eitaa logo
🤲 ربنا آتنا شهادت 🩸
3.5هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
68 فایل
☫﴿﴿ ܟܿܥ‌‌ߊ‌ࡅ࡙ߊ ܢܚ݅ܭܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ ﴾﴾☫ 🤲 #الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ ✨️ ❣️ جߊ‌ࡅ߭ܩܢ ؋ــבاے ܝ‌ܣܢ̣ܝ‌ ،...🩸 🌹 #شهیـב_ܝ̇ߺܢܚ݅وی_ܩیܩیܝ‌ܨ 🖤 🌷 پاﯾاﻧموטּ:شه‍ادتموטּِ اِن شاءاللّٰه‍ ،...(:🕊 💧ارتباط با خادم کانال : @Hamid691Roshanaei
مشاهده در ایتا
دانلود
از خاطرات داریوش رضایی نژاد ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📄 از خاطرات شهید عبدالحمید اکرمی ؛؛؛📜 ساعت ۱۱ صبح بود که برای دو هفته به مرخصی رفت ، هواپیماهای دشمن به پادگان حمله کردند و سه بار در ساعتهای ۱۲ ، ۱ و ۲ بعداز ظهر، محوطه پادگان را به شدت بمباران کردند . با بچه های لشگر در حال جمع آوری پیکر شهدا بودیم که دیدیم یک نفر مجروحی را بر دوش گرفته و به طرف آمبولانس می آید. اول باور نکردم ، پرسیدم : مگر نرفتی مرخصی ؟ گفت: سه نفر دیگر در گودال مجروح شده اند برویم بیاریمشان . بعدا معلوم شد که وقتی از بمباران آگاه شده به همراه آمبولانس به پادگان بازگشته است . 🌷 🌷 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📄 از خاطرات شهید روح الله سلطانی ؛؛؛ 📜 حضرت آقا به گنبد آمده بودند و آقا روح الله محافظ ایشان بودند ظهر بود و سفره ناهار پهن شد آقا روح الله آن قدر محو ابهت حضرت آقا شدند طوری که ایشان به آقا روح الله اشاره کردند و گفتند : جوان به این رعنایی چرا غذا نمی خوری ؟ بعد گفتند که بیا و کنار من بنشین . آقا روح الله رفت و کنار حضرت آقا نشست و ایشان پرسید بچه کجایی ؟ گفت : من آملی هستم و از مازندران وقتی به خانه برگشت آن قدر که محو جمال حضرت آقا بود که می گفت : خدا قسمتت کند یک‌بار حضرت آقا را ببینی ،... 🌷 " شادی ارواح طیبه شهدا صلوات " ☫« لَاحَوْلَ‌وَلَاقُوَّةَإِلَّابِاللَّهِ‌الْعَلِیِّ‌الْعَظِیمِ »☫ اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ"💌 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📄 از خاطرات شهید مدافع حرم نوید صفری ؛؛؛📜 همش میگفت : توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم رقیه (س) ست . شب سوم محرم باهم حرم بی بی جان بودیم . روضه و عزاداری که تمام شد . گفت : عجب شبی بود امشب ، انگار خود حضرت رقیه (س) بین عزادارا بود . و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند ،… را زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد . الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد ،... 🌷 🕊 𖥫𖣂🅹🅾🅸🅽🅸🅽𖣂𖥫 ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📄 از خاطرات شهید احمد عبداللهی 📜 ؛ زیر باران گلوله به نماز ایستاد رکعت اول را با سرعت خواند ، اما رکعت دوم را خیلی آهسته و با طمانینه . نماز که تمام شد ، پرسیدم : چرا رکعت دوم نماز رو اینقدر اروم خوندی ؟ جواب نداد اصرار که کردم ، گفت : چنان گلوله می آمد که رکعت اول را با عجله خوندم ، برای یک لحظه‌ یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم ، ولی از ترس تیر و ترکش فقط به جون خودم فکر می‌کنم به همین دلیل استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم . 🌷 🕊 ( عج ) ☟🅹🅾🅸🅽🅸🅽☟ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313