🌼یٰازَهْــࢪاء(سلاماللهعلیها)🌼:
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
🌱 سلام،
تازه ملبس شدم (لباس طلبگی پوشیدم) ۲ هفته هم نیست
چند شب پیش که از جلوی باشگاه رد میشدم صدای بلندی از اونجا میومد..🎶🎶
تو خودم احساس بدی داشتم از اینکه شب #شهادت_امام هادی علیه السلام بیتفاوت بگذرم😞
از طرفی هم باشگاه بود و حضور من در اونجا باعث تمسخر و حتی شاید کتک خوردن هم میشد..! متحیر بودم ... نزدیک۳-۴بار رفتم اونور خیابون و برگشتم 😐
بالاخره خدا به دلم انداخت که دست خالی نریم؛ ولی نه با چماق!☺️ از بالای همون باشگاه که مغازه بود یه بسته خرما گرفتم و رفتم داخل باشگاه!
همین که منو دیدن چنتاشون خندیدن...
رفتم سمت صاحب باشگاه! خرما رو دادم و مودبانه گفتم قابلتونو نداره و تذکر رو دادم.
واکنششون غیر قابل انتظار بود🤗
کلی ازم تشکر کردن و صدا رو قطع کردند، حتی من رو تا دم در بدرقه کردند😃
عجله داشتم و زود رفتم، ولی مطمئنم اگر میماندم سریع باهم رفیق میشدیم.
✅ خلاصه خواستم بگم نهی از منکر یه کم #سلیقه میخواد و یه کم #هزینه، همیشه نباید چکشی باشه❗️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
#خاطره
| شــور و شعــور حسینــی در هیئـت |
گاهی اوقات که یه مداحی میدید و براش جالب به نظر میاومد، رو میکرد به من و میگفت:
اینو گوش بده و نظرت رو بگو. بعد هم صداش
رو کمی بلندتر میکرد تا با هم بشنویم.
بعد از گوش دادن به اون مداحی، درباره سبک
و شعرش صحبت میکردیم.
میگفت: هیئت باید شور و شعور حسینی رو
در قلبها زنده کنه. با هیئتهایی که این ویژگی رو نداشتن اصلا حال نمیکرد و نمیرفت...
محرم قبل از این که بره مشهد، باهاش تماس گرفتم. ازش پرسیدم: این شبا هیئت کجا میری؟
گفت: میرم حوزه و... البته یه شب رفتم هیئت فلانی خیلی خوب بود.
یه شب هم یه هیئت دیگه رفته بود و از اون هم خیلی تعریف کرد. علتش رو توی مبناش میشد دید؛ چون اهل کار تربیتی و جهادی بود و همیشه دغدغه فرهنگی داشت، با هیئاتی که مبنای درست و حسابی داشتند بیشتر و بهتر میتونست ارتباط بگیره.
میگفت: شعرهای مداحان باید روی مبنا باشه و علاوه بر این که باید شور داشته باشه و قشر جوان رو جذب کنه، شعور حسینی رو هم ترویج بده و در ناخودآگاه شنونده تاثیر مبنایی بذاره.
#شهید_آرمان_علی_وردی❤️
#خاطره
#ارسالی_مخاطبین💐
سالها بود از کلیه درد دیگه خسته و درمانده شده بودم ، دردهای شدید و طاقت فرسا امانم رو بریده بود .
دکترهای مختلف ، دارو های گیاهی و شیمیایی و .....هیچکدوم فایده نداشت .
در طول روز اینقدر آب میخوردم که معده درد گرفتم .
ورزش ، پیاده روی .....
اما دکتر میگفت سنگ خیلی بزرگی توکلیه است و متاسفانه جای بدی گیر افتاده و تنها درمانش عمله.....
از طرفی متاسفانه ناراحتی قلبی داشتم و داروهای بیهوشی برام خیلی مضر بود .
ماه ها و سالها پشت سر هم میگذشت و من روز بروز عصبی و درمانده تر میشدم .
واقعا نمیدونستم باید چکار کنم گاهی از فشار درد بخود می پیچیدم و این برای من که در سنین جوانی بودم بسیار سخت بود .
مرتب میبایست مسکن های قوی تزریق میکردم و این خود عوارض جبران ناپذیری داشت .
خلاصه اون روز شیفت بودم و با نا امیدی با بی بی جان درد دل میکردم از همه جا و همه کس بریده بودم ، در همین حین یکی از همکاران رسید وقتی حالم رو دید پرسید چی شده ؟
ماجرا رو گفتم خیلی ناراحت شد ، گفت بیا کارت دارم .
دستم رو گرفت بردم جلو کفشداری یک ، جایی که زائرین کفشهاشون رو در میاوردن ....
دست کشید رو زمین و غبار کفشها رو مالید رو کلیه هام و ایت الکرسی خوند اینجا بود که دلش شکست و با گریه گفت : بی بی جان مگه ما بجز شما کسی رو داریم ؟
منم که درد مهلتم نمیداد دلم لرزید و اشکهام سرازیر شد و با هم بطرف ضریح مطهر و دوباره به پا بوسی حضرت اومدیم اما اینبار با یقین و امید به کرامت ایشان ....
خلاصه شیفت تموم شد و خداحافظی کردیم و اومدم خونه....
اما اتفاق عجیبی افتاد ، اتفاقی که در ذهنهای کوچک ما ادمها نمی گنجه ....
وقتی رسیدم خونه خداروشکر دیگه هیچ خبری از اون دردهای زمینگیر نبود انگار آبی بود روی آتیش ....
بهمسرم گفتم آقا نمیدونم چرا دیگه درد ندارم گفت دوباره میریم دکتر ی چکابتون کنه....
تقریبا یک شبانه روز گذشت ، یک سوزش خیلی خفیف در کلیه ام احساس کردم و بعد سنگ بزرگی بدون هیچ درد و خونریزی دفع شد .
معمولا موقع دفع سنگ دردهای بسیار شدید همراه خونریزی صورت میگیره که تحمل یک دقه اش هم بسیار سخته ، اما اینبار بدون هیچگونه درد و ناراحتی بلطف کریمه اهلبیت سلام الله علیها براحتی دفع شد .
این بار هم بی بی جان کرامتش رو مثل همیشه یاد اورمون شد ، اما افسوس که نمیدونیم کجا و در چه مکان مقدسی داریم خدمت میکنیم .
ما در مکانی هستیم که خاک پای زائرانش حاجت میده !
زائرینی که از همه قشرها و ملیتهاست زائرینی که گاه یادمون میره ما کنیزشون هستیم ، و وجود انها باعث ورود ما به این مکان مقدس که حرم همه اهلبیت است شده .....
البته این اولین و یقینا آخرین باری نخواهد بود که بی بی جان بمن لطف داشتن ...
دوست دارم فریاد بزنم و به همه دنیا بگم که چه ولی نعمت بزرگ و کریمی داریم .
ان شاالله در دنیا و آخرت کنیز بی بی جان باقی بمونیم .🌹
دست خالی امده ام درخانه ات به گدایی
یا حضرت معصومه مرا از درت مرانی
چشم وچراغ همه شیعیانی
تو دختر و عمه و خواهر امامی
شفیعه روز محشر دختر موسی بن جعفر
منم که ازخاک پای زائرت کمتر
چه میشود قبولم کنی به گدایی
چه میشودنظری به گدایت نمایی( شاعره گرامی خانم رضایی خادم بی بی جان)
روایتگر: ف ــ ت
خادم واحد کفشداری
پنج شنبه کشیک ۳
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan