. اما چرا قضیه وجوب حجاب برای دسته سوم که معتقد به احکام الهی اند واضح نیست؟! اولین اشکال ایشان، قیاس است. بین نماز و حجاب، قیاس می کنند و چون الزامی به پیگیری نماز افراد در جامعه وجود ندارد، نتیجه می گیرند که وجوب حجاب در جامعه نیز امری غیرضروری است. در حالی که قیاس در فهم احکام اسلامی، باطل است که «لاتقس فان اول من قاس ابلیس». دومین اشکال این افراد، خلط احکام فردی و اجتماعی است. به این نکته توجه نمی کنند هر گناهی که در خلوت باشد وقتی به عرصه جامعه می آید و جنبه حرمت شکنی احکام اسلامی را پیدا می کند و شیب جامعه را به سمت گناه و مخالفت با حکم خدا متمایل می کند، شدیدا منکر شمرده می شود. یعنی وقتی یک گناه فردی، جنبه عمومی پیدا کند و باعث تشویق و ترغیب دیگران به مخالفت با حکم خدا شود، از جنبه تبلیغ بندگی غیرخدا کردن، به گناه بزرگتری تبدیل می شود و مستوجب عقوبت شدیدتری است. سومین اشکال ایشان، خلط مفهوم رواداری و اباحه گری است. اگرچه عامل امر به معروف و نهی از منکر نباید با خشونت و عجب و تکبر برخورد کند و باید نهایت سعه صدر و احترام را در عمل به این فریضه به کار ببرد، اما این به معنی اباحه گری و چشم پوشی از گناه آشکار دیگران نیست. نباید واجبی را به بهانه احتمال آزرده شدن خاطر خاطیان ترک کرد! این اباحه گری و عقب نشینی، کسی را به دین و احکام الهی متمایل نمی کند‌. بی تفاوتی مؤمنان به شیوع گناه در جامعه، دین را برای مردم مطلوب تر نمی کند، بلکه ابتدا ظاهر جامعه و سپس باطن آن را بی دین می کند. مخالفت با وجوب حجاب، مخالفت با چند متر پارچه نیست! دعوا بر سر این است که آیا خدایی که بتواند برای جامعه حکم کند وجود دارد یا نه؟! دعوا بر سر این است که آیا در عرصه اجتماع، مردم می توانند به ظهور و حضور اجتماعی دیگران و اثرشان بر زندگی خودشان حساس باشند یا نه؟! این جنگ، در پنهانی ترین لایه خود، جنگ بر سر وجود خداست! وقتی خدا در مسئله حجاب کشته شده باشد، در سایر احکام نیز خواهد مرد! وقتی جامعه اسلامی بپذیرد که این حکم خدا به خواست و اراده عده ای قابلیت حذف از عرصه جامعه را دارد، سایر احکام الهی و سبک زندگی دینی نیز پتانسیل حذف شدن را دارند! در
جوامع دینی انکار خدا مرحله به مرحله و ابتدا از انکار احکام خدا در زندگی فردی و سپس اجتماعی شروع می شود، لذا جامعه اسلامی فردای روزی که وجوب حجاب در آن برچیده شده باشد، جامعه ای است که خدا در آن، رسما ترور شده است! @hamedmalhani
ر آورد تا آنجا که وصیت کرد جز کلمه سرباز بر سنگ مزارش ننویسند. تواضع، ویژگی مدیریت سردار سلیمانی بود. مدیر متواضع، خودش را خادم مردم می داند نه رئیسشان. پس برای خدمتش، اجری نمی خواهد، منت نمی گذارد، بداخلاقی و توهین نمی کند و برای برداشتن حقش از سفره انقلاب، با دیگران مسابقه نمی دهد! ۱۰. متملقان و چاپلوسان، خیری از سردار شهید ندیدند. به آنها که می‌خواستند پوست موز نامزدی ریاست جمهوری را زیر پایش بیاندازند، قاطعانه گفت نامزد گلوله هاست نه رئیس جمهوری! مدیری که در دام تملق اطرافیانش بیفتد قافیه انتخاب درست را باخته و اخلاص در عمل را از دست داده است. مدیری که به صورت متملق، خاک نپاشد، مدیر موفقی نخواهد شد. سردار سلیمانی، مدیر مومن و مخلص و ریزبین و دوراندیش و بی حاشیه و متخصص و شجاع و قاطع و وقت شناس و مردمی بود. او مرد میدان مدیریت بود و زندگیش را آن گونه مدیریت کرد تا عاقبت با تیر اشقی الاشقیا دوران ما، به شهادت رسید! مدیران کشور عزیزمان، برای آنکه از این آزمون سخت زندگیشان، روسفید بیرون بیایند، الگوی واضح و روشنی دارند! بسم الله! @hamedmalhani
