•┈••✾💠🌸🦋🌸💠✾••┈•
🌷 «بسم رب الزهـــــــــــرا(س) و الشهداء و الصديقين» 🌷
محمد، وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند:
«آن قدر غمت را به جان پذیرم حسین (ع)
تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع).»
می گفت: «دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم.» دعایش هم زود مستجاب شد و در عملیات والفجر هشت، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود.
ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از حضرت زهرا (س) بر جسمش یادگار بماند.
#شهید_محمد_مصطفی_پور
🚩 شادی روح پاکش صلوات 🌷
✋🏼صَـلّـَۍٱݪـلّٰـهُ عَـلَـیْـکَ یـٰااَبـٰاعَـبْـدِٱݪلّٰـهِ ٱلْـحُـسَـیْـنِ
✋🏼صَـلّـَۍٱݪـلّٰـهُ عَـلَـیْـکَ یـٰااَبـٰاعَـبْـدِٱݪلّٰـهِ ٱلْـحُـسَـیْـنِ
✋🏼صَـلّـَۍٱݪـلّٰـهُ عَـلَـیْـکَ یـٰااَبـٰاعَـبْـدِٱݪلّٰـهِ ٱلْـحُـسَـیْـنِ
#شهید_نشوی_میمیری!!! 💫👇👇👇
https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
#شعری_که_روی_سینه_شهید_پانزده_ساله_نوشته_شده_بود
.
▪️ یک شب محمد همین طور که دراز کشیده بود، نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت:«رضا! دوست دارم موقع شهادت، تیر درست بخورد به قلب ام درست همین جایی که این شعر را نوشتهام.»کنجکاو شدم. سرم را بالا گرفتم. در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم. این بیت نوشته بود:
.
🔸آن قدر غمت به جان پذیرم #حسین
🔸تا قبر تو را بغل بگیرم #حسین ...
.
▪️موقع عملیات، ما باید از هم جدا میشدیم. والفجر 8 با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا(س) آغاز شد. چند روز از عملیات گذشت. وقتی به مقر برگشتم، رفتم سراغ بچههای امدادگر. دلم برای محمد شور میزد. پرسیدم: « محمد مصطفیپور را دیدین یا نه؟» برای توضیح بیشتر گفتم: «روی سینه اش هم یک بیت شعر نوشته بود.» تا این را گفتم، یکی جواب داد: «آهان دیدمش برادر! او شهید شده...» پرسیدم: «شهادت او چه طور بود؟»امدادگر گفت: «تیر خورد روی همان بیتی که روی سینه اش نوشته بود.
( راوی : دادپور )
🌷🌷🌷🌷🌷
#یا_حسین
#سالروز_شهادت
#شهید_محمد_مصطفی_پور
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•┅³¹³
https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313