eitaa logo
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
618 ویدیو
42 فایل
﷽ 🌱موسسہ‌مشاوره‌حامیان‌خانواده‌ڪاشان 🌱مدیریٺ:فھیمه‌نصیرۍ|مشاورخانواده 09024648315 بایدساخت‌زندگےزیبا،پویا،بانشاط‌ومٺعالےرا♥️ همسرانہ‌آقایان↯👨🏻 @hamsarane_mr همسرانہ‌بانوان↯🧕🏻 @hamsarane_lady سوالےداشتین‌درخدمٺم↯😊 @L_n1368
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅جشنواره سراسری حمایت از حجاب و عفاف 💞نذر بانی محترم به مناسبت عید غدیر با تعویض با پارچه چادری بهترین هدیه را برای خانواده خود اختصاص دهید !!! 💢اولویت با کسانی است که زودتر اقدام کنند. 🔸چادر مشکی قواره ای ونیم متر 🔸قواره متری ۳۰ هزار تومن به هزینه اضافه می‌شود پارچه حریر اسود (رنگ‌ثابت‌ضدچروک)185000تومان پارچه کریستال(نانو مهاراجه)195000تومان 💢درصورتی که چادر کهنه ندارید به هزینه ها ۱۵ هزار تومن اضافه میشه تلفن جهت هماهنگی : ۰۹۰۲۴۶۴۸۳۱۵ نمونه کار جهت مشاهده موجود هست فقط صبح ها از ساعت ۸ الی ۱۲ آدرس: میدان امام حسین خیابان امیر کبیر روبروی اداره برق کوچه شهید صدقی سمت راست، بعد سمت چپ کوچه معرفت هفتم انتهای کوچه @hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
✅جشنواره سراسری حمایت از حجاب و عفاف 💞نذر بانی محترم به مناسبت عید غدیر با تعویض #چادر #کهنه
همراهان همیشگی چون داریم سفارش ها رو انجام می دهیم و بهتره یکبار هزینه باربری بدیم لطف کنید زودتر ثبت نام کنید
رمان 🦋 🕯 🌿 بازومو گرفت و من هر چه تقلا می کردم نمی تونستم بازومو از دست های کثيفش دربيارم ، منو دنبال خودش کشوند و از اون دخمه بيرون اومدیم ، منو از پله ها به زور بالا برد و وارد ساختمان اصلی شدیم ، همينطور جلو رفتيم تا به سالن پذیرایی رسيدیم ، یک سالن بسيار بزرگ و مجلل که تابلو فرش های گران قيمت روی دیوارش توجه هر کسی رو جلب می کرد ، یک زن لاغر اندام که مسن به نظر می رسيد روی مبل سلطنتی تک نفره نشسته بود ، شيما هم سمت چپ مبل ایستاده بود ، ساسان منو با شدت روی زمين انداخت ، درد وحشتناکی در زانوهام پيچيد و من لب گزیدم تا فریادم بلند نشود ، زنه از جاش بلند شد و به سمت من اومد ، نزدیک به من ایستاد و کمی خم شد ، دست زیر چونم انداخت و سرمو بالا گرفت ، در چشمانم خيره شد : - رنگ چشم هاتو از خودش به ارث بردی . و با سيلی محکمی که روی گونه ی چپم فرود آورد برق از سرم پرید ، چونم می لرزید اما اشک نریختم : +چی از جونم ميخواید لعنتيا ؟ - جونتو . + چی ؟! - عين بابات زبون نفهمی ! فریاد کشيدم : + خففففهههههه ششششووووووو صاف ایستاد و بشکنی زد و خيلی سریع مردی به سمتم اومد ، با اولين لگدی که به پهلوم زد از شکستن استخون هام مطمئن بودم ... مشت و لگد های بعدی که می زد هيچی حس نمی کردم جز درد ... با مشت آخرش زجه ام بلند شد : + ییییییااااا حسيییییننننن ... جسم نيمه جونمو دوباره داخل اون زیرزمين پرت کردند و رفتند ... گوشه ی دیوارخودمو به سختی بالا کشيدم ، حالا که تنها شده بودم می تونستم گریه کنم ، اشک های بی پناهيم روی گونه ام جاری شد ، سرمو به سمت بالا گرفتم : + خدایا اینه رسمش ؟ خدایا چرا نمی کشی راحتم کنی ؟ چرا اینقدر زجرم می دی ؟ ميخوای زجرکُشم کنی ؟ خدایا دیگه تحملی برام نمونده ... خدایا بيا ببين یه جای سالم تو بدنم نمونده ... خدایا می خوام بميرم ، از این دنيا که خيری ندیدم همش غم بود و سختی ... خدایا اون دنيا هم ميرم جهنم نه ؟ اون دنيا هم قرار نيست خيری ببينم نه ؟ خدایا بسه ... خدایا این بنده ات دیگه تاب و توانی براش نمونده ... خدایا تو رو خدا ! و با صدای بلند گریه کردم ... که یکدفعه پای راستم لرزید ، خواستم دستمو بالا بيارم اما نمی تونستم دستمو تکون بدم ، به سختی دستمو کمی تکون دادم و بالا آوردم ، مانتومو کنار زدم و دو انشگت اولمو داخل جيبم فرو بردم .... وای خدای من ... باورم نميشه ... گوشيمه ! انگار انرژی مضاعف گرفتم و کمی با سرعت بيشتر گوشيو بيرون آوردم و برای اینکه قطع نشه سریع تماسو برقرار کردم : + الو ... کمک ... تو رو خدا کمکم کنيد ... من دزدیده شدم ... صدای مردی آشنا از کشوری غریب در گوشم پيچيد ... *** دانای کل: کلافه پيکی دیگر ریخت و خواست یک نفس بالا برود که دستی روی دستش نشست : - کارلو کافيه . + مادربزرگ ! - بله ؟ 4 ساعته به خونه من اومدی و در این مدت اصلا آرام و قرار نداری و هيچ می دونی که این 20 امين پيک هست ؟ پسر ایتاليایی حرفی برای گفتن نداشت ، سرش را به زیر انداخت و موهای پریشانش روی پيشانی بلندش ریخت ، ریتا جام شراب را روی ميز گذاشت و در حالی که به سمت آشپزخانه می رفت گفت : - الان قهوه می چسبه . مادربزرگ در حالی که برگه ای دستش بود کنار نوه اش روی مبل نشست : - فکر ميکنم اگر تا 30 دقيقه دیگه راه بيفتی به پرواز می رسی ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝
رمان 🦋 🕯 🌿 کارلو که متوجه منظور این پيرزن مهربان نشده بود سوالی نگاه کرد : +پرواز ؟ به کجا ؟ - به مقصد ایران . + ایران ؟! من ایران چه کاری می تونم داشته باشم ؟! - کاری که نداری اما یک چيزی رو پيش یک نفر جا گذاشتی که الان اون یک نفر ایرانه . کارلو کمی فکر کرد : + اما من هر چه فکر ميکنم چيزی پيش کسی جا نگذاشتم ! مادربزرگ نزدیک نوه اش شد و صدایش را آهسته کرد : - چشم آبی من تو قبلا خيلی باهوشتر بودی ... خوب فکر کن ... یک دختر ایرانی زیبا که 10 ماه با تو همخونه شد ... با چشمان منحصر به فرد و ظرافت مخصوص به خودش دلتو بُرده ... الان دل تو پيش اونه ... نميخوای به دنبال دلی که دادی بِری نفس کارلو در سينه اش حبس شده بود ... چطور یادش رفته بود که مادربزرگش چقدر خوب او را می شناسد ؟! دستی به موهایش کشيد : + این کار شدنی نيست . - یعنی قصد داری قيد دلتو بزنی و یک عمر بدون دل زندگی کنی ؟ + نه ! - پس ؟ + تصميم گرفتن برای من خيلی سخته . - پس بگذار من جای تو تصميم بگيرم ... همين الان قهوه اتو بخور ، یک چمدان از لباس هایی که اینجا داشتی برات بستم ، همه چيز برای رسيدن به پروازت آماده است فقط باید زودتر راه بيفتی . به ایران خوش آمدی . کارلو هم مثل آقای والا به زبان انگليسی تشکر کرد و با هم از فرودگاه خارج شدند ، در طول مسير پدر یامين از حال دلوکای بزرگ پرسيد که کارلو گفت : +خبری ندارم . نادر که این اخلاق غربی ها به خوبی می شناخت دیگر چيزی نگفت ، اینبار کارلو پرسيد : + پليس به چه نتيجه ای رسيد ؟ - تو که به ما خبر دادی ما هم پليسو فورا در جریان قرار دادیم ، پليس ميگه به زودی دخترم نجات پيدا می کنه ، اینکه موبایلش همراهشه کمک زیادی به پليس ها کرده ... اونها ميگن که ما با یک گروه حرفه ای روبرو هستيم و نياز به یک عمليات حساب شده دارند. +توانستيد با یامين ارتباط برقرار کنيد ؟ - متاسفانه خير ، مثل اینکه جایی که یامين زندانی شده آنتن دهی بسيار ضعيفه و همه ما متعجب هستيم که چطور تو باهاش تماس گرفتی ! +عجيبه ! و هر دو مرد تا آخر مسير سکوت کردند . ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆 🔔 همراهان همیشگی جزییات عیدانه در صفحه‌ی اعلام شد . . . هدیه‌های اینبار بنیاد حامیان خانواده متفاوت است ... 🌸🌸 آدرس اینستاگرام 👇 https://instagram.com/hamianekhanevade?igshid=1jg3ybmntjcge