*شیعه متنی، شهید حتمی* (بازنشر مطلب منتشرشده در نشریه رایات و روایات) صدای مهیب انفجار آن بامداد جمعه غم انگیز، نه فقط یک سردار جنگی را از ما گرفت که ایران را از برکت وجود مرد میدان مدیریت محروم کرد. مدیری که با درایت و تدبیر و اخلاصش، جلوه سلیمانی حکومت اسلامی بود و تا پای جان بر سر هدف مدیریتش ایستادگی کرد. اما ویژگی های مدیریت سردار شهید چه بود؟ او چه می کرد که دیگران نمی کردند؟ چرا این چنین موثر بود و دیگران نبودند؟ تفاوت او با مدیران دیگر چه بود؟ ۱. شهید سلیمانی، مومن به اسلام و انقلاب بود. به حقانیت مسیرش، به راستی هدفش، به پاکی آرمانش، ایمان داشت. ایمانش سطحی نبود. در کوران حوادث مختلف بارها آزموده شده بود. ایمانش، شعاری نبود. ابزار رسیدن به اهداف دیگر نبود. پوستین قدرت طلبی نبود. او ایمان داشت! سکولارترین مدیرهای موفق جهان نیز عمیقا ایدئولوژیک فکر می کنند چون به خودشان، مسیرشان، مقصدشان و علت حرکتشان عمیقا ایمان دارند! مدیر بی ایمان، یا زود خسته می شود یا مسیر را گم می کند یا خودش را به دیگران می فروشد اما شهید سلیمانی یک مومن راستین بود. ۲. در هیچ تئوری و کتاب مدیریتی نگفته اند برای موفق شدن، باید دیده نشوید! با دو دوتا، چهارتای بشری، با ذهن ناقص انسانی، کسی موثرتر است که بیشتر و پیشتر دیده شود. اما قوانین الهی، مسیر دیگری دارد. کسی که نخواهد دیده شود و فقط برای خدا کار کند، کسی که خودش را، منیتش را، غرورش را زیر پا بگذارد، کسی که اخلاص داشته باشد، رفتارش، حرفش، حتی نفسش متبرک می شود و مثل معجزه ای، پیرامونش را متاثر می کند. مدیر بی اخلاص، مدیر بی برکت است و شهید سلیمانی عمیقا مخلص بود! ۳. مدیر، همزمان هم باید ریزبین باشد هم دوراندیش. نه توجه به جزئیات او را از دیدن افق ها غافل کند و نه نگاه به دورترها، او را برای دیدن بدیهیات نزدیکش، نابینا کند. شهید سلیمانی، همزمان هم نگران نقشه آمریکا برای خاورمیانه جدید بود و هم نگران ورود بی اجازه به منزل شهروند سوری که خانه را ترک کرده و رفته است! هم جبهه جنوب لبنان را برای مبارزه نهایی مستحکم می کرد و هم حال مادر شهید پیری را در روستاهای کرمان مرتبا جویا می شد! مدیری که یکی از این دو ویژگی را ندارد به درد مدیریت نمی خورد! ای داد از مدیری که هر دو را ندارد! ۴. مدیر مومن مخلص ریزبین دوراندیش، عمرش را برای حاشیه داشتن یا به حاشیه پرداختن تلف نمی کند. شهید سلیمانی در کجای زندگیش، حاشیه داشت؟ کدام حرفش حاشیه درست کرد؟ کدام تصمیمش به حاشیه ها دامن زد؟ غیر از این است که در متن انقلاب بود و در متن مردم بود؟ شهید سلیمانی نمونه خوبی است تا یادمان بماند، "شیعه متنی" شهید می شود اما "شیعه حاشیه ای" می میرد! ۵. شاگرد نانوای نوجوان، در کوره گداخته جنگ، نه فقط شیعه تنوری شد که راه و رسم جنگیدن را بهتر از هر ژنرالی در این عالم آموخت. شهید سلیمانی، متخصص حوزه مدیریتش بود. تجربه و تخصص او، راهگشای گره های کور بود. مگر می شود مدیر وزارتی، یا اداره ای یا شرکتی شد و پیش از آن، مجرب و متخصص آن حوزه نبود؟ اگر شهید سلیمانی مدیر متخصص و مجرب نظامی نبود، زانوهای قوی ترین جنگاوران دشمن، با شنیدن نامش به لرزه می افتاد؟! ۶. مدیریت یعنی انتخاب سریع و صحیح و دقیق بین گزینه های سخت! و لازمه چنین انتخابی، علاوه بر دانستن پاسخ سوال های سخت، قاطعیت و شجاعت است. مدیر دانا ولی بزدل، مدیر باتجربه ولی مردد، در پیچ های تند جاده حوادث، یا به کوه می زند یا به دره! شهید سلیمانی مدیر قاطع و شجاع میدان هایی بود که هیچ کس جز او، جرات ورود به آنها را نداشت. گاهی پیشتاز ورود به سامرا در بحبوحه جنگ و محاصره می شد و گاهی با چند ده نفر، خودش را وسط معرکه اربیل، به خطر می انداخت. و این شجاعت و قاطعیت او، قوت قلب دیگرانی بود که فئه قلیله بودند! ۷. مدیر تراز انقلاب اسلامی، به جای آنکه مدام از پشت میزش اوضاع را رصد کند، وارد معرکه می شود. مدیر پشت میزنشین، مدیر جلسه ای، مدیر کارتابلی، برای این کشور، سودی ندارد. عکس های حاج قاسم قصه ما، وسط میدان است نه پشت میز چند ده میلیونی با اتاق با دکور چند صد میلیونی! سردار شهید، نه فقط در حوزه کاریش، وسط معرکه بود که در سایر اوقاتش، در میان مردم بود. مدیری که با مردم زندگی نکند، برای مردم هم زندگی نخواهد کرد! ۸. شهید سلیمانی، وقتش را هدر نمی داد. برای وقتش برنامه ریزی داشت. در سمینارها و جلسات متعدد بی حاصل، عمر مدیریتش را تلف نمی کرد. مدیری که نتواند وقت خودش را مدیریت کند، چگونه می خواهد دیگران را مدیریت کند؟ بدون وقت شناسی، بدون برنامه ریزی دقیق، بدون توجه به ضروریات زمانی، چگونه می شود مدیر بود؟ ۹. صندلی مدیریت و ریاست، سردار سلیمانی را عوض نکرد. او را متکبر نکرد. نحوه برخوردش با دیگران را، نوع نگاهش به زیردستانش را، عوض نکرد. هر چه مقامش بالاتر رفت، خودش را پایین ت
نخبه کشی قومیت گراها بلال حبشی، موذن اسلامی بود که با نژادپرستی سر جنگ داشت. سلمان برای این "منا اهل البیت" شد چون در اسلام، آن کسی نشان "اکرمکم عندالله" را به سینه می زند که "اتقاکم" باشد. انحراف سقیفه اصلا از برتری جویی مهاجرین و خصوصا قریش بر سایرین شروع شد. اسلام آمده بود تا بگوید آنچه باعث تفاوت ظاهری است برای "لتعارفو"ست نه اینکه به بهانه اش همدیگر را له کنید! تکه تکه کنید! مدفون کنید! نژادپرستی، شرمساری همیشگی تاریخ است! از قتل عام بومیان آمریکا و استرالیا تا بردگی سیاهان آفریقا، از آلمان هیتلری تا وحشی گری اسرائیلی ها، نژادپرستی، آفت نسل های متمادی است. برتری خون بر روح، عقبگرد بشریت است! نژادپرستی و هر آنچه این روحیه را تقویت کند ضداسلام است. شیطانی است. شر است و در شر، هیچ خیر و عاقبت خوشی نیست! و البته قومیت گرایی، شعبه ای از نژادپرستی است! انتخاب افراد در مسئولیت های مختلف، صرفا براساس قومیت، قتل نخبگی و تخصص و تعهد است! اینکه شخصی در کدام قبیله و طایفه و قومیت به دنیا آمده است، ابدا به او صلاحیت مدیریت نمی دهد! مدیریت، ژنتیکی نیست. با خون به ارث نمی رسد. در انحصار یک قومیت برتری جو نیست! اسلام، در ذات خود، بت شکن است و از جمله این بت ها، بت نژاد پرستی، بت قومیت گرایی و بت فامیل سالاری است! البته که هر کس حق دارد با قوم و قومیت خود و با فرهنگ و زبان و لهجه خود و با تاریخ و سابقه خانوادگی خود، بیشتر از سایرین، حشر و نشر داشته باشد اما اگر این آمیختگی، از زندگی شخصی وارد مشی سیاسی و اجتماعی شود و حقی را ضایع کند مطمئنا امری غیرالهی و مصداق تضییع حق الناس است! و در این میانه، آنهایی که می‌خواهند نجاست قومیت گرایی را به مدد مصلحت سنجی تطهیر کنند و با تار و پود سفسطه تعادل قومیتی، کلاه شرعیش را ببافند هم در این جرم، شریکند! قومیت گراها، کاندیداهای غصب دنیایند وگرنه در مسابقه شهادت طلبی و فداکاری و ایثار، آن چیزی که اهمیت ندارد، قومیت و ملیت و نژاد است! برای اثباتش، کافیست یاران سردار شهید را یک بار مرور کنید! @hamedmalhani