سنگ سرد
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود.
تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد.
میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد
گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
#خدای_مهربانم
#حکایت
🦋نشر داستان صدقه جاریه👉
#_داستان_زیبا
#حکایت
🌸 داستانهای زیبا👇👇👇🌸
🌺🌸🌺🌸
🌸🌺🌸
🌺🌸🌺🌸
هدایت شده از هیئت متوسلین به حضرت زهرا س
#حکایت
رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ میرفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ میبندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ میکند.ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ میشود.
ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ میدانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ میخورم.»
وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن خندیدند.
ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»
«سر خر» كه میگویند حكايتش اين است
✍️#حکایت
🚫مراقب باش مغرور نشوی ‼️
@jannatolmahdi313
🔹احمد بن محمد ابی نصر بزنطی می گوید یک بار که به مدینه رفته بودم، در ابتدای شب خادم #امام_رضا علیه السلام به اقامتگاه من آمد و گفت: امام این مرکَب را فرستاده و می خواهد تو را ببیند.
🔸بزنطی افتخار می یابد تا پاسی از شب میهمان امام باشد. اواخر شب امام می فرماید: فكر نمی كنم در این موقع بتوانى به مدینه باز گردى، امشب را نزد ما بمان و صبح به یارى خداى ـ عزّ و جلّ ـ حركت كن. آنگاه امام کنیز خود را صدا می زنند و به او می گویند: بستر خواب مرا براى وى بگستران، و ملحفه مرا كه در زیر آن می خوابم بر آن بستر بیفكن، و مخدّه و بالش مرا زیر سر او بگذار.
@jannatolmahdi313
🔹بزنطی که از این همه موهبت و لطف امام بهت زده می شود، اندکی به خود مغرور می شود. او می گوید: در ذهن خود گفتم: كیست كه این مقدار مقام و منزلت که اکنون نصیب من گشته او را نصیب شده باشد؟! خداوند در نزدش مقامى به من عطا فرمود كه به احدى از اصحاب ما عطا نكرده است. امام مركب خود را فرستاد تا سوار شدم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و بالش او شب را به روز آوردم، و احدى از اصحاب ما را نصیبى این چنین نشده است.
🔸نشسته بودم و این خیالات را در دل مى گذراندم و آن بزرگوار در كنار من بود كه ناگهان رو به من فرمود:
"اى احمد! امیر مؤمنان علىّ بن ابى طالب(علیه السلام) از صعصعه عیادت كرد و به او گوشزد كرد كه این عیادت را سبب فخر و مباهات خود بر خویشانت نگیر و تواضع پیشه كن تا خداوند مقام تو را بلند كند."
📚 عيون اخبار الرضا(علیه السلام) ج ۲ ص212
#حدیث
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
🌸@jannatolmahdi313🌸
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
⚠️باماهمراه باشید.
⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را #بالینک منتشر کنید.ودوستان و آشنایان و افراد خانواده تان را به کانال دعوت کنید.🌷
#حکایت
در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه
سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد
و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟
معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم
فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم
داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه
مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟
یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت
یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که
باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و
گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من
که ساعت را دزدیده بودم از ترس و
خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم
را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم
بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا
پایان آن سال و سالهای بعد در اون
مدرسه هیچ کس موضوع
دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد
استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی
واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم
را بسته بودم
تربیت درست این شکلیه ، دنبال مچ گیری نباشیم ، دنبال اصلاح باشیم