💔 هر موقع كه او به جبهه میرفت ، دختر كوچكم گريه میكرد . آخرين مرتبه كه به جبهه رفت و خداحافظى كرد . صورت دخترش را بوسيد ،...😞
❣️ هنوز فرصت بود كمى بنشيند كه دخترم به او گفت : بابا برو دشمنامونو بکش . محمدرضا اشك در چشمانش حلقه زد ،... به من گفت : اين بچّه احساس مسئوليّت میكند و تو ناراحتى ؟
به او گفتم : من ناراحت نيستم ، چون تازه مرخصی آمدى و هيچ وقت در منزل نيستى . حالا کمی بمون پیش ما. إنشاءالله جنگ به سلامتى تمام میشود .
♦️وقتى از در خارج شد ، مادرم پشت سر او آب ريخت . با يك حالت خاصى برگشت ونگاه كرد كه من در همان حال به زمين نشستم و گفتم : رضا ،...! صورتت را برگردان ، گفت : چرا؟ گفتم : ديگر بر نمیگردى برگرد یه باردیگه ببینمت . گفت : بادمجان بم آفت ندارد . رفت و دیگه برنگشت ،...
هروقت ازش میپرسیدن : چرا جلوى دوربين نمیآيى ؟ میگفت : اين با اخلاص انسان منافات دارد . من به جبهه میروم برای رضاى خدا ،...
🌷 ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱ تربتحیدریه ، خراسانرضوی
🌷 شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۳ فاو ، عملیات والفجر هشت
#دفاع_مقدس
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#سردارشهید_محمدرضا_اسحاقزاده
#یادشهداباصلوات
• ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════
³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•┄┅³¹³
https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313